زندگی انسان ساحتهای مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحتهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحتها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) میفرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش هجدهم آن را باهم میخوانیم:
در ادامه بحثمان از روایت نوف بکالی که بیان ویژگیهای شیعیان از دیدگاه امیرالمؤمنین (ع) بود، به این جمله رسیدیم: «بَخَعُوا لِلَّهِ تَعَالَی بِطَاعَتِهِ وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ فَمَضَوْا غَاضِّینَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَاقِفِینَ أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ بِدِینِهِمْ؛»؛ در نهجالبلاغه هم عبارتی آمده که از لحاظ مضمون شبیه به این است،۱؛ ولی ما به همان روایت نوف تکیه میکنیم؛ چون کاملتر و پرمحتواتر است.
تسلیم محض
حضرت میفرمایند: آنان (شیعیان) کسانی هستند که در مقام اطاعت خدا تسلیم کامل هستند. در این فراز از واژه «بخع»؛ استفاده کرده است. این کلمه هم به صورت لازم و هم متعدی استعمال میشود. متعدی آن به معنای خراب کردن و کشتن است: در قرآن میفرماید: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم ْ» ۲؛ گویا میخواهی خودت را از غصه اینکه چرا کفار ایمان نمیآورند، بکشی. «بَاخِعٌ نَّفْسَکَ»؛ متعدی و به معنای کشتن و هلاک کردن است.
ولی همین کلمه وقتی به صورت لازم استعمال میشود، به معنای تسلیم مطلق است. در عربی برای کسی که در مقابل دیگری هیچ نوع مقاومتی نشان ندهد، به طوری که اگر به او امر کند، دقیقاً خواستههایش را عمل کند و به طور کامل تسلیم فرمان او باشد از کلمه «بخع»؛ استفاده میشود.
ویژگی شیعیان اهل بیت این گونه است که وقتی به امر و نهی خداوند توجه پیدا میکنند، در مقابل آن تسلیم محض هستند. یعنی، همین که بفهمند خدای متعال چه دوست دارد، آنان سعی میکنند آن را به نیکویی انجام دهند و همین که بفهمند خدا از چه بیزار است، سعی میکنند آن را ترک کنند. شیعیان در برابر اوامر خداوند هیچ مقاومتی از خود نشان نمیدهند.
خضوع و خشوع
«وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ.»؛ آنان در مقام عبادت نیز در خضوع و خشوع عبادت میکنند. پیشتر بیان شد که عبادت، گاهی به معنای انجام مناسک خاص مثل: نماز، روزه، حج و … به کار میرود و گاهی به یک معنای عام که هم شامل اینگونه کارها میشود و هم شامل کارهایی که نشانه اطاعت مطلق و بندگی خداوند در آن باشد.
برای اطاعت امر خدا هم اگر قصد قربت باشد، عبادت اطلاق میشود؛ اگر چه مربوط به خوردن، آشامیدن، حرکت یا رفتار دیگری باشد. یعنی اگر کاری باشد که مرضی خداست و به قصد تقرب انجام میگیرد، عبادت است. بنابراین، عبادت منحصر به نماز و روزه نیست؛ اما در اینجا اطاعت و عبادت در کنار هم قرار داده شده است و به این مطلب اشاره دارد که اطاعت معنای خاصی است و عبادت معنای دیگری؛ اطاعت در اوامر توسلی به کار میرود و عبادت در اوامر تعبدی.
در واقع، در اینجا حضرت دو تا وصف را ذکر میفرماید؛ اول اینکه شیعیان در مقام اطاعت خدا چنان تسلیم هستند که هیچ نوع مقاومتی از خود نشان نمیدهند. وقتی میفرماید: نماز بخوان یا خمس مالت را بده، آنان دیگر تأمل نمیکنند و در انجام فرامین خداوند درنگ نمیکنند. «أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ؛» ۳. چه کسی دینش بهتر از این است که خودش را تسلیم خدا کند؛ «وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله» ۴؛ هر چه تو میگویی همان است. دیگر اینکه، شیعیان در مقام پرستش، یعنی انجام کارهایی که اصلاً آهنگ آن آهنگ پرستش است، مثل نماز، خضوع و خشوع دارند. یعنی، آنان عبادت را صرفاً به عنوان مراسم ظاهری انجام نمیدهند.
ترقی، پله پله
به این نکته؛ توجه کنید که در اسلام وقتی ارزشهایی مطرح میشود، به این معنا نیست که یک حد خاصی از این ارزشها ملحوظ باشد و کمتر از آن، قبول نباشد، یا اگر حدی از ارزشها پذیرفته شد، به این معنا نیست که حد آن همین است.
به اصطلاح طلبهها، این مفاهیم تشکیکی است و مراتب دارد. وقتی میفرماید: «أَقِمِ الصَّلاَةَ»، معنایش این نیست که فقط نماز واجب را بخوان. نماز، ماهیتاً مطلوب است. هر کس بیشتر نماز بخواند نوافل را هم به جا بیاورد البته مطلوبتر است.
ولی اگر به همین نماز واجب هم اکتفا کند، از تارکین صلاة و ضایعکننده نماز نیست. میتوان گفت:؛ تکلیف واجب، یعنی حد نصاب آن. یعنی، این حداقلی است که باید انجام داد تا مشمول این اوصاف و این امتیازات قرار گرفت، ولی مراتب بالاتری هم دارد. باید بگوییم:؛ نمازی که ما میخوانیم با نمازی که سلمان یا امیرالمؤمنین میخواند فقط شباهتی در ظاهر دارد.
نمازی که یک تکبیرش به همه عبادتهای جن و انس میارزد، یک گونه از نماز است و نمازی که به قول بعضی از بزرگان اخلاق، چون مرحوم آقا میرزا جوادآقا تبریزی، باید از آنها بیشتر استغفار کنیم، گونهای دیگر از نماز است. ولی به هر حال، معرفت و توان فهم و ایمان ما همین است و دیگر بیشتر از این از ما ساخته نیست. باید سعی کنیم تا فهم، معرفت و محبتمان را بیشتر کنیم. اما هر قدر هم ما پیشرفت کنیم، خاک پای اولیای خدا هم نمیشویم.
توجه داشته باشیم وقتی میگویند: «وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ»: نباید فکر کنیم همین که ما سرمان را در نماز کج بگیریم یا آن را پایین بیندازیم، این دیگر همان خضوعی است که در نماز مطلوب است و بیش از این دیگر چیزی نیست. البته این حالت اگر صادقانه باشد، تصنعی و ریایی نباشد اولین مراحل خضوع است. اما این خضوع مثل یک قطره آب در برابر یک اقیانوس است. آن خضوعی در نماز برای انسان مطلوب است که وقتی تیر از پای نمازگزار کشیدند، متوجه نمیشود.
به هر حال، ارزشهایی که در این خطبه یا در جاهای دیگر مطرح شده است، کماً و کیفاً تشکیکی است؛ یعنی هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ کیفیت، مراتب دارد. ما همواره باید سعی کنیم از اینکه هستیم یک قدم جلوتر باشیم. ولی باید بدانیم و در نظر داشته باشیم که هر قدر زیاد نماز بخوانیم، هزار رکعت نماز در شبانه روز از ما ساخته نیست. یا اگر در کیفیت و خضوع و خشوع نمازها بسیار همت کنیم باز در مقابل خضوع و خشوع اولیای خدا چیزی به حساب نمیآید. باید به این امور توجه داشته باشیم تا مبتلا به غرور و عجب نشویم
از آن طرف هم اگر دیدیم نمیتوانیم به آن مراتب برسیم، نباید بگوییم: یا همه یا هیچ؛ یا ما باید مثل علی (ع) شویم، یا اصلاً نخواستیم؛ البته این حماقت است. اگر آدم نتوانست به مرتبه عالی چیزی دست یابد، نباید مرتبه نازلتر آن را از دست بدهد.
پس، هم باید سعی کنیم از آنچه هستیم بالاتر برویم و هم نباید فکر کنیم که اگر یک وقت، توفیقی پیدا کردیم و نماز با حالی را خواندیم و مناجاتی داشتیم، دیگر مانند سایر امامان شدهایم. باید بدانیم فاصله بسیار است.
