ماجرای عبدالله کربلا را میدانید؟ پسر ۱۰، ۱۱ سالهای که جانش را فدای عموی بزرگوارش کرد، تا نباشد و نبیند خم شدن کمر عمو را. گل پسر امام حسن (ع) که از دستان خانم زینب (س) میگریزد و بیواهمه از هرچه سپاه و لشکر و دشمن، به سوی اباعبدالله میدود و پیوسته عمو را صدا میزند. آخرین یار و کوچکترین سردار آقا امام حسین (ع).
زینب (س) همه توانش را در پاهایش میریزد و به سوی کودکخیز برمیدارد. عبدالله صدای او را میشنود و حضور و تعقیبش را در مییابد، اما بنا ندارد که گوش جز به دلش و سر جز به حسینش بسپارد. او، چون ماهی چابکی از تور دستهای خانم زینب میگریزد و خود را به امام میرساند. خودش را میان شمشیر حرمله و عمویش قرار میدهد و دستش را به دفاع از امام بلند میکند و فریاد میکشد: «عمویم را نکشید!» شمشیر حرمله فرود میآید و از دست نازک عبدالله عبور میکند، آن چنان که دست و بازو به پوست، معلق میماند. نوای «اماه» عبدالله که از اعماق جگر فریاد میکشد و مادر را به یاری میطلبد، دلها را خون میکند. حسین (ع) او را در آغوش میکشد و با کلام و نگاه و نوازش تسلایش میدهد: «صبور باش عزیز دلم پاره جگرم، زاده برادرم به زودی با پدرت دیدار خواهی کرد و آغوش پیامبر را به رویت گشاده خواهی یافت.»
چطور نوجوانهایی مانند عبدالله داشته باشیم؟
از کوچک تا بزرگ، از پیر تا جوان از «علی اصغر» ۶ ماهه تا «حبیب ابن مظاهر» ۷۵ ساله در کربلا برایمان درسی دارند که اگر تنها آنها را سرمشق و الگوی زندگیمان قرار دهیم، عاقبت بخیر میشویم. یکی از افراد تاثیر گذار در کربلا «عبدالله بن حسن» است که آخرین یار امام حسین (ع) بود. وقتی همه اصحاب جان خود را فدای اباعبدالله کردند و ایشان تنها مانده بودند، این زاده امام حسن (ع) بود که با اینکه سن و سال زیادی نداشت، علمدار امام شد و جانش را گذاشت کف دستانش و به یاری از امامش شتافت. این دلدادگی به عموی بزرگوارشان برایمان درسهای زیادی دارد که کوچکترین آن امام دوستی و فامیل دوستی و عشق به عموست، اما نه! این جانفشانی درسهای بزرگتری هم دارد. درسی که نوجوان امروزمان باید آن را یاد بگیرد.
نوجوانی در سن «عبدالله بن حسن» میتوانست بترسد و در جایی قایم شود، اما او نترسید و خود را سپر عمو کرد
بیشتربخوانید
چرا عبدالله خودش را فدای امام (ع) کرد؟
«مرضیه شعربافچی»؛ مدرس حوزه و دانشگاه درباره درسی که ایثار عبدالله بن حسن برایمان دارد، میگوید: «ایشان در کنار امام حسین (ع) رشد یافتند و اباعبدالله متکفل فرزندان برادرشان بودند و حضرت عبدالله بن حسن هم تربیت یافته ابا عبدالله است. ایشان برای امام فداکاری کردند و با یک شجاعت خاصی به میدان رفتند و از آماج تیرها و شمشیرها و نیزهها نترسیدند تا خودشان را سپر بلای عمویشان کنند تا مانعی شوند که شمشیر به سمت ایشان بیاید و دست خودشان مورد اصابت قرار میگیرد و قطع میشود. نکته بارز اعمال ایشان در صحرای کربلا، دفاع شان از امام زمان وقتشان است. یک نکته در این موضوع بحث هم خانواده و هم خون بودن با امام حسین (ع) بود و عمویی که جای پدر را برای ایشان داشته است و بحث دیگر موضوع امامت و ولایت است. شاید تقلیل حرکت ایشان به دفاع از صرفا عمو به معنای برادرِ پدر و کسی که عموی من است تقلیل ناجوانمردانه باشد.
حرکت عبدالله بن حسن و همه افرادی که در صحرای کربلا جنگیدند، در راستای دفاع از ولایت و امام زمان بود و شناخت و بصیرتی که پیدا کرده بودند. در گروه امام حسین (ع) ما جوان مسیحی داریم که شب قبل از واقعه مسلمان شد و نوجوانی هم داشتیم. جوانهای ۱۷، ۱۸ساله که به توصیه مادرشان به کربلا آمدند. رردههای سنی مختلف در این واقعه بودند. از عبدالله بن حسن که یک نوجوان ۱۰، ۱۱ساله بود تا حبیب بن مظاهر که پیرمردی با محاسن سفید است، همه در راستای دفاع از دین و امان زمان وارد صحنه جنگ شدند و خواستند که کشته شوند و با اینکه میدانستند فرجام این جنگ کشته شدن در این دنیاست.»
* نقطه عطف نسل عاشورا با نسل امروز/ سپر شدن برادر زاده برای عمو یک هیجان بچگانه نبود!
