حسین شرفخانلو، فرزند شهید قربانعلی شرفخانلو در ویژه برنامه «حماسهخوان» شبکه یک سیما درباره علاقه خود به مهدی باکری گفت: آقا مهدی باکری نسبت نزدیکی با من دارد، که جزو افتخارات بنده است. پاییز سال ۱۳۶۱ تیپ عاشورا به لشکر عاشورا تبدیل شد. آن زمان تغییراتی در سطوح مدیریتی لشکر ایجاد شد.
شرفخانلو ادامه داد: آن زمان پدرم مسئول تدارکات سپاهِ منطقه ۵ کشوری بود، که به دزفول میرود و در لشکر عاشورا تدارکات آنجا را به عهده میگیرد. چند روز بعد من به دنیا میآیم و پدرم در جبهه بوده است. روزها و هفتهها میگذرد، تا ۴۰ روز بعد یک نفر به آقا مهدی میگوید که خدا به شرفخانلو بچهای داده، که بچهاش را ندیده است.
فرزند شهید قربانعلی شرفخانلو افزود: آقا مهدی تدبیری میکند و به پدرم میگوید ۴۰ تا تویوتا در سپاه حافظ تبریز است، که آنها را به اینجا بیاور. پدرم میگوید انتقال تویوتا که به عهده مسئول تدارکات لشکر نیست! به یکی دو تا از رزمندهها میسپاریم، تا آنها را بیاورند؛ ولی مهدی باکری میگوید نه خودت باید بروی. همینکه آقا مهدی برگه ماموریت را مینویسد به پدرم میگوید خوی هم میروی! چون شهرمان در خوی بود.
وی در پاسخ به این سوال که شهید باکری میدانست همینطوری شهید شرفخانلو جنگ را رها نمیکند، که به دیدن فرزندش برود، توضیح داد: حتی پدرم در این ۴۰ روز نیامد مرا ببیند. تصویر دوم مواجهه من با شهید باکری زمانی بود که اواخر اسفند ۱۳۶۲ به دزفول آمدیم و در آنجا ساکن خانهای شدیم. اما سر ناخوش احوالی که من در کودکی دچارش شدم، باید به شهرمان برمیگشتیم. پدرم برای مرخصی اقدام کرد، ولی بعد از اینکه از اتاق مهدی باکری بیرون آمد، برگه مرخصی را پاره کرد و گفت نمیروم.
شرفخانلو از قول پدرش روایت میکند که آن موقع آقا مهدی گفت شما یک بچه دارید، اینجا یک لشکر بچه مردم دست شما سپردند. بله، همان آقا مهدی که پدرم را به مسافت ۲۰۰۰ کلیومتر میفرستد، تا بچهاش را ببیند؛ اینجا میگوید نرو و مراقب بچههای مردم باش.
فرزند شهید قربانعلی شرفخانلو گفت: البته آن زمان شب عملیات والفجر ۱ بود، که جزو عملیاتهای سنگین محسوب میشد. در عین حال که مهدی باکری آدم بسیار احساساتی بود و محبت کردن را بلد بود، نحوه مدیریت کردن را میدانست. من عاشق مهدی باکری هستم؛ چون مهر و مدیریتش سرجا بود.