در گزارش پیشرو نگاهی به خاطرات مهرانگیز دولتشاهی سیاستمدار دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی با سابقه سه دوره نمایندگی مجلس شورای ملی، سفیر ایران در دانمارک و فعال حقوق زنان خواهیم داشت و بخشهایی از این خاطرات را میخوانیم.
در ۱۷ دی ۱۳۱۴ خورشیدی و طی جشن فارغالتحصیلی دختران بیحجاب در دانشسرای مقدماتی، رضاشاه رسما فرمان کشف حجاب را اعلام کرد؛ فرمانی که تا به امروز در مورد آن گفته و نوشته میشود. البته عدهای از سیاستمداران دوره پهلوی معتقدند که افراد زیادی در این خصوص تاثیرگذار بودند.
مهرانگیز دولتشاهی نیز همین عقیده را داشته و گفته است: «برای چادر برداری یکی تیمورتاش خیلی موثر بود، یکی علی اصغرخان حکمت و یکی پدر من. پدر من آنموقعی که در دربار بود غالبا در این زمینهها صحبت میکرد با رضاشاه».
مهرانگیز دولتشاهی
دولتشاهی در خصوص تغییر دیدگاه رضاشاه در مورد کشف حجاب با سفرش به ترکیه نیز گفته «حتی یکبار، حالا نمیدانم دیگر کیها بودند دو سه نفر بودند که راجع به لزوم برداشتن چادر و اینها صحبت میکردند، رضاشاه گفته بود، «خوب اگر این یک تحولی است که واقعاً لازم است که به وجود بیاید خیلی خوب بیاید، نباید که مانع پیشرفت مملکت بشود. اما من فکر میکنم در آنموقع من هر دوتا زنهایم را طلاق میدهم». ولی بعد اینکار را نکرد چون رفت ترکیه و دید و دیدش عوض شد. و وقتی که رضاشاه از ترکیه برگشت تصمیم گرفت که رفع حجاب بشود در ایران».
«قوام السلطنه» در دهه ۲۰ شمسی و همزمان با دوران جوانی محمدرضا پهلوی سیاستمداری کهنهکار بود که عدهای تدبیر و درایتش را درآمیخته با جسارت و بیباکی میدانستند و عدهای هم دست به نفی او میزدند. البته همه به اقتدار او اذعان دارند. مهرانگیز دولتشاهی او را «یک سیاستمدار مقتدر» میداند که «شیطنت هم داشت».
بیشتربخوانید
رابطه قوام با شاه طی این سالها خود جالب توجه است؛ اینکه آیا واقعا از جوانی و بیتجربگی محمدرضا شاه استفاده میکرده یا نه؟ دیدگاههای مختلفی درباره آن وجود دارد. دولتشاهی معتقد است که قوام «اهل بازی بود و بازیهای سیاسی را با مهارت میکرد و یک مقدار هم از جوانی شاه استفاده یا سوءاستفاده میکرد میخواست خودش را تحمیل بکند».
او گفته است بزرگترین بازی قوام السلطنه «آن بود که مجلسی که خودش به وجود آورد، مجلس پانزدهم که اصلا تمام از دستپروردههای حزب دموکرات بودند به خودش رأی اعتماد ندادند و واقعا بازی بزرگ سیاسی کرد».
حضور و نفوذ آمریکا در ایران به خصوص بعد از کودتای ۲۸ مرداد روز به روز بیشتر میشد به نحوی که محمدرضا پهلوی به توصیه آنها دست به انجام اصلاحات زد. انجام اصلاحات از آن جهت برای آمریکا اهمیت داشت که هر لحظه احتمال افتادن ایران به دامن بلوک شرق تصور میشد. به همین دلیل تا آنجایی که میتوانستند در ایران نفوذ پیدا کردند. مهرانگیز دولتشاهی بارها در خاطراتش به این حضور اشاره میکند. برای نمونه او گفته است که در سال ۱۳۴۴ «یک جمعیت آمریکایی آمد یک سمیناری برای زنان در ایران تشکیل داد. اینها یک گروهی بودند، پانزده شانزده تا خانم بودند خودشان، حالا شاید هم از یک جاهایی پول میگرفتند. در آمریکا که پول جمع کردن آنوقتها خیلی آسان بود از مؤسسات میگرفتند».
