نابودی اسرائیل امری حتمی است. اینمساله را هم میتوان براساس اصول عقلی و اخلاقی اثبات کرد هم اصول سیاسی و معادلاتی که قدرتمندان جهان تدارک میبینند. بههرحال ایناتفاق بهقول معروف «دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد» و بهطور حتم رخ خواهد داد، چون برپایه سنت الهی هم، ظلم و نسلکشیهای اسرائیل، فرجامی، چون نابودی و فروپاشی ندارد.
شهادت حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمدرسولالله (ص) در جنوب لبنان، یکی از واقعیتهای تاریخی دهههای معاصر تاریخ ایران بود که از بهار سال ۱۳۹۸ تا امروز، در قالب مطالب پروندههای مختلف ازجمله پروندههایی که درباره دفاع مقدس، ادبیات این حوزه و تاریخ جاسوسیها و آدمکشیهای اسرائیل منتشر کردیم، در پی پرداختن به آن بودیم.
متوسلیان ازجمله چهرههای مصمم و مستحکم ایرانی بود که کمر به نابودی اسرائیل بسته بودند و حالا در روزهایی که حملات کوبنده مبارزان فلسطینی برای بازپسگیری کشورشان از رژیم صهیونیستی شدت گرفته و با جدیت دنبال میشود، بد نیست مروری بر گزارشهای مهر درباره شهادت فرماندهای داشته باشیم که جان خود را بر سر عقیده نابودی اسرائیل فدا کرد.
پس از بازپسگیری خرمشهر در خرداد ۱۳۶۱، وقتی اسرئیل برای انحراف قدرت نظامی ایران، به جنوب لبنان حمله کرد، تصمیم شورای عالی دفاع بر آن شد که تعدادی از نیروهای رزمی ایران برای مقابله با تجاوز اسرائیل به لبنان اعزام شوند. طبق روایت جعفر جهروتیزاده که همراه با متوسلیان برای جلسهای در نهاد ریاستجمهوری نزد آیتالله خامنهای رفته بوده، رئیسجمهور در آندیدار خطاب به متوسلیان میگوید: «شما نماینده نظام هستید.
بروید آنجا و جلوی اسرائیلیها را سد کنید.» پس از ایندیدار، یکهیات ایرانی به سوریه اعزام شده و سپس به ایران بازمیگردد که پس از آن، مقرر میشود یگانهای نمونه نظامی ایران برای کمک به سوریه و لبنان به سوریه اعزام شوند.
صبح روز ۲۰ خرداد ۶۱ متوسلیان در زمین صبحگاه پادگان امام حسین تهران، خطاب به نیروهای ایرانی آماده به اعزام، یعنی نیروهای تیپ ۲۷ و تکاوران تیپ ۵۸ ذوالفقار ارتش میگوید: «ممکن است حتی جنازه هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگردد. شاید ما اولین و آخرین مجموعه رزمندگانی باشیم که به سوریه خواهیم رفت؛ بنابراین برادرانی با ما بیایند که تا آخر پای کار خواهند بود.»
اسرائیل بلافاصله پس از اطلاع از ورود نیروهای ایرانی به سوریه، اعلام آتشبس یکطرفه کرد که البته در عمل چنینکاری را انجام نداد. بهعلاوه، بخش فارسیزبان نیروهای وابسته به اسرائیل در لبنان (فالانژها و نیروهای سرگرد سعد حداد) فعال شده و اقدام به پخش برنامههای رادیویی و تلویزیونی فارسی کردند.
متوسلیان بر اینباور بود که «جنگ با اسرائیلی بینهایت راحتتر و سهلتر از جنگ با عراق است، چرا که عراقیها به روش و تکنیک جنگیدن وارد هستند، در حالی که اسرائیلیها خصوصاً از نظر جنگ زمینی، کاملاً ناوارد و ضعیف هستند.»