برای گره زدن عبدالله بن حسن به نسل امروز باید بصیرت و شجاعت ایشان را پررنگ کنیم. یک بچهای در سن و سال عبدالله میتوانست جیغ بکشد و بترسد از شمشیر و از کسانی که با وحشیگری تمام وارد میدان میشدند و به قصد کشتن آمده بودند، پس جا داشت که عبدالله بترسد و پا پس بکشد، اما ایشان نترسید. پس آن چیزی که باید در نوجوان امروزمان زنده کنیم آن بصیرت است که نشان داد از نوجوانی در این سن و سال هم میتوانیم چنین انتظاری داشته باشیم. کمااینکه در طی قرنهایی که از ظهور اسلام گذشته است ما حسین فهمیدهها و نمونههایی از عبدالله بن حسن را داشتهایم.
مدرس حوزه و دانشگاه میگوید: «ایثاری که حضرت عبدالله (ع) نسبت به عموی بزرگوارشان داشتند، از جنس ایمان به امام زمان (عج) و راهی بود که امام زمانش انتخاب کرده بود. عبدالله به این مسئله ایمان داشت که موظف است از امامشان دفاع کند تا به هر طریقی که هست نگذارد حتی اگر اندازه یک سپر کوتاه است، امام زمانشان شهید شود. این ایثار عقبه دارد و یک به هیجان آمدن بچگانه و رفتار احساسی نیست یا اینکه من در حال از دست دادن عمویم هستم و باید کاری کنم، نیست. این ایثار عقبهای دارد که در این خاندان ریشه دار است. این خاندان با این ایمان رشد کردند و ایمان با جانشان آمیخته شد.»
همه اصحاب امام حسین(ع) میدانستند که کشته میشوند، اما باز هم در رکاب اباعبدالله ماندند
مشهور است که در شب عاشورا، امام حسین (ع) دستور داد چراغها را خاموش کنند تا هر کس که میخواهد، برود. پس چراغها را خاموش کردند و همراهان امام (ع) شروع به رفتن کردند. اما یاران باوفا سرجای خود ماندند. نکاتی که ابراز شده است توسط یاران با وفای ایشان همه نشان میدهد که همه آنها از سر ایمان خالص و امام دوستی و دین دوستی وارد این صحنه شدند و در آن صحنه ماندند. آنها همهشان میدانستند که فردا کشته میشوند. به عنوان مثال یکی از یاران با وفای امام زهیر است. وفاداری زهیر بهجایی رسید که در شب عاشورا به امام حسین (ع) گفت: «اگر هزار بار در راه تو کشته شوم و دوباره زنده شوم دست از تو برنمیدارم؛ در هنگام شهادت او در ظهر عاشورا، امام حسین (ع) به بالینش آمد و فرمود:ای زُهِیر خداوند تو را در پیشگاه قرب خود قرار دهد و قاتل تو را لعنت کند.
شعربافچی میگوید: «در ایثار عبدالله بن حسن و همه یاران امام (ع) بینش عمیقی وجود داشته است؛ این فامیل دوستی و حفظ کیان خانواده یک نخ تسبیحی داشته است که به ایمان برمیگردد. اینجا علاوه بر بحث خانواده دوستی ولایت پذیری و دین دوستی و امام دوستی مطرح است. در این خانواده افرادی هم بودند این خصوصیات را نداشتند، پس این ایمان و بحث ولایت است که اینها را دور هم جمع کرده است.»
شرکت در روضهها و شنیدن ایثار و فداکاری اهل بیت و یاران امام (ع) و اقدامات و امام دوستی شان گاهی چنان بر ما تاثیر میگذارد که دلمان را نرم میکند. وقتی میشنویم که عبدالله برای دفاع از عمویش خودش را سپر کرده است، چنان تاثیری روی ما میگذارد که نسبت به تک تک اعضای خانواده احساس محبت و مهربانی میکنیم.
استاد حوزه و دانشگاه میگوید: «کاری که روضه و مجالس اهل بیت میکند آن توجه و تنوعی است که به دل افراد میدهد، ضمن اینکه خلوص نیت و صفای باطنی امام به همه کسانی که در روضهشان شرکت میکنند، مرحمت میکند و این افراد مشمول عنایت ویژه امام و حضرت زهرا و خاندانشان میشوند و همان باعث میشود که افراد لطف و محبتشان به هم بیشتر شود و طبیعتا این لطف و محبت در درجه اول نصیب بچهها و خانواده میشود. یعنی ایمانی که افراد به آن مجهز میشوند هرچقدر بیشتر شود توجه و لطافت آنها را نسبت به خانواده هم بیشتر میکند، چون در راس دستورات توجه به خانواده است. حالا چه پدر و مادر به فرزندان، چه فرزندان به پدر و مادر چه بین خواهر و برادر.»
نکته مهمی که مجالس اباعبدالله به ما افاضه میکنند لطف وسیع حضرت اباعبدالله به ماست که شامل حال همه میشود. یکی از برکات روضه این است که فرد شرکت کننده ایمان بیشتری پیدا میکند و این ایمان سبب تقوا و رعایت حال خانواده میشود و طبیعتا با تفکر در زندگی شخصی و نحوه شهادت و سلوک اصحاب کربلا میتوانیم درسهای زیادی بگیریم که یکی از آنها توجه به خانواده است و اینکه بیشتر افراد سپاه امام را بنی هاشم تشکیل میدادند. البته افرادی از بنی هاشم هم بودند که پای کار امام ایستاده بودند، کمااینکه بودند افرادی از بنی هاشم که در سفر شرکت نمیکردند، چون پایانش را مرگ میدانستند و در بصیرت لازم و تبعیت بیچون و چرا از حرف امام را نداشتند، اما آنهایی که در اصحاب امام بودند، به درک ویژهای رسیده بودند. ما هم با شرکت در روضه امام حسین (ع) به صفای روح دست پیدا میکنیم و در راس آن سلوک نسبت به اعضای خانواده است که به دستش میآوریم.
منبع: فارس