محمدتقی شهرام از اعضای اصلی هسته مرکزیِ سازمان مجاهدین خلق ایران و رهبر نخست این جریان پس از مرگ رضا رضایی بود. شهرام معتقد بود که اسلام با مارکسیست سازگاری ندارد لذا با توجه به اینکه خط و مشی سازمان مجاهدین مبتنی بر مارکسیست-لنینیسم میباشد، منشورات و تبلیغات و حرکت سازمان باید از هرگونه المان و شعار و مصدر و مرجع «اسلامی» پاکسازی شود و حرکت سازمان تماماً باید بر همین ایدئولوژی باشد. زیرا مارکسیست نه تنها هیچگونه همخوانی راهبردی با اسلام ندارد بلکه با آن در تضاد است.
وی در بیانیه مهرماه ۱۳۵۴ مینویسد: «البته بسیار افراد و محافل و گروههایی در حول و حوش جنبش مسلحانه بودند که به ما اندرز میدادند و پدرانه ما را نصیحت میکردند که شاید ما از انجام چنین وظیفهای یعنی طرح مواضع جدید ایدئولویک سازمان سر باز زنیم آنها با قیاس احساسات و منافع و تمایلات مردم با احساسات و منافع خودشان به ما هشدار میدادند که حمایت مردم را از دست خواهیم داد به ما گفتند که لااقل از اعلام آشکار این مواضع خودداری کنید؛ و به این ترتیب به ما پیشنهاد سازش در اصول را میدادند.
آنها وقتی پایداری و عزم استوار به راحتی عنوان کردند که ممکن است از حمایت سازمان و جنبش مسلحانه دست بردارند، اما ما چه جوابی توانستیم به آنها بدهیم وقتی آنها از ما میخواستند که حقیقتی را بپوشانیم؟ اگر این درست بود که ما معتقد به حقیقتی در جهان بودیم و اگر به عنوان یک انقلابی دفاعی پرشور و مبارزهای سهمگین برای گسترش و پیروزی این حقیقت را وظیفه خود میدانستیم و بالاخره اگر این درست بود که حقایق همواره به نفع تودهها خواهد بود، پس چه ترسی از طرح آن میتوانست وجود داشته باشد؟ و به چه حقیقت دیگری ممکن بود خدشه وارد آید؟ (بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ۱۳۵۴)»
در مقابل مسعود رجوی با این اقدام تقی شهرام مخالفت کرد و اعلام کرد که این اعلام تغییر ایدئولوژی که توسط شهرام اعلام شده است را قبول نداریم و سازمان مجاهدین خلق، مخالف حذف المانها و شعارهای اسلامی در سازمان میباشد.
با توجه به اینکه هر دو شخصیت در داخل بدنه جامعه اسلامی فعالیت داشتند، حال لازم است مبانی ایدئولوژیک و راهبرد و همینطور تکنیکهای مواجه با جامعه اسلامی اعمّ از خواص و عوام هر دو جناح را در چند شاخصه مهم زیر با هم بررسی کنیم:
مبانی نظری و ایدئولوژی دو شخصیت:
نقطه اشتراک اصلی هر دو شخصیت رجوی و شهرام در همین بخش میباشد. تقی شهرام به صراحت و بدون هیچ ملاحظهای اعلام رسمی میکند «خط و کشی فکر و ایدئولوژی ما مبتنی بر مارکسیست میباشد».
مسعود رجوی هم در تبیین مبانی خود با عنوان تبیین جهان نهایتاً مبانی ماتریال دیالکتیک وجود را به عنوان مبانی حرکتی خود عنوان میکند (رجوع شود به تبیین جهان مسعود رجوی قسمت ۷۰ تا ۸۰) و این ماتریال دیالکتیک از شاخههای اصلی مارکس بنیانگذار تفکر مارکسیست میباشد.
فلذا در این نقطه اختلافی در بین این دو فرد دیده نمیشود.
هم مسعود رجوی قائل به نظریه «تز وآنتی تز» میباشد و هم تقی شهرام.
هم مسعود رجوی قائل به اصالت هیچ فکر و مبنایی نیست، هم شهرام
هم رجوی قائل به حرکت به سمت تکامل از بعد مادی مارکسیستی میباشد و هم شهرام.
لازم به ذکر است که تاکید شود: «اسلام با مارکسیست در تمام ابعاد اعم از جهان بینی، هستی شناسی، معرفت شناسی و ... تضاد قطعی دارد.»
ماتریالست در از منظر دو شخصیت:
تقی شهرام به صراحت اعلام میکند که یک فرد ماتریالیست است، چون تفکر مارکسیست اساسش ماتریالیست میباشد و صراحتا مبانی جهانی بینی اسلام و بعد معنوی و عالم غیب را انکار میکند.
با بررسی عقاید و مبانی مسعود رجوی برگرفته ازمباحث درسی وی در سلسله «تبیین جهان»، دست مییابیم که تمامی شاخصهای حرکتی او هم مبتنی بر ماتریالسست است و مضافا اینکه مسئله روح و قیامت را صریحا انکار میکند و در خصوص مسائل ماورایی یا سکوت میکند و یا تعریف مادی میکند.
در هیچ جای حرکت تکاملی در نگاه مسعود رجوی مسائل معنوی و «معاد» جایی ندارد و اصولا مبنای حرکتی تکاملی آن کاملا مادی برگرفته از تضاد درونی ماده میباشد.
