امروز بیست و سوم شهریور شصتمین سالگرد فتوای آیتالله سید محمدهادی میلانی مبنی بر ممنوعیت شرعی و عقلی برای شرکت در بیستویکم دوره انتخابات مجلس شورای ملی در سال ۱۳۴۲ است.
قطعا با اطلاع از شرایط زمانی و حساسیتهای بهار و تابستان سال ۱۳۴۲ میتوان قضاوت درستتری نسبت به تصمیم آیتالله داشت.
ماجرای تحریم انتخابات بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی از یک سوال آغاز شد.
رویارویی دیوان و دربار پهلوی در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی و باز شدن پای بهاییان به مجلس شورای ملی و اصرار همه جانبه و مخفیانه رژیم برای گسترش همکاریهای اقتصادی و نظامی با رژیم صهیونیستی از یک سو و کمرنگ کردن و از خاصیت انداختن قرآن این کتاب آسمانی جامعه مسلمان ایران در آن مقطع زمانی، موجب وارد شدن علنی آیتالله سید روحالله موسوی خمینی به صحنه مبارزات سیاسی و ایجاد موج روانی در بدنه حوزههای علمیه و به واکنش واداشتن بزرگان و علمای طراز اول و مراجع تقلید آن روزگار شد.
محمدرضا شاه که در ماجرا انجمنهای ایالتی و ولایتی خود را در برابر امام خمینی و روحانیون مطرح آن زمان شکست خورده میدید و عامل این شکست را اسدالله عَلَم نخستوزیر وقت رژیم میدانست ناگهان به خود آمد و تصمیم گرفت به پشتوانه آمریکاییها و قدرت تاج و تخت سلطنت، خود میداندار به اجرا درآوردن سبک زندگی و اندیشههای غربی و خانهنشین کردن هر چه بیشتر شریعت اسلام شود.
به همین دلیل دست به کار شد و در کنگره کشاورزان در دی ۱۳۴۱ از طرح انقلاب سفید شاه و مردم رونمایی کرد. تغییرات مدنظر او ابتدا شش حوزه را دربر میگرفت، اما دایره تغییرات رفته رفته به ۱۹ حوزه افزایش یافت. در چنین شرایط امام خمینی به عنوان تنها روحانی شجاع و پیشرو کمر همت به مقابله با انحرافات فکری و رفتاری رژیم طاغوت بست و علاوه بر افشاگریهای آتشین علیه رژیم تلاش بسیاری کرد با تلگراف به اقصی نقاط کشور روحانیون بلاد مختلف را که نوعا تذکر زبانی را بر مبارزه افشاگرانه ترجیح میدادند دست نخستوزیران سرسپرده و بیقید و بند رژیم در دنبالهروی و پیروی از سبک و سیاق زندگی غربی را رو کند و به آحاد مردم جامعه نشان دهد.
اصرار و پافشاری امام خمینی در این مسئله در نهایت موجب دستگیری او و پنج نفر از بزرگان حوزههای علمیه شد. به دنبال این اتفاق، بزرگان و علمای قم و نجف در تلگرافهای متعدد به دربار و دیوان پهلوی خواستار آزاد امام و سایر مراجع تقلید شدند، اما رژیم که درد و تلخی شکست در رویارویی با امام خمینی را در مسئله تصویبنامه انجمن ایالتی و ولایتی چشیده بود به این راحتیها حاضر به واگذار کردن میدان نبود.
در چنین شرایطی و در آستانه برگزاری بیست و یکمین دوره انتخابات مجلس شورای ملی که برای رژیم پهلوی اهمیت بسیار بالایی داشت، جمعی از اهالی شهرستان تویسرکان به آیتالله سید محمدهادی میلانی از علما و مراجع آن روزگار و رییس وقت حوزه علمیه مشهد که نفوذ زیادی در خطه خراسان و در بین مقلدانش داشت، برای شرکت کردن یا شرکت نکردن در بیست و یکمین دوره انتخابات مجلس شورای ملی از او کسب تکلیف کردن.