تشکیل جبهه مدافعان حرم؛ الزامی که درک نشد
نیروهای ایرانی پس از حضور در سوریه و استقبال عظیم مردمی، برخورد شایسته و حمایتی را که باید از دولت سوریه ببینند، نمیبینند و ضمن دلسرد شدن، بنا را بر برگشت به ایران میگذارند. در مجموع، طی مدت کوتاه حضور نیروهای ایرانی در سوریه به فرماندهی متوسلیان، بهقول سعید قاسمی مسئول وقت واحد اطلاعات تیپ ۲۷ نتیجهگیری کلی ایرانیها چنین بوده که «سوریها قلبا پای کار نیستند و صرفاً مایلاند ما یکحضور سمبلیک و غیرفعال در منطقه داشته باشیم.»
به اینترتیب لزوم کاری که باید حدود ۴ دهه پیش در سوریه انجام میشد، در آنبرهه احساس نشد و در نتیجه کار به جایی رسید که در سالهای دهه ۱۳۹۰ به بعد، لزوم تشکیل جبهه مدافعان حرم (توسط کشورهای دیگر جز ایران) احساس شود. در نتیجه ایران که در سال ۶۱ بهدلیل عدم همراهی سوریه نتوانسته بود مقابل فعالیتهای زیادهخواهانه اسرائیل در سوریه بایستد، پس از ۴ دهه به توفیق دست پیدا کرد که دو نمونه از پیروزیهایش در اینجبهه، پیروزی در جنگ ۳۳ روزه و ازبینرفتن داعش بود.
طی مدت حضور نیروها در دمشق، متوسلیان علاوه بر نظارت و مشارکت فعال بر روند شناسایی خطوط مقدم جبهه بقاع، چند مانور شهری هم برای نیروها ترتیب داد. اما جدینبودن سوریها در مساله درگیری با اسرائیل باعث شد متوسلیان روز پنجشنبه ۳ تیر ۶۱ با یک پرواز فوقالعاده از دمشق به تهران آمده و برای ادامه ماندن در سوریه کسب تکلیف کند. او پیشتر در یکسخنرانی در میدان صبحگاه پادگان زبدانی سوریه خطاب به نیروهای ایرانی گفته بود: «ما به آنچه که برادرمان هاشمیرفسنجانی در این رابطه (عمل در سوریه و جنگ با اسرائیل) گفته است، صحه میگذاریم که گفت: ما در آنجا سلاح و نیرو داریم و اراده و تصمیم به دست ماست و خودمان نیز عمل میکنیم و ما هرگز تن به سازش نخواهیم داد.»
یکی از سخنان مهم متوسلیان در اینسخنرانی درباره آسانبودن مبارزه با اسرائیلیها بود: «اصولا اسرائیل از یکطرف، تا بهحال نیرویی که دربرابرش مقاومت کند، ندیده است.» نتیجهگیری نگارنده از اینسخنان متوسلیان این است که اسرائیل هرجا خود را با بهطور مستقیم با نیروهای ایرانی درگیر دیده، یا میدان را خالی کرده و یا جبهه را به مزدوران خود سپرده است. علت چنین رویکردی هم داشتن روحیه مقاومت و جدیت در ایرانیهایی است که خرمشهر و دیگر مناطق اشغالی خود را از صدام پس گرفتند؛ رویکردی که بسیاری از کشورهای مسلمان و عرب ندارند.
در ادامه اینگزارش، به مرور مطالبی میپردازیم که درباره سرنوشت و شهادت حاجاحمد متوسلیان منتشر کردیم.
اولینمطلب از اینسریمطالب اردیبهشتماه سال ۱۳۹۸ با رویکرد نقد و بررسی مطالب کتاب «سیوهفت سال (نگاهی واقعبینانه به طولانیترین گروگانگیری قرن اخیر)» نوشته حمید داودآبادی بود که قاتل شهید متوسلیان را بهطور ضمنی و تقریباً غیرمستقیم معرفی میکرد. این کتاب اردیبهشت همانسال توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و راهی بازار نشر شد.
