سجاد بهرامی روانشناس در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان گفت: قبل از آن که بچهدار بشوید یک زوج پیدا کنید که بچه دارند و آنها را به خاطر روشهای نظمآموزی، کمبود تمرین، سطح تحمل پایین و این که به کودکشان اجازه شلوغکاری میدهند سرزنش کنید. برای بهبود عادتهای خواب کودکشان، آموزش نحوۀ دستشویی رفتن، غذا خوردن و کل رفتارهای دیگر به آنها پیشنهادهایی ارائه بدهید. از این کار لذت ببرید؛ این آخرین باری است که همه پاسخها را میدانید
وی ادامه داد: همه ما رویاهایی برای فرزندان خود داریم. میخواهیم آنها شاد و ایمن بزرگ بشوند. وقتی از زیر سایه ما خارج شدند میخواهیم با کسانی رابطه پیدا کنند که فرزندمان ما را همانطور که ما دوست و عزیز داشتیم دوست و عزیز بدارند. میخواهیم موفق، مستقل، مهربان و خردمند باشند. ما هم میخواهیم نقشی در واقعیت پیدا کردن این رویاها داشته باشیم.
این روانشناس ادامه داد: آیا تا به حال شده است در این مورد نگران شده باشید که خشم کودک دو ساله شما نشانهای از آغاز مشکلات رفتاری شدیدی باشد که روی توانایی یادگیری او اثر بدی خواهد گذاشت؟ یا ترس کودک چهارساله شما از جدا شدن و چسبیدنش به شما ممکن است نشانهای از اضطرابهای شدید یا وابستگی بیش از حد به دیگران باشد؟ در همین زمان چطور میفهمید که چه زمانی مشکلات رفتاری نشانهای از مشکلات آینده است؟ چه زمانی باید کاری در این زمینه انجام بدهید؟ چطور باید این کار را انجام بدهید؟
این نگرانیها تقریبا برای تمام والدین اتفاق میافتد وتنها یک دلیل دارد: (انسان بودن)
بهرامی گفت: این نگرانیها را مخصوصا زمانی که احساس استرس یا آسیبپذیری داریم بیشتر تجربه میکنیم. فرقی نمیکند که چه اتفاقی برای کودکانمان میافتد ذهن ما مقدار زیادی نگرانی درباره آن تولید کرده و تحویلمان میدهد؛ و ما هم انگار که تقریبا مجبور باشیم به آنچه که میگوید گوش میکنیم و در این لحظات ممکن است که واقعا خطر بروز مشکل در رفتاری که با کودک خود داریم و رفتاری که او به ما نشان میدهد را افزایش بدهیم. فرزندپروری کار سختی است و ما هم اغلب بدترین منتقدهای خود هستیم. بعضیاوقات این کار، عمل فرزندپروری را تبدیل به سختترین چالش میکند.
این روانشناس ادامه داد: همانطور که فرزند شما ویژگیهای اجتماعی، هیجانی و رفتاری پیچیدهتری به دست میآورد راهبردهای فرزندپروری والدین هم بایستی رشد کرده و تغییر کند. بعضی اوقات این فرایندها دست در دست هم پیش میروند. بعضی مواقع دیگر به نظر میرسد در تضاد با هماند.
وی گفت: دوران اولیه کودکی زمانی است که شما باید با بیشترین حساسیت کودک را راهنمایی کنید و در همان زمان محکم و قاطع محدودیتهایی برای او تنظیم کنید. بعضیاوقات ممکن نیست که از این مسائل حتی برای مدت کوتاهی خلاص بشوید یا استراحت کنید، چون کودک شما نیازمند چیزهای بسیار متفاوتی است. برقراری تعادل در این مواقع اغلب دشوار است. به سختی میتوان دانست که چقدر باید راهنمایی کرد و چقدر باید به کودک اجازه داد که خودش کشف بکند. به طور مشابه، بعضی اوقات تعیین این که چه زمانی برای کودک محدودیت بگذاریم و چه زمانی راحتیش بگذاریم گیجکننده است. به علاوه همچنان که کودک رشد میکند، متفکر پیچیدهتری شده و به لحاظ اجتماعی و ادراکی پیشرفت میکند، شما نیز بایستی راهبردهای خود را عوض کنید تا با این تغییرات رشدی متناسب شود.