از صحبتهای دولتشاهی مشخص میشود که در آن زمان به جنبه سیاسی اینگونه فعالیتها توجه نداشته یا اصلا متوجه آن نمیشده است اما هنگام انجام مصاحبه گفته است: «الان من خوب وقتی که برمیگردم به آن زمان فکر میکنم قطعا بدون نفوذ سیاسی هم نبوده، آمریکاییها دیگر شروع کرده بودند که بیایند مخصوصا هم که بعد از جنگ دوم آمریکاییها را دوست داشتند چون مردم با انگلیسیها بد بودند، با روسها بد بودند»
در دوره پهلوی دوم به خصوص از دهه ۳۰ شمسی به بعد احزاب همچون مردم، ایران نوین، ملیون شکل گرفتند؛ احزابی که قرار بود نشانه فضای باز سیاسی و مستقل باشند اما بنا بر گفته یرواند آبراهامیان، احزاب مردم و ایران نوین در چشم مردم ایران به ترتیب «حزب چشم قربان» و «حزب بله قربان» دیده میشدند چون اعضای آنها در مجالس به محمدرضا پهلوی و ساواک وابسته بودند. مهرانگیز دولتشاهی هم «این احزاب ساخته و پرداخته» میداند.
اگرچه مهرانگیز دولتشاهی احزاب دوره پهلوی را ساخته و پرداخته دانسته اما باز معتقد است که «یکی از اشتباهاتی که در دوران گذشته شد این یکی کردن احزاب در حزب رستاخیز بود». او همین احزاب را هم به حال کشور مفید دانسته و گفته است که «برای اینکه بههرحال این احزاب… حزبهای کوچکتر ... حزب پانایرانیست ... یک حزب دیگر هم بود. اسمش چی بود؟ الان یادم رفته. من یادم هست که ما در مجلس چهارتا حزب داشتیم. آنها که داشتند دوتا سهتا اینطورها چهارتا نماینده داشتند، حزب مردم مثلا سیتا داشت، حزب ایران نوین هم مثلاً صد و هفتاد هشتادتا داشت و مردم بههرحال داشتند یک مقدار تمرین کار حزبی میکردند».
«عبدالله ریاضی» به عنوان استاد دانشگاه فنی دانشگاه تهران از دوره بیست یکم وارد مجلس شورای ملی شد؛ تصمیمی که عصبانیت دانشجویان دانشگاه تهران را برانگیخت، چرا که ریاضی در جایگاه ریاست دانشکده فنی دانشگاه تهران، هیچگاه فعالیت سیاسی دانشجویان را برنمیتافت. هرچند ریاضی توجهی نکرد و مدت ۱۵ سال نیز ریاست مجلس را عهده دار شد. در خصوص این دوره فعالیت ریاضی تحلیلهای زیادی وجود دارد چرا که عدهای معتقدند او آزادانه عمل نمیکرد و در مورد هر تصمیمی باید قبلاً با شاه مشورت میکرد و نظر شاه را میخواست و او را کارگزار شاه و دولت در مجلس می دانند.
اگرچه مهرانگیز دولتشاهی برچسب «کارگزار شاه» برای ریاضی را «یک خرده زیاد» میداند اما صحبتهای او باز چنین چیزی به ذهن میآورد. او گفته است: «مهندس ریاضی هر چهارشنبه شرفیاب میشد و بسیاری از مطالب را میگفته، گزارش میداده. حتی خیلی جاها به نفع پرستیژ مجلس در مقابل وزرا. مثلا یک وقتی که بعضی از وزرا میآمدند و اصرار میکردند فلان لایحه باید خیلی زود بگذرد، این به عرض رسیده دیگر نمیشود تویش دست برد و فلان و اینها. او یکخرده کار را معطل میکرد تا چهارشنبه بشود و برود خودش با شاه صحبت بکند که بفهمد که آیا واقعا شاه گفته که همینهاست و جز این نیست ... ولی درعینحال هم، چون وکلا به او فشار میآوردند میگفتند نمیشود باید پرستیژ ما را حفظ بکنی ما جلوی مردم آبرویمان میرود همهاش اینجا بنشینیم بله بگوییم»
«حاجعلی رزمآرا» مردی باهوش، پرکار، قدرتطلب و در عین حال از نظامیانی بود که در ۴۷ سالگی به عنوان جوانترین سپهبد تاریخ ارتش ایران انتخاب شد. وی در برههای حساس از خیزش نهضت ملی شدن نفت به نخستوزیری رسید و با این قیام به مخالفت برخاست اما خیلی زود با شلیک چند گلوله زندگیاش به پایان رسید. با همه اینها داستان ترور او همچنان در هالهای از ابهام به سر میبرد.
