توقعداشتن یعنی از بقیه انتظار داشته باشیم در ارتباط با ما به رفتارهای خاصی پایبند باشند و اصول مشخصی را رعایت کنند. البته گاهی این اصول برای ما فقط جنبه ذهنی دارند و خودمان از آن آگاه هستیم؛ بدون اینکه آن را با بقیه درمیان بگذاریم.
اما از کجا میتوانیم بفهمیم آدم متوقعی هستیم یا نه؟
بگذارید با یک سؤال پیش برویم: افراد مهم زندگی شما چه کسانی هستند؟ در اینجا ممکن است بگویید پدر، مادر، همسر، همکار، همسایه، دوست یا هر شخص دیگری. حالا از بین این افراد آن کسی را انتخاب کنید که یا برایتان مهمتر است یا بیشتر با او در ارتباط هستید یا در حال حاضر با او مشکل دارید.
چند لحظه تأمل کنید. به انتظاراتتان از آنها رجوع کنید و تمام انتظاراتی را که از آن شخص دارید، با خودتان مرور کنید؛ مثلاً ممکن است در ارتباط با همسرتان بگویید: «انتظار دارم بیشتر با من تماس بگیرد؛ بیشتر برایم احترام قائل شود.»
در مرحله بعد در یک گفتوگوی ذهنی با خودتان به نتیجه برسید که این انتظارات چقدر باعث شده از دست آن فرد ناامید و مضطرب یا رنجیده و حتی متنفر شوید؟ این را بدانید که این لحظات همان مواقعی است که ذهن استدلالهای زیبا میآورد تا شما را مجاب کند انتظارتان خیلی طبیعی و بهحق بوده است.
بیشتربخوانید
اما سؤال اینجاست که بعد از این گفتگوهای درونی، در نهایت چه رفتاری را انتخاب کردید؟
ممکن است در انتظارتان گیر افتاده باشید و با خود گفته باشید: «ازش انتظار دارم شبها زودتر بیاد خونه؛ ولی وقتی دیر میاد، منم لزومی نمیبینم شام درست کنم.» این رفتار یعنی بر طبق احساسی که انتظارتان برایتان ایجاد کرده پیش رفتهاید. یعنی در بازی انتظار گیر کردهاید که اگه فلانی اینجوری کرد، منم فلان کار رو میکنم.
اما ممکن است کاری را انجام داده باشید که مطابق ارزشهای خودتان است. این یعنی عبور از انتظار. یعنی به جای اینکه انتظارات ملاک عمل شما شده باشند، ارزشها ملاک تصمیمگیری هستند.
وقتی از انتظار عبور کنید، جنس گفتوگوی درونیتان عوض میشود. مثلاً با خود میگویید: «فارغ از اینکه او چطور برخورد کند، من از خودم میخواهم نقشهایم را چطور ایفا کنم؟ من در نقش خودم موظفم این کارها را انجام بدهم؛ او میخواهد کارش را درست انجام بدهد یا نه.»
اگر طبق انتظارات پیش برویم، دیگر اختیار زندگی دست خودمان نیست؛ بلکه دست انتظاراتمان است. از الان که این متن را میخوانید، ببینید اگر در موقعیتی قرار گرفتید که انتظار خاصی بالا آمد، بررسی کنید و ببینید ذهنتان چقدر به شما حق میدهد؛ اما به جای اینکه به ذهنتان جواب بدهید، با خودتان مرور کنید و ببینید ارزشتان چیست. در مثالِ ارتباط با همسر، اگر گیر بداخلاقی همسر بیفتید و به خاطر بداخلاقی او شما هم بداخلاق شوید، یعنی فرمون زندگی را به دست بداخلاقی سپردهاید و در حقیقت اسیر مقوله انتظار شدهاید!
منبع: تیبان