روایتهایی که داودآبادی در این کتاب آورده، همگی موید شهادت متوسلیان بودند با این تبصره که در آنها به جای اسم این شخصیت از لفظ «آن یک نفر» یا «یک نفر از آنها» استفاده شده است. یکی از روایتهای مهم کتاب، مربوط به روبرت مارون حاتم (معروف به کبرا) محافظ شخصی ایلی حبیقه فرمانده پست بازرسی حاجز برباره است. طبق نوشتههای مندرج در کتاب، این فرد قاتل حاج احمد متوسلیان است که چند سال پس از این اتفاق در بیروت صاحب یک تعمیرگاه بوده، اما زمانیکه داودآبادی متوجه این واقعیت میشود و قصد پیداکردنش را داشته متوجه میشود به کانادا فرار کرده است.
مطلب دوم که البته موضوع شهادت متوسلیان در تیتر اصلی آن نیامد، یکی از قسمتهای پرونده «جنگ بیتعارف» بود که اسفندماه سال ۱۳۹۸ منتشر شد و یکی از مطالب نقد و بررسی کتاب «همپای صاعقه» در مهر بود.
در این مقاله بلند، با توجه به مندرجات کتاب «همپای صاعقه» از عبارت قطعی شهادت برای اشاره به سرنوشت متوسلیان استفاده کردیم؛ همچنین به ماجرای اعزام نیروهای ایرانی به سوریه در سال ۶۱ و تشکیل حزبالله لبنان اشاره شد، اما در کنار این اشارات، مساله لزوم تشکیل جبهه مدافعان حرم با تیتر «لزومی که درک نشد» هم مطرح شد.
یکی از نکاتی که در مقاله مذکور بیان شد، این بود که پس از اعزام نیروهای ایرانی در سوریه و مدتی پس از حضورشان در این کشور، متوسلیان که روز ۳ تیر ۶۱ برای کسبتکلیف درباره ماندن یا نماندن در سوریه به ایران رفته بود، پس از چندروز به سوریه بازمیگردد و متوجه میشود چندتن از نیروهای ایرانی توسط عوامل اسرائیل یعنی فالانژها دستگیر شدهاند؛ بنابراین بهمحض ورود به سوریه، در مذاکره با نمایندگان احزاب لبنان تهدید میکند اگر چندنیروی مذکور آزاد نشوند، دست به اقدام نظامی خواهد زد. در نتیجه ربایندگان، ۳ ایرانی اسیر را آزاد میکنند، اما یکی از نکات مهم و دردناک تاریخ این است که چرا وقتی چند روز بعد (۱۴ تیر) متوسلیان به اسارت درآمد، چنین اراده و جدیتی برای آزادسازی او به کار گرفته نشد؟
سومینمطلب که با تیتر صریح در مهر منتشر شد، گزارش یکی از جلسات «قرار سهشنبهها» با حضور سردار جعفر جهروتیزاده همرزم شهید متوسلیان و حمید داودآبادی نویسنده کتاب «سیوهفتسال» بود. جلسات قرار سهشنبهها بهطور هفتگی توسط انتشارات شهید کاظمی در شهر قم برگزار میشدند. گزارش پوشش این جلسه از اینسریجلسات هم آذرماه سال ۱۴۰۰ روی خروجی خبرگزاری مهر قرار گرفت.
