دیگر راهی جز خودکشی به ذهنم نمیرسید از این شرایط اسفبار خسته شده بودم و نمیخواستم به روابط غیرمتعارف با دیگران ادامه بدهم، از همه نفرت داشتم به همین علت هم به طبقه سوم منزلمان رفتم تا خودم را از این زندگی فلاکت بار رها کنم، اما خوشبختانه ...
اینها بخشی از اظهارات زن ۳۶ سالهای است که با تلاش ماموران انتظامی از خودکشی منصرف شده و حالا با جعبه شیرینی دوباره به کلانتری بازگشته بود تا از نجات دهندگان خود قدردانی کند.
این زن جوان با بیان این که رفتارهای شوهرش بعد از انجام مشاورههای خانوادگی در مسیر تغییر قرار دارد درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در خانوادهای متولد شدم که از نظر مالی در سطح پایین جامعه بودیم.
پدرم قطعه زمینی در یکی از روستاهای مرزی داشت که با آن مخارج زندگی مان را تامین میکرد، اما متاسفانه با بروز خشکسالی در سالهای اخیر دیگر زمین کشاورزی را رها کرد و به چوپانی روی آورد، ولی باز هم بسیاری از اهالی روستا دامهای خود را فروختند و به شهر مهاجرت کردند.
در این شرایط پدرم نیز بیکار شد و به ناچار برادرم را برای دستفروشی به مشهد فرستاد، اما درآمد ناچیز او هم کفاف مخارج خانواده ۷ نفره را نمیداد. این گونه بود که پدرم من و خواهرانم را به اولین خواستگارمان شوهر داد تا به قول معروف یکی از نان خورهای سفره اش کم شود.
در این میان من که به ظاهر دختری زیبارو بودم در ۱۳ سالگی پای سفره عقد نشستم و با «کرامت» ازدواج کردم که از آشنایان دور پدرم بود. با آن که خواستگارم رفتاری خشن و پرخاشگرانه داشت، اما جوانی پولدار بود و پدرم علاوه بر شیربها پول زیادی هم از او گرفت و مرا بدون یک تکه جهیزیه به خانه بخت فرستاد.
زمانی که زندگی مشترکمان را در مشهد آغاز کردیم تازه فهمیدم که «کرامت» فردی بی بند و بار است و فساد اخلاقی دارد به گونهای که مرا نیز وادار به انجام کارهای غیرمتعارف و خلاف اخلاق میکرد.
از سوی دیگر من که دختری با اصل و نسب بودم در مقابل خواستهها و رفتارهای شرم آور شوهرم مقاومت کردم که او هم با عصبانیت به شدت کتکم زد و مرا از خانه بیرون انداخت چند روزی را در خیابانها و پارکهای شهر سرگردان بودم و نمیتوانستم تصمیم درستی بگیرم در این وضعیت به خانه پدرم بازگشتم، اما او حتی در حیاط را هم باز نکرد چرا که پولهای کرامت را به من ترجیح میداد.
حتی وقتی نزد خواهران و برادرانم رفتم آنها نیز مرا نپذیرفتند. دیگر از همه جا رانده شده بودم که به ناچار دوباره نزد کرامت بازگشتم و از او عذرخواهی کردم.
خلاصه دو سال بعد صاحب پسری زیبا شدم و احتمال میدادم که رفتارهای زشت همسرم تغییر میکند، ولی همه اینها فقط یک رویا بود و «کرامت» نه تنها از خشونت و پرخاشگری هایش دست برنداشت بلکه به رفتارها و خواستههای زشت خود نیز شدت بخشید و قصد داشت از طریق من به اخاذی و درآمدزایی دست یابد.
در این وضعیت بود که من هم با پسر جوانی آشنا شدم و آرام آرام به او دل باختم. «پویا» که خود را خاطرخواه من معرفی میکرد در آغاز این رابطه تلفنی مدعی شد که مرا از این زندگی نکبت بار نجات میدهد.
به همین دلیل من هم با او درد دل میکردم و مشکلاتی را که با همسرم داشتم برایش بازگو میکردم تا این که «کرامت» متوجه این رابطه تلفنی شد و دوباره مرا زیر مشت و لگد گرفت تا جایی که دیگر نتوانستم این وضعیت اسفبار را تحمل کنم و بدین ترتیب با یک تصمیم احمقانه به طبقه سوم ساختمان رفتم تا خودم را به پایین پرت کنم و از این شرایط رها شوم که با حضور نیروهای انتظامی از خودکشی منصرف شدم و به همراه گشت انتظامی به کلانتری آمدم ...
در پی وقوع این ماجرای تلخ، بررسیهای روان شناختی و اقدامات مشاورهای با صدور دستوری از سوی سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد و مشاوران زبده انتظامی پس از انجام ۶ ساعت مشاورههای تخصصی با زن جوان و همسرش، آنان را به زندگی مشترک امیدوار کردند. این گونه بود که زن جوان پس از گذشت چند روز از این ماجرا و در حالی که جعبه شیرینی در دست داشت به قدردانی از عوامل انتظامی پرداخت و گفت: همسرش نیز قصد دارد در رفتارهای ناشایست خودش تجدیدنظر کند و مسیر درست زندگی را در پیش بگیرد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان