اربعین، واقعه ای رازآلود، پر قصه و پر ماجرا است. هر سال ماجراهای حیرت آوری در این پیاده روی میلیونی و بزرگ اتفاق می افتد که تو را انگشت به دهان می گذارد.

آن‌هایی که اهل قصه‌های واقعی، روایت و حکمت باشند بدون شک از اربعین دست خالی بر نمی‌گردند. یکی از قصه‌های جذاب اربعین و یکی از آن موکب‌های دیدنی که نظرکرده است و ساخته شدن آن هم ماجرای جالبی دارد، موکب یا مضیف «ام سیف» است. اگر دنبال بانی موکب بگردی، از خانمی به همین نام برایت صحبت می‌کنند. همان بانویی که برای ساخت همین حسینیه یا موکب به ایران سفر می‌کند. او به پابوس امام هشتم می‌رود و از حضرت اذن و مدد می‌گیرد تا بتواند موکبی در منطقه زندگی اش؛ کفل در حوالی همان «طریق العلما»‌ی معروف بسازد. وقتی از سفر بر می‌گردد، کار‌ها بر وفق مراد انجام و مضیف برپا می‌شود. موکبی که ماجرای جالبی دارد.

بانی آن همه هجران، ساقط شد!

 صحبت از وقتی است که «صدام» سقوط کرد. زیارت اربعین آزاد شد. مردم عراق حال پرنده‌ای را داشتند که بالاخره از قفس آزاد شده باشد. امام حسین (ع) دار و ندارشان بود. در دوره رژیم «بعث»، پیاده روی اربعین جرم بود. زائران جان سالم به در نمی‌بردند. یا اعدام و زندانی می‌شدند یا با شکنجه‌هایی مثل قطع شدن دست و پا آزار و اذیت می‌شدند. حالا صدام ساقط شده بود همان مسبب این همه هجران. دوباره پرچم پیاده روی اربعین برافراشته شد این بار البته پرشور و جهانی تر. موکب‌ها هم یکی، یکی جان گرفت و شد زائرسرا...

یک روز ام سیف وقتی می‌بیند که زائری به سمت موکب نمی‌آید از وحشت اینکه مبادا توفیق خدمت نصیب او و خانواده اش نشود، دستپاچه به سمت رود فرات می‌دود. از سر عجز جملاتی به زبان می‌آورد و از صاحب عزا کمک می‌خواهد. توسلی که بی جواب هم نمی‌ماند. حالا سالهاست زائران پیاده روی اربعین، مهمان موکبی می‌شوند که قصه‌ای رازآلود و شنیدنی دارد. در این گزارش، همین ماجرا را بازروایت کرده ایم؛ راوی اصلی پسر ام سیف است که در این ویدئو با حال خوش معنوی، ماجرا را شیرین مرور می‌کند.

حالا چرا «ام سیف»؟!

مردمان عرب، عادت دارند وقتی با خانم یا آقای متاهلی کار دارند او را به نام فرزندانشان صدا کنند. ام سیف یعنی مادر شمشیر و بعید است که کسی نام فرزندش را شمشیر بگذارد. این اسم برای خودش ماجرایی دارد و بر می‌گردد به شیوه خاصی که این بانو برای دعوت از زائران اربعین به موکبشان داشته است. او شمشیری نمادین به دست می‌گرفت، سر راه زائران می‌ایستاد و دعوتشان می‌کرد برای خوردن غذا یا استراحت در موکب.

برای آن‌هایی که به آداب و رسوم عراقی‌ها در میزبانی به خصوص مجالس اهل بیت (ع) آشنا هستند این کار‌ها فقط یک معنا دارد. دعوت و پذیرایی از میهمان امام حسین (ع) برای هر عراقی موکب دار، افتخار بزرگی است. مثل جهاد در راه خدا اهمیت دارد. به همین دلیل چنین تعارف جدی، عجیب و متفاوتی مرسوم است. ماجرای شمشیر به دست از زائران دعوت کردن و لقب ام سیف هم همین است.