داودآبادی در سخنرانی خود در این نشست گفت:
در دیداری با حاج قاسم سلیمانی، به ایشان گفتم، ۲۵ سال است روی پرونده شهادت حاج احمد کار کردهام. گفتند: «به چه نتیجهای رسیدی؟» گفتم به این نتیجه رسیدم که ایشان شهید شدهاند، گفت: «هر چهار نفر آنها شهید شدهاند». سردار پرسید: «دیگر به چه نکتهای رسیدی؟»، گفتم به اینکه پیکر ایشان تهران است. حاج قاسم خندید و گفت: «چهارتای آنها تهران هستند»، گفتم: یعنی چی سردار؟ من فقط برای وجود حاج احمد دلیل دارم. سردار پاسخ داد: «قطعا هر چهار نفر همان شب به شهادت رسیدهاند». در ادامه گفت: «ما چند وقت پیش تبادلی با قوات اللبنانیه داشتیم، از آنجاییکه میگفتند که پیکرشان را دفن کردند، پیکرها را به ما دادند. اکنون هم پیکرها تهران است، اما ظاهراً میگویند دی انای آنها همخوانی ندارد»
مطالب چهارم، یکی از قسمتهای پرونده بررسی کتاب «تو زودتر بکش» نوشته رونین برگمن بود که مردادماه سال ۱۴۰۱ منتشر شد. در این مطلب شهادت متوسلیان به اعتراف اسرائیلیها بهطور صریح مطرح و نام قاتلش یعنی روبر حاتم دوباره برده شد. در صفحه ۲۲۶ جلد دومِ (ترجمه وحید خضاب از کتاب) است که به روبیر حاتم معروف به کبرا بهعنوان جلاد ارشد فالانژها اشاره میشود که گفته بود افسران موساد کشتن چند نفر از زندانیهای فالانژها را تأیید کرده بودند؛ ازجمله چهار دیپلمات ایرانی که پیش از اینکه به سرشان شلیک شود و در چاله آهک انداخته شوند، شکنجه هم شدند.
با انتشار عکس الکس لواک عکاس اسرائیلی از صحنه دستگیری دو مبارز فلسطینی که خبر مرگشان به دروغ و با جزئیات غیرواقعی منتشر شده بود، یکرسوایی امنیتی در اسرائیل به وجود آمد و بالاگرفتن تحقیقات در اینباره باعث شد اوایل خرداد ۱۳۶۵ آوراهام شالوم فرمانده نیروهای شینبت و دوستانش شروع به تدوین فهرستی از کشتهشدگانی که بهطور غیرقانونی توسط اسرائیل کشته شدند، بکنند؛ فهرستی که در آن، نام ۴ دیپلمات ایرانی هم که موساد اجازه داده بود در بیروت توسط روبیر حاتم شکنجه و کشته شوند، به چشم میخورد. اسم این فهرست، «پرونده جمجمهها» گذاشته شد و تدوینکنندگانش بهطور مخفیانه اعلام کردند اگر تحت تعقیب قانونی قرار بگیرند، بقیه را ازجمله نخستوزیر را با خود به پایین میکشند.
پنجمین مطلب در اینباره، خروجی مرور خاطرات محسن رفیقدوست («برای تاریخ میگویم») و بررسی جلد اول خاطرات وی بهعنوان وزیر سپاه بود. این مطلب هم با یکتیتر صریح درباره شهادت متوسلیان طی روزهای آذرماه ۱۴۰۱ به انتشار رسید و در آن اشاره کردیم خاطرات محسن رفیقدوست هم با وجود برخی جملات ابهامبرانگیز موید این هستند که متوسلیان و همراهانش توسط شبهنظامیان لبنانی فالانژ که تحت حمایت اسرائیل بودند، با اطلاع صهیونیستها به شهادت رسیدهاند.
رفیقدوست در این کتاب میگوید «خبرهایی که اوایل میرسید این بود که وقتی جلوی آنها را گرفتهاند، دو نفرشان در جا کشته شدهاند. ما میگفتیم اگر از بین آنها کسی مقاومت کرده و شهید شده باشد، حتماً اولیاش حاج احمد است. برای اینکه او آدم خاصی است و زیر بار زور نمیرود.» (صفحه ۲۲۷)
منبع: مهر