وی افزود: هرچند همه والدین تغییر کرده و رشد میکنند تا متناسب با رشد رفتاری، هیجانی و شناختی کودک رفتار کنند بعضی اوقات این تحولات فرزندپروری به طور دردناکی سخت است. درباره تجربه خودتان فکر کنید. این تحولات ممکن است مثلا وقتی لازم شود که احساس میکنید به بیشترین مقدار آسیبپذیر و خسته هستید. همین که یک روال خاص روزانه را به طور مستحکم ایجاد کردید ممکن است دریابید که نیاز دارید به روال دیگری عمل کنید. همچنان که کودک شما رشد میکند به دنبال خودمختاری بیشتری میگردد، تشنه دانش بیشتری میشود و از وابستگی مطلق به خانواده به سوی درآمیختگی بیشتر در رابطه با دوستانش در مدرسه پیش میرود. با این حال دانستن این که این تحولات عادی است لزوما منجر به آسانتر شدن آنها نمیشود. در واقع این دانش ممکن است آن تحولات را سختتر هم بکند، چون همچنان که کودک شما بزرگتر میشود ممکن است احساس کنید که رفتار او کمتر و کمتر تحت کنترل شما است.
بهرامی گفت: آگاهی خوب و استفاده ماهرانه از تکنیکهای فرزندپروری بسیار مهماند، اما این تنها بخشی از تصویر کامل آن چیزی است که پرورش کودک را برای والدین سخت میکند. میدانیم که مهمترین عامل این که بعضیاوقات رویکردهای رفتاری به فرزندپروری شکست میخورند این است که والدین از آنها به طور بیثبات یا نادرست استفاده میکنند.
اما آن موانعی که سر راه استفاده موثر از این تکنیکها قرار میگیرد دقیقا چه چیزهایی هستند؟
این روانشناس ادامه داد: یکی از نکات مهمی که نادیده گرفته میشود آنچه است که درون ذهن والدین در طول فرزندپروری میگذرد. وقتی والدین احساس از پا درآمدن میکنند یا به سختی میتوانند از تکنیکهای فرزندپروری استفاده کنند چطور میتوان از این راهبردها استفاده کرد. این که به عنوان یک مادر یا پدر چگونه با کودک خود رفتار میکنید وابسته به موقعیت خاصی هست که در آن قرار دارید. آنچه مدیریت موقعیتها یا شرایط خاص را سخت میکند افکار و احساساتی است که درباره آنها دارید و نیز معنایی است که به این موقعیتها میدهید.
وی تصریح کرد: در بسیاری از مواقع افکار و احساسات مانع این میشود که کودکان خود را واقعا ببینیم و به صورت حمایت آمیزی به آنها پاسخ بدهند. ذهن ما نظیر ذهن بسیاری از والدین ممکن است وقتی به صورت موثر فرزندپروری نمیکنید از شما انتقاد کرده و اوضاع را بدتر بکند. خبر خوب این است که میتوانید انتخاب کنید که مراقب کودک خود باشید تا این که مراقب هیجانهای ذهن خود شوید. شاید متوجه نباشید، اما همیشه دارید خودتان، روش فرزندپروری و کودکتان را ارزیابی میکنید. برای بهتر فهمیدن این قضیه از شما دعوت میکنیم تا به فرایند خودارزیابی در تمرینی که در ادامه میآید نگاهی بیندازید. یک دفتر برداید و از آن به عنوان ”روزنامۀ فرزندپروری“ استفاده کنید
وی گفت: به آخرین باری فکر کنید که با کودکتان بودید و او در حضور دیگران بدرفتاری کرد. تلاش کنید تا جزئیات آن موقعیت را تا آنجا که میتوانید به یاد بیاورید؛ انگار که دارید به عکسی از آن موقعیت یا فیلمی که از آن شرایط تهیه شده است نگاه میکنید و سپس خودتان را در آن تصویر قرار بدهید. همچنان که آنجا هستید دربارۀ سوالات زیر تامل کنید. پاسخهای خودتان را در روزنامۀ فرزندپروری بنویسید.
کجا هستید؟ چه اتفاقی دارد میافتد؟ کودک شما چطور بدرفتاری میکند؟ شما چه کار میکنید؟ چهره شما چطور شده است؟ زبان بدنی شما چه را نشان میدهد؟
این روانشناس گفت: دیدن بدرفتاری کودکتان در مقابل دیگران چه حس و حالی به شما میدهد؟ آیا این سوال را از خودتان میپرسدی که اوضاع را چطور مدیریت کنم؟ آیا این فکر مثل برق و باد از ذهن شما میگذرد که دیگران درباره شما در این موقعیت چطور فکر میکنند؟ آیا رفتار خود با کودکتان را برای این که مقبول دیگران باشد تغییر میدهید؟ آیا در قلاب افکارتان افتادهاید و سعی میکنید از دست آنها خلاص بشوید یا منطق آن افکار را زیر سوال ببرید؟ آیا وقتی ذهن شما سرعت میگیرد و گزینههایی برای این که چکار باید بکنید به شما ارائه میدهد یا به شما میگوید چطور میتوانید از پیامدهایی که از آنها میترسید دوری کنید؟ توجه شما از زمان حال دور شده؟)) متاسفانه ذهن در کنار همه مزیتهایی که برای ما به ارمغان میآورد بعضی اوقات مانع ارتباط خوب با کودکان میشود و جلو چشمان ما را میگیرد و مانع از دیدن لحظهی حال میشود.