فلسفه دعوت‌های عجیب چیست؟

در زندگی مردم عراق این شیوه‌ای مرسوم و کاملاً نمادین است. آن‌هایی که پیاده روی اربعین دهه ۸۰ و ۹۰ را تجربه کرده اند یا تصاویرش را از تلویزیون دیده اند، یادشان می‌آید که بعضی موکب داران با اصرار با گرفتن یک چوبدستی، پتک نمادین یا تبر و... سر راه کاروان‌های زیارتی اربعین حاضر می‌شدند. با تعارف‌هایی کاملاً مصرانه و جدی همچنین تاب دادن آن اقلام در هوا یا کشیدن خط روی زمین با لبه تیز آن، برای موکب هایشان زائر می‌بردند.

حالا، اما این صحنه‌ها کمی کمرنگ‌تر شده و ۲ دلیل هم دارد. اول اینکه پیاده روی اربعین چنان میلیونی و گسترده شده که هیچ موکبی بی زائر و مهمان نمی‌ماند. دلیل دوم هم این است که از آنجا که تصاویر زنده اربعین به دنیا مخابره می‌شود و درک این رسوم برای یک فرد خارجی، کمی سخت است برای خودداری از «وهن» و برداشت‌های نادرست همچنین پیشگیری از شیطنت رسانه‌ای مخالفان اربعین تلاش می‌شود، تصاویر دیگری از جنس همدلی جایگزین و معرف اربعین شود.

زائر به اذن امام می‌آید...

پسر ام سیف در ویدئویی که از او منتشر شده است، ماجرای موکب داری شان و توسل مادر را به خوبی روایت می‌کند. حزب بعث عراق سال ۲۰۰۳ میلادی سقوط کرد. اولین پیاده روی عمومی و دسته جمعی به سمت کربلا به سال ۱۳۸۲ هجری. شمسی بر می‌گردد. دو تا سه میلیون نفر زائر در آن شرکت کردند که عمدتاً هم اهالی استان‌های مختلف عراق بودند. یکی، دو سال بعد تعداد زائران بیشتر و بیشتر شد به خصوص زائرانی از کشور‌های دیگر. موکب داران سر از پا نمی‌شناختند برای خدمت. هر موکب که زائر و مهمان بیشتری داشت، انگار خوشبخت‌تر از بقیه بود. این آمدن زائر را به اذن امام، نشان توفیق خود و کرم اهل بیت (ع) می‌دانستند. حالا فکر کنید موکبی خلوت و خالی می‌ماند، چقدر برای بانیان سخت و گران تمام می‌شد...

مادرم بیتاب به سمت فرات دوید

پسر ام سیف می‌گوید که بیش از یک دهه قبل، بیشتر زائران اربعین حسینی از منطقه سکونتشان «سبایا» یا همان «طریق العلما» به سمت حرم امام حسین (ع) حرکت می‌کردند. از مسیر معروف «طریق یا حسین (ع)». از مسیری که موکب آن‌ها و بقیه در منطقه کفل عراق قرار داشته، به ندرت زائر عبور می‌کرده است. ۱۳ سال قبل*، موکب ام سیف زائر نداشته برای همین مادر از وحشت اینکه نکند اهل بیت (ع)، این خانه و خانواده را برای میزبانی از زائران حسینی و خدمت به آن‌ها لایق ندیده باشند سراسیمه و دستپاچه به سمت رود فرات می‌دود.

گریه و بیتابی می‌کند و به امام زمان (ع) متوسل می‌شود. طوری که به حضرت می‌گوید اگر لایق خدمت در راه امام حسین (ع) نیست، این زندگی را نمی‌خواهد. ماجرای عجیبی است، زنی قدر و قیمت خودش را به اندازه میزان خادمی اش در راه امام حسین (ع) دیده است. زندگی برای او فقط در همین صورت ارزش زنده ماندن داشته...

آن زائر؛ آن مهمان عزیز آمد!

