حجت الاسلام والمسلمین مسعود عالی، سخنران مذهبی درمورد شخصیت و مظلومیت امام حسن (ع) و گلایه حضرت زهرا (س) از یکی از شعرای معروف به خاطر نداشتن شعری برای امام حسن(ع) بیان کرد: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: اگر کسی برای حسن من گریه کند، اشک برای حسنم آتش جهنم را خاموش میکند.
وصال شیرازی، شاعر محبّ اهل بیت علیهم السلام که مرثیه گوی امام حسین (ع) بود شب خواب حضرت زهرا سلام الله علیها را دید و با وجود این که به حضرت (س) سلام کرد حضرت زهرا (س) خیلی به او اعتنا نکردند. برایش سوال بود که چرا حضرت زهرا (س) به او اعتنا نکرد و طاقت نیاورد و گفت: خانم جان! من مرثیه گوی حسین و روضه خوان پسر شما هستم. چرا به من اعتنا نکردید؟
حضرت زهرا (س) فرمودند: مگر وصال، حسن فرزند من نیست؟! چرا برای او چیزی نمیگویی؟!
گفتم: خانم چه بگویم؟! شعری تا حالا برای امام حسن علیهم السلام نداشته ام و چه بگویم؟!
حضرت زهرا (س) فرمودند: وصال! این را بگو: از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد...
این مصراع را حضرت زهرا (س) به وصال شیرازی گفتند و این شاعر از خواب که بیدار شد دنباله شعر را سرود و مطلع این شعر از خانم حضرت زهرا (س) بود و ادامه شان این بود:
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد
نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد
نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور میتوان ز غصه هزاران رساله کرد
زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد
یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
به گفته حجت الاسلام والمسلمین عالی، این اشعار نشان میدهند خونی که از گلوی امام حسن مجتبی (ع) بیرون آمد به خاطر خون دلی بود که نشان می داد امام حسن علیهم السلام از بچگی مظلوم بودند تا جایی که در سن ۹ سالگی دست حضرت (ع) در دستان مادر بزرگوارشان بود و اولین مظلومیت را دیدند و شاید همان موقع حضرت زهرا (س) به ایشان فرمودند: حسن جان! به پدرت چیزی نگویید. علی برای خودش درد دارد. لذا، امام حسن مجتبی (ع) سرّی در سینه داشتند تا جایی که وقتی بعد از شهادت حضرت زهرا (س) برای مادرشان گریه میکردند به نوع دیگری برای ایشان اشک میریختند. چون چیزی دیده بودند که بقیه ندیده بودند و قضیه کوچه را فقط حضرت امام حسن مجتبی علیهم السلام دیده بودند و این نشان دهنده اولین مظلومیت ایشان بود.
این سخنران مذهبی تصریح کرد: وقتی امام حسن مجتبی علیهم السلام بزرگ شدند و کنار منبر مروان لعنت الله مینشستند او به حضرت امیر مومنان علیهم السلام دشنام میداد؛ آن هم جلوی فرزند برومندشان امام حسن مجتبی (ع) که مظلوم بودند و ایشان هم برای این که تفرقه ایجاد نشود، مینشستند که یک بار امام حسین علیهم السلام بلند شدند و امام حسن علیهم السلام دست ایشان را گرفتند و نشاندند.
او گفت: در کربلا، نام امیر مومنان (ع) را بد پیش امام حسین علیهم السلام بردند؛ آن موقعی که حضرت اباعبدالله الحسین (ع) دشمن را موعظه کردند و فرمودند: برای چه با من میجنگید؟! مگر من حلالی را حرام کرده ام؟! مگر حرامی را حلال کرده ام؟! برای چه میخواهید خون من را بریزید؟!
دشمنان گفتند: به خاطر بغضی که از پدرت داریم.
وقتی به شکل نادرستی نام مبارک امیرمومنان (ع) را بردند امام حسین (ع) بلند بلند گریه کردند و پس از آن، حضرت (ع) آن چنان به دشمن تاختند که لشکر دشمن در بیابان پخش شد. این در حالی است که امام حسن علیهم السلام در زمان حیاتشان وقتی دشمن، این چنین نام امیر مومنان (ع) را به زبان میآوردند، مینشستند و مجبور بودند که خون دل بخورند، اما تحمل کنند.
این سخنران مذهبی ادامه داد: زمانی که در مدت ۶ ماه امام حسن (ع) حاکم شدند نه فقط از دشمن بلکه از دوست هم نامهربانی دیدند حتی افرادی که خوب بودند و بعدها شهید شدند و وقتی امام حسن (ع) صلح کردند به ایشان گفتند: هم خدا ما را بکُشد و هم شما از دنیا بروید تا ما این ذلت را نبینیم.
حجت الاسلام والمسلمین عالی با اشاره به مظلومیت امام حسن مجتبی علیهم السلام مطرح کرد: مظلومیت امام حسن علیهم السلام به حدی بود که حتی در منزل هم، آرامش نداشتند و این را میتوان با امام حسین (ع) و همسرشان مقایسه کرد تا جایی که همسر امام حسین (ع) بعد از شهادت حضرت (ع) تا زنده بود به اختیار خودش حتی در سایه هم نرفت و میگفت: من خودم همسرم را دیدم که در آفتاب افتاده بودند و به حدی این زن باوفا بود که تا آخر عمرش به اختیار خود بلند نشد تا داخل سایه بنشیند. اما همسر امام حسن (ع) قاتل جان حضرت بود تا جایی که لحظات پایانی عمر مبارک امام حسن مجتبی (ع)، وقتی برای ایشان آب آوردند خون گلوی خودشان را در آن ظرف ریختند و وجود مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیهم السلام وارد شدند و وقتی به امام حسن علیهم السلام نگاه کردند، گریه کردند و وقتی امام حسن (ع) چشمشان را باز کردند، دیدند حضرت اباعبدالله الحسین در حال گریه کردن هستند و فرمودند: حسین جان داری برای من گریه میکنی؟! عالم برای شما گریه میکنند.
وقتی وجود مقدس امام حسن مجتبی (ع) به شهادت رسیدند امام حسین علیهم السلام ایشان را به سمت مرقد پیامبر اکرم (ص) در بقیع بردند و وقتی بدن مطهر امام (ع) را در قبر گذاشتند و صورت زیبای حضرت (ع) را در خاک گذاشتند دو بیت شعر گفتند که معروف است و مضمونش این است: میگویند غارت زده آن کسی است که اموالش را بردند؟! نه. مثل من است که برادری، چون تو را ازدست دادم.
وباندبازی ها وفامیل بازی های عثمان بود که بعد از کشته شدن عثمان از ترس کشته شدن به امام علی پناه برد وحضرت اورا پناه داد
وبه دروغ با علی بیعت کرد ولی بیعت شکست واز عاملین جنگ جمل
شد ودوباره اسیر شد وبه وساطت حسنین حضرت علی از خون او گذشت وفرمود:دیگر مرا به بیعت اونیازی نیست واو هم زمانی به
اندازه ی لیسیدن سگی که دماغش را می لیسد از خلافت بهره خواهد برد وبعد از آن چهار پسر همچون قوچش، به جان امت پیامبر خواهند افتاد و وای براین امت ازدست پسران مروان
السلام علیک یا آقا امام حسن مجتبی علی السلام کریم اهل البیت علیهم السلام
اخ الغریب.....