آیت الله محمدهادی میلانی ردیف اول دومین روحانی
حضرت آیتالله در پاسخ به استفتاء آنان چنین نوشتند: «جواب همان است که به سؤالات وارده از بلاد کثیره دادهام و اینک به نحو اختصار مینویسم. با وضع موجود و عدم آزادی قلم و بیان و زندانی بودن عدهای رجال صالح، هر نوع شرکت در این انتخابات جایز نیست، شرعا و عقلا و مبارزه با آن و مطالبه حکومت مشروع قانونی وظیفه میباشد. امید آنکه به یمن توجه حضرت بقیهالله ارواحنا فداه، امت اسلامی به خواسته خود نائل شود.»
حاصل پیوند سید جعفر و دختر شیخ محمدحسن مامقانی در دهم تیر ۱۲۷۴ در نجف اشرف دیده به جهان گشود و نامش را محمدهادی گذاشتند.
سیدجعفر حسینی از شاگردان آیتالله محمدحسن مامقانی از مراجع بزرگ شیعه عراق و بزرگان حوزه علمیه نجف بود که با رحلت آیتالله سید محمدحسن حسینی شیرازی ملقب به میرزای بزرگ در عراق جای ایشان را گرفت.
مادرش نیز دخترِ آیتالله محمدحسن مامقانی بود. سید محمدهادی بعدها دخترِ دایی عبداللهِ مامقانی از علمای نجف و صاحب کتاب تنقیح المقال فی علم الرجال را به نکاح خود درآورد.
اجداد و پدران سید محمدهادی همگی از سادات حسینی و از نسل فرزندان علیبنالحسین – علیاکبر - و از بزرگان شهر مدینه بودند. جد بزرگ او، سید علیاکبر با ۲۶ نسب به «علی اکبر» پسر بزرگ امام حسین که در کربلا به شهادت رسید، میرسد.
سید حسین جد سید محمدهادی و سیدعلیاکبر برادر سید حسین، اواخر قرن یازدهم هجری قمری به دعوت جمعی از شیعیان ایران همراهِ کاروان حاجیهای آذری از شهر مدینه به استان آذربایجان ایران مهاجرت کردند. مدتی در منطقه اسکوچای در حاشیه شهر تبریز زندگی کردند و بعد ساکن روستای «میلان» شدند و مردم روستا آنان را به «حسینی میلانی» خواندند.
اجداد آیتاله محمدهادی میلانی در حوزههای علمیه مشهد، نجف و قم درس خواندند و در شمار روحانیون نامدار روزگار خود درآمدند.
حاصل ازدواج آیتالله میلانی با دختر آیتالله محمدحسن مامقانی سه پسر به نامهای سید نورالدین، سید عباس و سید محمدعلی و یک دختر بودند.
محمدهادی میلانی در دوران تحصیل در حوزه علمیه نجف اشرف
بیشتربخوانید
تحصیل
سید محمدهادی تحصیلاتش را در حوزه علمیه نجف در پیش گرفت و با طی کردن مدارج بالای علمی در همانجا به تدریس مشغول شد.
او تا قبل از سکونت در روستای میلان، شش سفر از نجف به ایران آمد که در آخرین سفرش که مصادف با روز عرفه سال ۱۳۳۲ به مشهد بود، به درخواست مردم و برخی علمای خراسان در مشهد ماندگار شد و در خانه آیتالله علیاکبر نوقانی ملقب به میرزای نوقانی که روزگاری در نجف اشرف با یکدیگر دوست بودند، به صورت موقت سکونت کرد.
علمای برجسته شهر مشهد در آن سال با هدف تقویت حوزه علمیه مشهد و جلوگیری از مهاجرت طلابِ با استعداد و مدرسان این حوزه علوم دینی به سایر حوزههای علمیه از جمله حوزههای علمیه قم و نجف، طوماری را امضا کردند و از آیتالله میلانی که آن زمان در کربلا سکونت داشت، خواستند به مشهد بیاید و تدریس طلاب علوم دینی را در این شهر از سر بگیرد.