در کنار رود فرات، ماجرا‌های جالبی رقم می‌خورد که بومیان منطقه کفل عراق واو به واو ماجرایش را شنیده اند. ام سیف وقتی به امام زمان (عج) استغاثه می‌کند، بی پاسخ نمی‌ماند. ناگهان مردی را می‌بیند در هیبت یک زائر که از دور به او نزدیک می‌شود. زن، سراسیمه و از شوق اینکه خدا صدایش را شنیده، می‌دود به سمت زائر تا او را به موکبشان دعوت کند. زائر از راه می‌رسد و طوری که انگار حرف‌های ام سیف را شنیده باشد، او را دعوت به صبر می‌کند و می‌گوید که خدا با صابرین است. زائری که آمدنش برای بانوی موکب دار و خادمه اهل بیت (ع) درست مثل برق امید در دل تاریکی بود، خبر خوشی هم به ام سیف می‌دهد؛ اینکه به زودی زائران زیادی از این مسیر عبور خواهند کرد. این طریق هم رونق می‌گیرد در راه خدمت به امام حسین (ع).... موکب ام سیف نظر کرده شد!

ماجرای حرف‌های دلگرم کننده آن زائر فقط به همین جا ختم نمی‌شود. او رو می‌کند به سمت حرم حضرت علی (ع) به سمت نجف و خطاب به امیرالمومنین (ع) می‌گوید که‌ای جد بزرگوارم حواست به این مکان باشد. منظورش همین طریق و موکب ام سیف بوده است. به شب نمی‌کشد که زائران بسیاری از این مسیر عبور می‌کنند و حالا با نزدیک شدن جمعیت زائران اربعین به ۳۰ میلیون، هم مسیر و طریقی که موکب ام سیف در آن قرار دارد در قرق زائران اربعینی است هم خود موکب با این ماجرای شنیدنی و نظر پر برکتی که به آن شده، پر از زائر می‌شود.

اما آن زائر چه کسی بود؟!

از پسر ام سیف یا دیگران وقتی درباره آن زائر، آن مرد که امیرالمومنین (ع) را‌ای جد بزرگوار من خطاب کرده است، می‌پرسی بی اختیار گریه می‌کنند. اشک می‌ریزند. «سبحان الله» گویان به حضرت حجت (ع) سلام می‌دهند و دعای فرج می‌خوانند. باید حس خوبی باشد وقتی اربعین با پای پیاده و خسته به زیارت امام حسین (ع) می‌روی، میانه‌های راه که خسته شدی، مهمان موکبی شوی که مادری، بانویی مسلمان برای ساختن آن به امام رضا (ع) متوسل شد و رونق آن را از دعای خیر امام عصر (عج) هدیه گرفت.

موکبی نظر کرده که بانی آن برای آنکه بی توفیق نماند در طریق خدمت به زائران کربلا، عاجزانه دست به دامن امام حسین (ع) شد. زندگی را بدون این امام و خدمت به زائرانش نخواست. ماجرای ام سیف، اربعین و این موکب عجیب پر از راز و رمز، حکمت وبرکت است. حال او و بقیه خادمان خالص اربعین مگر چیزی جز این باید باشد؟ خدایا تولد تا مرگ و بعد از مرگ ما را به محمد (ص) و آل محمد (ع) گره بزن! اربعین همین است از مرگ تا زندگی گره خوردن به «حب الحسین (ع)». پای حرف هر کدام از خادمان و موکب داران که بنشینی کم از این روایت‌های شیرین برای گفتن ندارند. از این روایت‌ها که دلت را قرص می‌کند که این جوشش عشق آن هم با پای پیاده صاحب دارد و مسیری است به سمتی که ما را می‌برند...

توضیح: ویدئو صحبت‌های پسر ام سیف، مربوط به اربعین ۱۴۰۰ است. او در این گفتگو از یازده سال قبل صحبت می‌کند. ما این روایت را در اربعین ۱۴۰۲ مرور می‌کنیم؛ بنابراین به وقت امروز او از ۱۳ سال قبل صحبت می‌کند.

منبع: فارس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار