تحلیلگران معتقدند با درنظر گرفتن همه جزئیات نظامی و استراتژیکی، رمز پیروزی در دفاع مقدس که سبب ماندگاری آن نیز شد، رشادت و شجاعت رزمندگان است.

جنگ ۸ ساله علیه ایران در شرایطی رخ داد که انقلاب اسلامی به تازگی به وقوع پیوسته بود؛ در این شرایط، ارکان نظامی کشور تحت تاثیر این انقلاب قرار داشت و تحولات گسترده‌ای را تجربه می‌کرد. صدام نیز با سوءاستفاده از این شرایط با بسیج کردن نیرو‌های خود و اجیر کردن مزدور‌هایی از کشور‌های غربی و شرقی به مرز‌های ایران یورش برد. 

سؤال مهمی که در اینجا باید پرسید این است که چرا علیرغم همه این شرایط، ایران پیروز این نبرد هشت ساله شد و به زعم بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران فاتح این نبرد را باید رزمندگان ایرانی بدانیم؟ به عبارت دیگر، چگونه شد که ایران توانست بر همه تجهیزات سنگینی و پول‌های هنگفتی که از غرب و شرق در اختیار صدام قرار گرفته بود فائق بیاید و تسلیم نشود؟ 

پاسخ به این سوال را باید از زبان کسانی بشنویم که جنگ را از نزدیک دیده و به عنوان تاریخ شفاهی دفاع مقدس شناخته می‌شوند. به گفته آن‌ها با درنظر گرفتن همه جزئیات نظامی و استراتژیکی، رمز پیروزی در دفاع مقدس که سبب ماندگاری آن نیز شده است، رشادت و شجاعت رزمندگانی است که از همه چیز خود در جنگ مایه گذاشتند تا آتش دشمن به دیگر مناطق ایران نرسد.

بیان این شجاعت و رشادت ابعاد بسیار گسترده‌ای دارد و نمی‌توان به راحتی آن را بیان کرد، اما شنیدن خاطرات آن دوران می‌تواند گوشه‌ای از دریای شجاعت رزمندگان و شهدای هشت سال دفاع مقدس باشد و ما را با گنجینه‌های نهفته در این هشت سال بیشتر آشنا کند. 

سرهنگ حسین استیری از نیروی زمینی ارتش یکی از رزمندگانی است که جنگ را به چشم دیده است؛ او در گفتگو با تسنیم که با همکاری باغ موزه دفاع مقدس انجام شد، درباره خاطرات آن روز‌ها سخن می‌گوید. 

استیری گفت: اگر بخواهم برای جوانان، وسعت جنگ ایران و عراق را تداعی کنم باید بگویم وسعت آن به اندازه فاصله تهران تا مشهد مقدس و پس از آن تا بیرجند است. در حقیقت یک خاکریز ۱۴۰۰ کیلومتری وجود داشت. در این شرایط تصور کنید که چه حجمی از نیرو و ادوات نظامی باید قرار بدهید؟ جوانان ما باید بدانند که از ابتدای جنگ تا پایان آن بیش از ۶ میلیون رزمنده وارد میدان‌های نبرد شده و در آن حضور داشته است. 

اگر بخواهم خاطره‌ای را از شجاعت رزمندگان خود نقل کنم باید اشاره کنم که برای شناسایی یک محور عملیاتی رفته و در حال بازگشت بودیم. ۴-۵ نفر داخل خودرو بودیم و در همین زمان دشمن با خمپاره جاده را هدف قرار می‌داد تا مانع حرکت ما شود. ناخودآگاه نگاهم به راننده ماشین افتاد. او در عین اینکه استرس داشت، اما لبخندی به لب داشت. وقتی او را دیدم شروع به خندیدن کردم و بقیه نیز همراه با من شروع به خندیدن کردند. همه این‌ها به خاطر اطمینانی بود که به خدا داشتیم و او به ما شجاعت داده بود. 

زندان ابوغریب و به دست آوردن یک رادیو

محمدابراهیم باباجانی از خلبانان هوا نیروز نیز خاطره دیگری را از رشادت رزمندگان بیان می‌کند. او می‌گوید: زمانی که جنگ شروع شد، دشمن می‌خواست ۳ روزه خوزستان و ۶ روزه تهران را بگیرد و هدفش تجزیه ایران بود. این‌ها چیز‌هایی بود که استکبار جهانی در ذهنش قرار داده بود و فکر می‌کرد که می‌تواند به آن دست پیدا کند. جنگ برای مردم عوارض‌هایی داشت که نمونه آن شهادت، جانباز شدن یا اسارت بسیاری از آدم‌های خوب ما بود. 

من می‌خواهم خاطره‌ای از دوران اسارت خود بگویم، چرا که بخش مهمی از زندگی نظامی من در جنگ تحمیلی در اسارت گذشته است. این خاطره ناظر بر نعمت‌های خداوند است. به یاد دارم زمانی که اسیر شده بودم، دشمن تعدادی از اسرا را مخفی کرده بود و به صلیب سرخ نشان نمی‌داد. این افراد تا آخر جنگ مفقودالاثر بودند. دلایل متعددی برای این اقدام آن‌ها وجود داشت، اما یکی از دلایل مهم این بود که می‌خواست از اسرا نیز برای دریافت امتیاز در جنگ استفاده کند. این اسرا در زندان‌های الرشید بغداد و ابوغریب نگهداری می‌شدند و صدام به کسی آمار آن‌ها را نمی‌داد.

در زندان ابوغریب اتفاقات عجیب و غریبی رخ می‌داد. آن‌ها همه چیز را از اسرا دریغ کرده بودند؛ برای مثال تعداد زیادی از اسرا را در یک اتاق بسیار کوچک جا داده بودند. فضا این قدر کوچک بود که همه افراد نمی‌توانستند بخوابند، بنابراین عده‌ای باید می‌ایستادند و عده‌ای دیگر می‌خوابیدند! ارتفاع سقف نیز بسیار کوتاه بود و همین موضوع باعث شده بود تا نتوان به درستی نفس کشید. 

آب درست و سالمی نیز در اختیار اسرا قرار نمی‌گرفت و آن را به صورت بشکه‌ای می‌دادند. این کار‌ها عمدی بود تا اسرا تسلیم‌شان شود. اگر همه این سختی‌ها را کنار بگذاریم، بدترین اتفاق بی‌خبری بود. هیچ خبری از هیچ جایی نداشتیم و این موضوع خیلی بد بود. نمی‌دانستیم چه اتفاقاتی در بیرون در حال رخ دادن است و آن‌ها برای از بین بردن روحیه اسرا هر آن چیزی که می‌خواستند را برای ما تعریف می‌کردند. این شرایط هر روز برای ما تکرار می‌شد و همین موضوع سختی‌های زیادی را برای ما به وجود می‌آورد. در این شرایط، خواست خداوند بود که از یکی از نگهبانان زندان یک رادیو غنیمت گرفتیم. دشمن همه در‌ها را بسته بود تا ما نتوانیم هیچ اطلاعاتی به دست بیاوریم، اما ما به لطف خداوند توانستیم. 

منبع: تسنیم

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.