صحبت های مهرانگیز دولتشاهی در مورد رزمآرا از آن جهت مهم است که آنها نسبت فامیلی و با هم ارتباط خانوادگی داشتند. او، رزمآرا را «آدم خیلی جالب، خیلی باهوش، خیلی لایق و یک نظامی قوی» میداند. او گفته است که «بعضیها میگویند که داییام صادق هدایت که برادرزن او میشد از او خوشش نمیآمده ولی نمیشود گفت چون او نشان که نمیداد، منتها خیلی با هم دوست نبودند ولی این دلیل بر این نمیشود».
دولتشاهی معتقد است که پوست خربزه زیرپای رزمآرا گذاشتند؛ یعنی آن سخنرانی که در مجلس کرد و گفت «آخه ما که نمیتوانیم اینجا را اداره بکنیم. ما که هنوز نمیدانم، مردم لولهنگ بیشتر نمیتوانند بسازند که این صنعت را ما نمیتوانیم اداره بکنیم. خوب این به ضررش تمام شد. خوب خیلی قشنگ نبود که این حرف گفته بشود.»
او از این جهت چنین نطقی را پوست خربزه میداند که معتقد است این نطق را برای رزمآرا تهیه کرده بودند و «کسی که این را تهیه کرد خودش از شرکت نفتیها بوده، یک کسی بود که سالها در شرکت نفت بود و با نظر انگلیسها بود که این را تهیه کرد ... باعث شد که او را، در بین مردم چون محبوب بود، اول میخواستند یک کاری بکنند که محبوبیتش کم بشود بعد با دست همان مردم از بین ببرندش».
یک روز بعد از ترور رزمآرا، یعنی در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹شمسی، قانون ملی شدن صنعت نفت با امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت و «به نام سعادت ملت ایران» به مجلس شورای ملی ارایه شد و در ۲۴ اسفند همان سال به تصویب رسید. سپس مجلس سنا نیز در ۲۹ اسفند این پیشنهاد را تصویب کرد و نفت ایران ملی شد.
ملی شدن نفت با نام «محمد مصدق» گره خورده است. سیاستمداری که اگرچه برای عدهای بسیار محبوب بوده و هست اما برخی نیز دست به نقد او میزنند و معتقدند که بیاشتباه هم نبوده است. مهرانگیز دولتشاهی در همین خصوص گفته است: «بههرحال از نفس اینکه نفت ملی میشود من خیلی خوشحال بودم ... منتها متأسفانه جریان کار یک جوری شد که مشاورین مصدق حتی آنهایی که خودشان را کارشناس نفت میدانستند واقعا کارشناس نبودند و نظرهای خوب ندادند و الا اینکار میتوانست به دست خود مصدق خیلی بهتر حل بشود و اشتباهی که کرد مصدق همین بود که آدمهای لایق و کافی دوروبرش نبودند».
با همه اینها او معتقد است مصدق «کاری که کرد خوب خیلی اهمیت داشت. بعد هم ما نتیجه گرفتیم. اصلا در شرق اینکار مصدق اهمیت داشت برای سایر کشورهایی که امروز جهان سوم میگوییم اهمیت داشت. اما خوب اینجوری هم که الان مصدقیها اینقدر از او بت ساختند به نظر من بیمعنی است. من بتسازی را هر کسی باشد درست نمیدانم و عقیده دارم که مصدق هم در حد خودش مصدق است و مهم است ... در اینکه مرد وطنپرستی بود درش حرفی نیست».
منبع: ایرنا