سکونت ۲۲ ساله آیتاللهِ جوان در شهر مشهد و حضور پیوسته در راس حوزه علمیه این شهر زمینهساز تحول قابل توجهی در حوزه علمیه مشهد شد.
او با تأسیس مدارسی به سبک امروزیتر و ساماندهی برنامههای آموزشی و پژوهشی حوزه مشهد، گامهای مؤثری در ارتقای کیفی حوزه علمیه مشهد برداشت. محور درس خارج اصول آیتالله در حوزه علمیه مشهد، مبانی استادانش شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و میرزای نائینی بود.
مجموع طلاب و فضلای در آستانه اجتهاد که پای درس آیتالله مینشستند حدودا ۴۰۰ نفر بودند.
آیتالله محمدهادی حسینی میلانی پای درس اساتید و آیات عظام شیخ ابوالقاسم مامقانی پسر آیتالله محمدحسن مامقانی، شیخالشریعه اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، میرزا حسین نائینی، محمد حسین غروی اصفهانی، محمد جواد بلاغی، غلامعلی قمی سامرائی، سید ابوالقاسم خوانساری، شیخ ابراهیم سالیانی، سید جعفری اردبیلی، میرزا علی ایروانی، میرزا ابراهیم همدانی و ملا محسن تبریزی نشست.
حمایت مالی و معنوی از مدرسه حقانی، تاسیس مدرسه امام صادق (ع) در مجاورت مسجد شاهِ مشهد در محدوده مدرسه سلیمان خان، تاسیس مدرسهای برای آموزش دادن دروس مقدماتی و متوسطه در کنار آموزش خط، انشاء، املاء، ریاضیات، صرف، نحو و منطق در شش سال و ادامه تحصیل طلاب این مدرسه در مدرسه متون عالی و آموختن متون عالی فقه، اصول، کلام، دروس جنبی تفسیر، حدیث، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و تاریخ ادیان طی مدت پنج سال از جمله مهمترین اقدامات آیتالله در مشهد بود.
طلاب این مراحل را در ۱۴ دوره آموزشی سپری میکردند و برخی از دروس اصلی خود یعنی زبان عربی، فقه و اصول را مطابق کتابهای تازه تألیف که خواندن آنها قبلا در حوزه مشهد مرسوم نبود، مثل کتابهای عربی آسان و اصول الفقه مظفر، آموزش میدیدند.
اولین مدرسه که خاص این مرحله بود تحت عنوان مدرسه آیتالله میلانی در ۱۳۴۵ تأسیس شد. طلاب پس از گذراندن دورههای آموزشی برای مراحل بالاتر تحصیل مخیّر بودند که به طور تخصصی به فقه و اصول بپردازند یا به تحصیل در دیگر علوم اسلامی و نیز زبان خارجی که تخصص در آنها برای یک مبلّغ اسلامی ضرورت دارد، مشغول شوند. برای این مرحله دو مدرسه در نظر گرفته شده بود.
در برنامه درسی این مدارس موادی گنجانده شده بود که پیش از آن دستکم در حوزه مشهد سابقه نداشت. مدارس تأسیس شده زیر نظر آیتالله میلانی اولین مدارس حوزوی مشهد بودند که در آنها به طور رسمی امتحان برگزار میشد، هرچند این کار در سنت حوزوی چندان شناخته شده نبود.
پشتیبانی از مؤسسات و تشکلهای دینی غیر حوزوی مروج معارف اسلامی همچون کانون نشر حقایق اسلامی از دیگر اقدامات آیتالله میلانی بود. این کانون توسط محمدتقی شریعتی پدر علی شریعتی و با همکاری چند نفر از روحانیان مشهد تأسیس شد.
کانون نشر حقایق اسلامی در ترویج تفکر نواندیشانه اسلامی و به ویژه پاسخگویی به شبهات جریانهای ضد دینی در بین قشر جوان و تحصیلکرده مشهد از دهههای ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۰ نقش تاثیرگذاری داشت.
ایشان فعالیت سیاسی خود را در دوران جوانی و همزمان با جنگ مردم عراق علیه نیروهای انگلیس در این کشور آغاز کرد. او در این جنگ در کنار میرزا مهدی فرزند آخوند ملا محمدکاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی، شیخ جواد جواهری از نوادگان آیتالله شیخ محمدحسن نجفی جواهری صاحب کتاب جواهر، سید علی تبریزی ملقب به سید علی داماد از مشروطه خواهان عصر محمدعلی شاه بود.
ورود آیتالله میلانی به مشهد پس از اعتراضات سیاسی و اجتماعی اسفند ۱۳۳۱، ترور حاجعلی رزمآرا و ملی شدن صنعت نفت روی داد. ایشان با چهرههای سیاسی و اجتماعی نهضت ملی نفت در مشهد رابطه نزدیک داشت.
آیتالله میلانی همچنین در غائله ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مدرسه فیضیه قم از پیشگامان نهضت روحانیت بود. او با انتشار اعلامیه و ارسال تلگراف به علما حمایت خود را از قیام امام اعلام کرد.
به دنبال بخشنامه دولت اسدالله علم در سیام اسفند ۱۳۴۱ و مصوبه مجلس شورای ملی در ۲۱ مهر ۱۳۴۳ هیاتهای مستشاری آمریکایی و خانوادههایشان در ایران از امتیاز مصونیت قضایی و سیاسی و قضاوت کنسولی برخوردار شدند، موضوعی که پس از اطلاع آیتالله سید روحالله موسوی خمینی، با واکنش افشاگرانه ایشان و اعلام عزای عمومی در چهارم آبان ۱۳۴۳ منجر شد.
حسنعلی منصور نخستوزیر وقت رژیم و عامل تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی که موجب اعتراض شدید امام امت و تبعید ایشان به ترکیه شد مدتی بعد به دست محمد بخارایی از اعضای جمعیت فداییان اسلام و با فتوای آیتالله میلانی، ترور شد.
ایشان بعد از تصویب لایحه تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولاتی نیز در نامهای خطاب به نخستوزیر وقت، نوشت: «وظیفه خود میدانم با استمداد از حضرت بقیهالله ارواحنا فداه برای سومین بار صریحا اعلام بدارم، تصویبنامه دولت شما در مورد انجمنهای ایالتی و ولایتی، با عدم رعایت شرط اسلام در انتخاب شوندگان و تبدیل قسم قرآن مجید به قسم به کتاب آسمانی، ملت مسلمان ایران و خاصه علمای اعلام را بینهایت خشمگین ساخته است... ت. تذکر میدهم به حکم موازین شرعی و احترام به افکار و معتقدات ملت مسلمان ایران، لازم است هر چه زودتر تصویب نامة مذکور را لغو و برای اطلاع عموم اعلام نمایید.»
ایشان در خرداد ۱۳۴۶ نیز با انتشار اعلامیهای با اشاره به جنگ شش روزه اعراب و اسراییل، با اعراب مسلمان اظهار همدردی کرد و به همین دلیل توسط تیمسار نصرالله نصیری، رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور - ساواک - تهدید شد.
آیتالله میلانی در همین سال در جریان جشن پنجاهمین سالگرد تاجگذاری محمدرضا شاه به دلیل تبریک نگفتن به شاه، گذرنامهاش توقیف و دستور ممانعت از خروجش از ایران صادر شد، اما به دلیل ترس رژیم از نفوذ معنوی ایشان این تصمیم عملی نشد.
ایشان در مسند مرجعیت نیز خدمات ماندگاری از خود به یادگار گذاشت. از آن جمله میتوان به بسیج مردم و طلاب برای بازسازی و کمک به آوارگان زلزله کاخک در شهرستان گناباد و تأمین هزینههای لازم برای تکمیل مسجد امام علی (ع) هامبورگ اشاره کرد.