اگر این ”نابینایی“ برای شما آشنا است به دنیای انسانیت خوش آمدید.
بهرامی افزود: شما ”مراقب ذهنتان بودید“، کاری که همهی ما انسانها انجام میدهیم؛ و از آنجا که شما انسان هستید نتوانستهاید نحوه ”خاموش کردن“ ذهنتان را مگر برای مدت کوتاهی کشف کنید. این ناتوانی به این خاطر است که در واقع ذهن دکمه خاموشی ندارد: ذهن آن کاری را انجام میدهد که همیشه انجام میداده. ذهن شما همان منتقدی است که هر روز و بعضی اوقات هر لحظه صدایش را میشنوید. ذهن شما همیشه با شما صحبت میکند، کارهای شما را ارزیابی میکند و شما را به خاطر کارهای اشتباهتان، به خاطر احساس زیاد یا کم یا گم کردن احساستان نسبت به کودکتان سرزنش میکند. چرا؟ هدف ذهن شما محافظت از شما در برابر خطرات است؛ حالا چه این خطر واقعی باشد یا این که آن را تصور کند. با این حال بعضیاوقات ذهن شما کمی متعصب میشود و وقتی کاملا روی کشتی گرفتن با ذهنتان متمرکز میشوید ممکن است به صورت ”خودکار“ فرزندپروری کنید و از آنچه در لحظهی حال با کودکتان تجربه میکنید غافل بشوید.
من بر اساس یکی از مدلهای مدرن روانشناسی به نام ACT به ماجرا نگاه میکنم
وی ادامه داد: بدون این که به افکار و احساسات خود اجازه بدهید شما را کنترل کنند، آنها را نگاه کنید. این دیدگاه به شما کمک میکند به جای این که طبق آنچه ذهنتان به شما میگوید واکنش نشان بدهید بر اساس ارزشهایتان که به کودکانتان ربط دارد اقدام کنید. شما به آسانی میتوانید با شنیدن نام فرزندپروری با ACT این سه مولفه را به یاد بیاورید: پذیرش، انتخاب کردن و اقدام کردن. «پذیرش“ برای ما به این مفهوم است که چطور افکار، احساسات و تجربههای خود را در قامت یک مادر یا پدر با مهربانی بپذیریم؛ و «انتخاب کردن“ به شما کمک میکند چیزهایی را که برای شما به عنوان والد و برای رابطه با کودکتان بیشترین اهمیت را دارد تشخیص بدهید و “اقدام کردن“ شما را ترغیب میکند تا در برابر مشکلات و استرس زیاد با صداقت و جدیت به پیگیری محبوبترین ارزشهای خودتان بپردازید.
حالا چشمان خودتان را ببندید و چند نفس عمیق بکشید. به این سوالات فکر کنید:
میخواهید چطور والدینی باشید؟
کدام باور از دنیا برای شما ممکن میسازد که رابطه خود با کودکتان را تغییر بدهید یا عمیقتر بکنید تا به رشد او و رسیدن به اهداف و قصدهایش کمک کنید؟
یک لحظه قبل وقتی داشتید دربارۀ پذیرش، انتخاب و اقدام کردن میخواندید ذهنتان چه گفت؟ شاید گفت چقدر سادهلوحانه است! ممکن نیست که به این سادگی پذیرفت، انتخاب و اقدام کرد. این سوال را از خودتان بپرسید: دنیایی تصور کنید که حتی در لحظات چالشآفرین، ناکامساز و دیوانهکننده، حتی وقتی که فکر میکنید یک دقیقهی دیگر این شرایط را نمیتوانید تحمل کنید امکان داشته باشه کودک خود را کاملا درک کنید و به او احترام بگذارید و رابطهای غنی با او داشته باشید. آیا چنین چیزی میخواهید؟
یک دقیقه در مورد این امکان فکر کنید. ارزشش رو داره