به هر حال، در این عبارت بر روی دو نکته تأکید شده است: شیعیان در مقام تسلیم هستند و اوامر الهی را کاملاً اطاعت میکنند و در عبادتشان هم اهل خضوع و خشوع هستند. اما وقتی حضرت این دو وصف را برای شیعیان ذکر میکنند، برای انسان این سوال مطرح میشود که من چه کار کنم که بتوانم مطیع خدا باشم؟ همه اوامر خدا را اطاعت کنم و در مقام عبادت نیز خضوع و خشوع داشته باشم؟ چه کار کنم تا در نماز حضور قلب داشته باشم؟
حضرت در ادامه دو راه مهم را ذکر میفرمایند. قابل ذکر است این دو راه با «فاء»؛ تفریع ذکر شده که نشانه این است که این دو راه برای وصول به آن مقام عبادت و اطاعت مطلق، به نوعی مقدمه است. ما هر کاری را که میخواهیم انجام دهیم، باید شناختی نسبت به آن کار داشته باشیم و فوایدی که بر انجام آن مترتب میشود یا ضررهایی را که بر ترک آن مترتب میشود بدانیم. آدمیزاد اینطوری است که اول یک تصوری از کاری دارد، بعد فکر میکند که حالا اگر این کار را انجام بدهم چه فایدهای دارد. معمولاً ما به دنبال کاری میرویم که لذت داشته باشد. به عبارت دیگر آن فایدهای را که برای آن کار تصور میکنیم همان لذتش است. همچنین، به فواید و زیانهای ترک آن کار نیز میاندیشیم. مثلاً اگر رعایت بهداشت نکنیم چه طور میشود؟؛ بنابراین، تصور اینکه منفعتی دارد و تصدیق به این منفعت و تصدیق به اینکه ترک آن ضرر دارد، انگیزه میشود تا که آدمی اراده کند کاری را انجام بدهد یا ندهد.
چشم و گوش، راه دل
توجه داشته باشیم همه افعال اختیاری ما ناشی از اراده؛ ما و اراده ما ناشی از شناخت ما است. شناخت ما از دو طریق عادی حاصل میشود. در آیات زیادی از قرآن کریم ملاحظه میکنید که به خصوص، این دو نعمت را ذکر میکند و روی آنها تأکید میکند که ما به شما چشم و گوش دادیم: «جَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ» ۵؛ و سپس میفرماید «وَالأَفْئِدَةَ؛». گوش و چشم و دل. منظور از دل در اینجا آن قوهای است که ادراکات را تحلیل و نتیجهگیری میکند.
پیش از اینکه برای ما ادراک قلبی حاصل شود، معمولاً باید از چشم و گوش استفاده کنیم. ابتدا باید یک چیز را ببینیم و با چشممان تجربه حسی داشته باشیم یا از کسانی که آن تجربه را داشتهاند و ما به حرف آنها مطمئن هستیم، بشنویم و از آنها قبول کنیم تا شناختی برای ما پیدا شود و بر اساس آن باور کنیم که واقعاً این کار مفید است یا ضرر دارد. یعنی، یا خودمان تجربه میکنیم و نتیجهاش را میبینیم یا از آنهایی که تجربه کردهاند، مثل انبیا، میشنویم؛ بنابراین از این دو راه است که ما شناخت پیدا میکنیم تا آن شناخت، منشأ اراده؛ ما برای کاری شود. پس، اگر بخواهیم اراده اطاعت در ما پیدا شود یا بخواهیم عبادت را با خضوع و خشوع انجام بدهیم و تمرکز پیدا کنیم، باید بر اراده، فکر و خیال خود تسلط داشته باشیم تا بتوانیم آنها را کنترل کنیم. برای این کار انسان باید آنقدر تمرین کند تا فکرش را متمرکز کند. معمولاً ما وقتی نماز را شروع میکنیم گمشدههایمان را مییابیم و کارهایی را که باید انجام دهیم در ذهنمان میآید.
همین که نماز تمام میشود تازه متوجه میشویم که نماز میخواندیم. برای اینکه آدم ذهن خودش را کنترل کند، زحمت و تمرین میخواهد. باید توجه داشته باشیم روح عبادت همان توجه به خدا است. وقتی توجه نداشته باشیم و فقط ظاهر را درست کنیم، عبادت ما، همانند انسان بدون روح است و خدا تفضلاً آنها را از ما قبول میکند.
تمرین خضوع
باید بدانیم، تمرین کردن و حضور قلب در نماز و عبادت چه قدر فایده دارد. به راستی اینکه ارزش دو رکعت نمازی که انسان با توجه میخواند از هزاران رکعت بیشتر است، یعنی چه؟ پس، برای اینکه بفهمیم خضوع در عبادت چقدر ارزش دارد، یا باید خودمان ببینیم یا باید از کسانی که تجربه دارند، میدانند و اطلاعات صحیح دارند بشنویم و قبول کنیم. در واقع، برای هر کاری که میخواهیم انجام دهیم، باید ببینیم کار خوبی است، خداپسند است، چگونه باید انجام یابد، چقدر فایده دارد و اگر آن را انجام ندهیم چقدر ضرر دارد؟ در این شناختن، معمولاً چشم و گوش بیشترین دخالت را دارد. بعد از آن عقل هم باید فکر و نتیجهگیری بکند تا اینکه شناختی حساب شده و سنجیده و مؤثر پیدا کند.