بعد از جنایت خونین ساواک و شهربانی قم در ضرب و شتم و شلیک به طلاب و روحانیونِ مدرسه فیضیه قم در دوم فروردین ۱۳۴۲ و ضرب و جرح مردم در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ جمعی از مراجع و بزرگان حوزههای علمیه کشور از جمله آیات عظام سید روحالله موسوی خمینی، سید حسن طباطبایی قمی، بهاءالدین محلاتی، مجدالدین محلاتی، سید عبدالحسین دستغیب و سید عبدالکریم هاشمینژاد دستگیر و زندانی شدند.
شدت عمل ساواک در برخورد با علما و طلاب منتقد پهلویِ پسر به حدی بود که از یک سو آیتالله میرزا احمد کفایی خراسانی سومین فرزند ملا محمدکاظم خراسانی ملقب به آخوند خراسانی و نویسنده کتاب معروف کفایتالاصول و میرزا حسین فقیه سبزواری، دو عالم مشهدیِ نزدیک به دربار در دیداری که در باغ ملکآباد مشهد با سید صادق امیرعزیزی سپهبد نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی، استاندار وقت خراسان و نایب تولیت آستان قدس رضوی داشتند، از او خواستند تا برای آزادی علمای بازداشت شده اقدام کند.
اما از سوی دیگر آیتالله سید محمدهادی میلانی رییس حوزه علمیه مشهد در نامهای به سید جلالالدین تهرانی نماینده چهارمین دوره مجلس سنا از او خواست تا برای آزادی مراجع و علمای زندانی تلاش کند.
البته آیتالله میلانی به این درخواست بسنده نکرد و مدتی بعد درصدد سفر به تهران و مشورت با آیتالله سید محمدکاظم شریعتمداری، آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی و میرزا هاشم آملی لاریجانی که در تهران گردهم آمده بودند، برآمد، اما رژیم پهلوی با اطلاع از عواقب حضور او در تهران، سفر او را از میانه راه ناتمام گذاشتند و ایشان را به مشهد برگرداند.
اما او دست بردار نبود. یک بار دیگر به تهران سفر کرد، ولی این بار در سکوت خبری و بدون اطلاع از ماموران حکومت و به همراه یکی از دو پسرش.
ایشان در ۹ تیر ۱۳۴۲ با هدف «آزاد کردن سید روحالله موسوی خمینی و دیگر علمای بازداشتی، اعتراض به کشتار مردم در سراسر کشور و قوانین خلاف شرع رژیم» به تهران سفر کرد، اما ماموران ساواک از این سفر هم مطلع شدند و تلاش کردند او را به باغ ملکآباد در شهر ری سکونت دهند که ایشان نپذیرفت و به اتفاق یکی از پسرها در منزل یکی از اقوامش به نام پورقدیری در محله امیریه تهران اقامت کرد.
اقبال اجتماعی و موقعیت سیاسی آیتالله میلانی بین مردم و مقلدانش در حدی بود که در طول مدت حضورش در محله امیریه بالغ بر ۳۰۰۰ نفر به دیدارش رفتند.
همزمان با حضور او در تهران آیتالله سید محمدکاظم شریعتمداری، آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی، میرزا هاشم آملی لاریجانی و تعداد زیادی از علما و روحانیون اقصی نقاط کشور نیز در تهران حضور داشتند. آنان در نشستی مشترک آیات عظام شریعتمداری، مرعشی نجفی، میلانی و میرزا هاشم آملی را به نمایندگی از خود برای دیدار و گفتگو با مقامات وقت کشور انتخاب کردند. بعد از تعیین هیات چهار نفره، آیتالله میلانی به عنوان سخنگوی آنان انتخاب شد.