اکنون پرسش این است: ما چشم و گوشمان را در چه راههایی به کار میبریم؟ معمولاً چشم ما خیلی آزاد است و هر طرف که بخواهیم نگاه میکنیم. هر چه در خیابان جلوی چشممان آمد میبینم. ساختمانها، آدمها، رفت و آمدها و ماشینها.
همچنین، هر چه را هم بخواهیم گوش میکنیم. صوت قرآن و اذان، صدای موسیقی و …، اما برای اینکه انسان کنترل کند که چشمش چه چیزهایی را ببیند و گوشش به چه چیزهایی گوش بدهد، قدرت و ملکهای لازم است که اسم آن تقوا است و دست یافتن به خود این ملکه، خیلی زحمت دارد.
به هر حال، باید بدانیم که شایسته است چشممان را کنترل کنیم. اگر چشم آزاد باشد و به هر چیز نگاه کند، اولین ضرر آن این است که در انسان نوعی حالت اضطراب و دلهره پدید میآورد. دیگر آرامش و تمرکزی برای انسان نمیماند. ممکن است آثار بدتری هم پیدا شود که به صفای خانواده لطمه بزند و انسان را به بعضی از گناهان مبتلا کند. نگاه و سپس گناه، انسان را تا قعر جهنم میکشاند. همه چیز از یک نگاه آغاز میشود.
همچنین گاهی انسان کلمهای میشنود که هرچند شوخی است، باعث میشود فکر غلطی به ذهنش بیاید و دنبال این فکر، رفتاری و دنبال آن رفتار به گناهی آلوده شود، و دنبال آن گناه به گناهانی دیگر مبتلا شود که مبدأ همه آنها شنیدن یک شوخی است.
کنترل ذهن
اگر کسی بخواهد در همه رفتارهایش مطیع خدا باشد و اگر بخواهد در نماز به هیچ چیز جز به خدا نیاندیشد، باید بتواند ذهنش را کنترل کند. بسیار ناشایست است که انسان اختیار ذهن خودش را نداشته باشد. ذهن من در درون من است و هیچ کسی نمیتواند در آن تصرفی کند؛ اما اگر خودم هم مالک ذهن خودم نیستم، برای این است که آن ادراکات و کارهای قبلی در ذهن من ذخیره شده و حافظه من را مشغول کرده است و در فرصتهای مختلف، به خصوص در نماز، فعال میشود. گاهی انسان در نماز یادش میافتد که فلان چیز را کجا گذاشته است، برای اینکه در این وقت مشغول کار دیگری نیست و چیزهای دیگر ذهنش را مشغول نمیکند.
آنگاه آن چیزهایی که در ذهن انسان مخفی شده است، شروع به فعالیت میکنند. یا گاهی هنگام مطالعه میبینیم که ذهن ما تا کجاها که پرواز نمیکند. در صورتی انسان بر ذهن خودش تسلط مییابد، که بتواند بر اراده خودش حاکم باشد.
گاهی انسان اراده میکند کاری را انجام دهد، واقعاً هم دلش میخواهد؛ اما هر چه در عمل میخواهد خودش را راضی کند که این کار را انجام بدهد، نمیتواند. مثلاً شب بیدار میشود و میخواهد نماز بخواند. به خود میگوید حالا زود است، پنج دقیقه دیگر بخوابم. پنج دقیقهاش میشود یک ساعت و گاهی هم ممکن است نمازش قضا بشود. او برای نماز بیدار شد، اما مسامحه کرد، چون مالک اراده؛ خودش نیست.
برای اینکه انسان بخواهد مالک اراده؛ و ذهن خودش باشد، باید چشم و گوش خود را کنترل کند. این آسانترین راه است.
غضّ بصر
حضرت در این فراز ابتدا روی چشم تکیه میکنند. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ. یا فَمَضَوْا غَاضِّینَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ. مضمون این دو عبارت (حکایت نوف و نهجالبلاغه) یکی است؛ اما عبارتها و کیفیت بیان فرق میکند.