مجمع علمای مهاجر به تهران در اولین اقدام، از پذیرش اسدالله عَلَم و حسین علاء نخستوزیران وقت رژیم پهلوی به دلیل مقصر بودن آنان در ریختن خون طلاب و روحانیون قم و دستگیری مراجع کشور، سر باز زدند. آنان مذاکره مستقیم با محمدرضا پهلوی در حرم عبدالعظیم حسنی در شهر ری را هم قبول نکردند.
رژیم مدتی بعد حسن پاکروان رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور - ساواک – را برای مذاکره با علمای مهاجر نزد آنان فرستاد، اما قبل حضور فیزیکی پاکروان در محل سکونت این بزرگان، موضوع تلفنی با علما هماهنگ شد.
مجمع علمای مهاجر پس از همفکری او را پذیرفتند و در مذاکره با او پیرامون اجرای کامل قانون اساسی، تأمین آزادی کامل انتخابات، مسکوت گذاشتن قوانینی که با قوانین مذهبی مطابقت ندارد و همچنین ارتباط سیاسی با اسراییل مذاکره کردند. این دیدار چند بار دیگر تکرار شد، اما رییس ساواک در آخرین دیدارش با آنان با تهدید از علما خواست به شهرهایشان برگردند با این حال آنان اهمیتی به تهدیدهای او ندادند و تا آزادی بدون قید و شرط امام و سایر علمای بازداشت شده در تهران ماندند.
همزمان با انتشار شایعه مرجع نبودن سید روحالله و طرح برخی شایعات مبنی بر قصد رژیم برای اعدام ایشان، آیات عظام مرعشی نجفی، شریعتمداری، میلانی و محمدتقی آملی با انتشار اعلامیه مشترکی بر مرجعیت او صحه گذاشته، ایشان را دارای مقلدان بسیار دانستند.
این اقدام علما یادآور این بند قانون اساسی بود که مراجع عظام تقلید مصونیت قضایی دارند و حاکمیت نمیتواند به ساحت آنان جسارت یا آسیبی وارد کند.
پس از انتشار این اعلامیه، آیتالله میلانی چند روزی تهران را ترک کرد و به قم رفت تا با خانواده امام ملاقات کند و از همسر و فرزندان ایشان تفقد کند.
سخنگوی علمای مهاجر به تهران پس از بازگشت مجدد به پایتخت، بار دیگر با پاکروان دیدار کرد و او را تهدید کرد که اگر تار مویی از سر سید روحالله کم شود فتوایی صادر میکند که ملت، اصل و فرع رژیم پهلوی را نابود کنند.
انتخابات مجلس
پنج ماه بعد از حادثه فیضیه و سه ماه بعد از غائله ۱۵ خرداد، دولت وقت پهلوی در شهریور ۱۳۴۲ با تبلیغات بسیار در تدارک برگزاری انتخابات بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی برآمد.
اگر چه آیتالله میلانی در ابتدا انتخابات را امر مهمی توصیف میکرد، اما سه روز قبل از آغاز رقابتهای انتخابات در تاریخ ۲۳ شهریور در پاسخ به استفتاء عدهای از اهالی تویسرکان درباره حرمت شرکت در انتخابات دوره بیست و یکم کتبا نوشت: «.. جواب همان است که به سؤالات وارده از بلاد کثیره دادهام و اینک به نحو اختصار مینویسم. با وضع موجود و عدم آزادی قلم و بیان و زندانی بودن عدهای رجال صالح هر نوع شرکت در این انتخابات جایز نیست شرعا و عقلا. مبارزه با آن و مطالبه حکومت مشروع قانونی، وظیفه میباشد. امید آن که به یمن توجه حضرت بقیهالله ارواحنا فداه امت اسلامی به خواسته خود نایل گردد ...»
آیتالله میلانی بیش از ۶۰ سال از عمر خود را در حوزههای علمیه نجف، کربلا و مشهد به تدریس گذراند و در آخر در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۵۴ جان به جان آفرین تسلیم کرد و در حرم رضوی مدفون شد.
منبع: ایسنا