یکی از ویژگیهای شیعیان اهلبیت این است که چشمشان را کنترل میکنند. وقتی میخواهند به چیزی نگاه کنند و خیره شوند، ابتدا فکر میکنند که آیا خدا اجازه میدهد یا نه؟ نگاه کردن به آن حلال است یا حرام؟ آنهایی که خالصتر هستند و مراتب تقوایشان بالاتر است به این هم اکتفا نمیکنند؛ بلکه میگویند این نگاه کردن من فایدهای دارد یا ندارد؟ آنان تنها به اینکه حلال و مباح باشد اکتفا نمیکنند.
اگر دیدند فایده ندارند، میگویند: چیزی را نگاه میکنم که فایده داشته باشد، مثل قرآن و حدیث. چرا چیزی را ببینم که مرا دعوت به گناه میکند؟ بنابراین، شیعیان کسانی هستند که به این دو کار همت دارند: اول کنترل چشم؛ دوم کنترل گوش. اگر این دو امر را سعی کردیم کنترل کنیم، آنوقت میتوانیم در مقام عبادت و اطاعت کم نگذاریم و چیزی را که فهمیدیم خدا دوست دارد کوتاهی و مخالفت نکنیم. اما مادامی که چشم و گوش ما، یله و رها هستند و هر جا و به هر چه که بخواهند نگاه یا گوش میکنند، هیچوقت بر اراده و ذهنمان مسلط نمیشویم. به هنگام مطالعه، دلمان این طرف و آن طرف میرود.
یک ساعت به کتاب نگاه میکنیم، اما یک سطر هم مطالعه نکردهایم. یا، چون سلام نماز را دادیم یادمان میآید که داشتیم نماز میخواندیم. باید از کلمه، کلمه نماز بهرهمند شویم. نمیدانیم نماز چه اکسیری است. اما آنهایی که مزهاش را چشیدهاند بسیار نقلها گفتهاند.
یکی از اساتید که هم اکنون نیز حیات دارند میفرمودند که اگر سلاطینی که دنبال لذتهای دنیا هستند میفهمیدند که نماز چه لذتی دارد، از سلطنت صرف نظر میکردند! ما چه میفهمیم؟ «إِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ» ۶: گویی یک بار سنگینی است برای ما.
اگر بخواهیم از این نماز استفاده کنیم باید بتوانیم ذهن خودمان را کنترل کنیم و اگر بخواهیم توجه داشته باشیم، باید چشم و گوش را کنترل کنیم. این سادهترین راه است. فقط تمرین میخواهد. وقتی انسان میبیند که چیزی است که گوش دادن به آن مضر است، یک موسیقی حرام، غیبت، تهمت یا یک حرف بیهوده است، محل را ترک کند، این خیلی مشکل نیست.
اما اینکه انسان بخواهد هر چه دلش میخواهد به ذهنش بیاید و هر چه نمیخواهد به ذهنش نیاید، این کنترل دشوار است. وقتی انسان آن قدرت را پیدا میکند که از چشم و گوشش مواظبت کند، از گناهان هم چشم میپوشاند؛ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ؛ مصداق کامل این کلام امیر میشود. آن جایی که در اختیارشان است گوششان را در راهی به کار میبرند که دانش سودمندی برایشان حاصل شود. یا اگر میبینند چیزی فایده ندارد، علمی هم به آنها اضافه نمیشود، گوششان را صرف این کار نمیکنند و به دنبال چیزی میروند که فایده داشته باشد.
البته همانطور که بیان شد اینها مراتب دارد و معنایش این نیست که اگر کسی جایی رفت و صحبت از علمی نبود، گوشهایش را ببندد که هیچ صدایی نشنود. در واقع، اضطراراً شنیدن و دانستن چیزهایی برای زندگی لازم است. برخی چیزها مقدمهای برای تحصیل علم نافع هستند. وقتی انسان میخواهد درس بخواند باید مسافرتی کند یا از خانه خارج شود تا سر کلاس درس برود و به حرف استاد گوش دهد.
بنابراین، کارها و مقدماتی که لازم است، دیدن و شنیدن دارد. اینها مسلماً مطلوب است و جز مقدمات عبادت میشود و ثواب دارد. اما اگر انسان سراغ آموزشها و کارهای حرام برود، آن قدمی هم که بر میدارد، مقدمه گناه است. پس، بهترین راه برای اینکه ما بتوانیم صفات شیعیان را در خودمان به وجود بیاوریم، کنترل چشم و گوش است.
منبع: مهر