فلذا مسئله ماتریالیست بودن هر دو شخص مسئله اتفاقی میباشد.
هر دو جریان اعتقاد به حرکت مسلحانه دارند.
با عنوان انقلابی گری (البته از نوع کمونیستی) هم جریان شهرام و هم جریان رجوی هر دو در خصوص اقدامات و انقلاب مسلحانه اتفاق نظر دارند و این مسئلهی نحوه رسیدن به اهداف و آرمانهای خود، هم نقطه اشتراکی این دو جریان میباشد.
سه محور مهم یاد شده در بالا، نقطه اشتراک مبنایی و مهم این دو شخصیت میباشد.
اما اختلاف کجاست؟
نقطه اختلاف مسعود رجوی با شهرام در شیوه مواجه با جامعه و تبلیغ میباشد.
همانطور که اول مقاله بیان شد، مسعود رجوی با دیدگاه شهرام مبنی بر حذف شعائر و مصدرها و المانهای اسلام در سازمان مخالفت کرد، اما با در نظر گرفتن مبانی مسعود رجوی، اعم از مارکسیست و ماتریالیست بودن وی، این مخالفت مبنایی نبوده، زیرا رجوی سمپاتی با اسلام نداشته، بلکه از نظر ایدئولوژی با اسلام تضاد دارد.
پس علت مخالفت چیست؟
علت مخالفت مسعود رجوی با شهرام به این دلیل است که این رویکرد صریح مارکسیستی در جامعه اسلامی بقای سازمان را به خطر میاندازد، امّا رویکرد شهرام برای بقای سازمان از منظر رجوی چه خطراتی دارد؟
۱- جامعهای که سازمان در آن رشد کرده است «جامعه اسلامی» است و اکثریت مردم آن «اسلامگرا» هستند، با توجه به اینکه اگر صراحتا سازمان اعلام کند که یک جریان ضد اسلامی مارکسیستی است، قطعا نه تنها از طرف جامعه اسلامی این جریان طرد خواهد شد، بلکه مقابله با این جریان در بدنه اسلامی افزایش پیدا خواهد کرد.
۲- بیان صریح اینکه سازمان جریانی مارکسیستی ضد اسلامی است مضافاً حذف تمام المانها و شعارهای اسلامی در این سازمان؛ احتمال فریب عوام مسلمان و جذب آنها به واسطه همین شعارهای اسلامی کاهش پیدا خواهد کرد، زیرا سازمان به فریب عوام مسلمان بسیار حساب کرده بود و با شعارها و استنادات قرآنی و حدیثی بسیاری از جوانان را فریب داده بود.
۳- نه تنها عوام، بلکه برخی خواص دینی و غیر دینی هم به واسطه همین شعارهای دینی و پوششهای اسلامی سازمان متزلزل شده و فریب خورده بودند و اگر این پوشش از بین میرفت خواص مسلمان با قاطعیت بیشتری با این جریان مقابله میکردند و تردیدها و احتیاطهای احتمالی به دلیل عدم شناخت اتفاق نمیافتاد.
۴- ریزش زیادی در بدنه سازمان اتفاق میافتاد، همانطور که بیان شد، بسیاری از جوانان فریب شعارها و پوشش اسلامی سازمان را خورده بودند، و اگر این شعارها برملا میشد و ماهیت کفری و ضد اسلامی سازمان برای همگان به وضوح روشن میشد، ریزش و مخالفت و درگیری داخلی در سازمان به وجود میآمد؛ لذا مسعود رجوی ملاحظات بالا را در نظر میگیرد و مخالفت با شهرام، بهترین فرصت برای اسلامی جلوه دادن خود برای عوام و خواص است، تا به این واسطه بتواند محبوبیت و اطمینان خاطری در بین مسلمانان ایجاد کند.
برای همین اعلام میکند که ما با حذف آیه (فضل الله المجاهدین...) از لوگوی سازمان مخالفیم، اعلام میکند که ما با اسلام تضاد نداریم و اجازه حذف مصادیر و شعائر اسلام را از سازمان نمیدهیم.
حال با توجه به مواردی که در خصوص اشتراکات و اختلافات مسعود رجوی و شهرام بیان شد، باید نتیجه گیری کرد که کدام یک از این افراد خطر و تهدیدشان برای جامعه اسلامی بیشتر است؟ واضح است که رویکرد «منافقانه» مسعود رجوی، بسیار خطرناکتر از رویکردِ آشکار «تظاهر به کفرِ» تقی شهرام است، این منطق قرآن است.
«إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار» النساء / ۱۴۵
«وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ» التوبه / ۶۵
تقی شهرام در ضدیتش با اسلام و قرآن صادق است و حرف راست را میگوید که اسلام با مارکسیست سازگار نبوده و قابل جمع نیست، این مسئله را هم امام خمینی (ره) فرموده است و هم بنیانگذاران تفکر مارکسیست به این مسئله اذعان دارند. این صراحت و صداقت شهرام تکلیف جامعه اسلامی را با او مشخص میکند.
اما مسعود رجوی ابداً در ضدیتش با اسلام قرآن صادق نیست و برای بقای جریان خود در جامعه اسلامی (مواردی که در قبل گفته شد) تمام تلاش خود را میکند تا کفریات خود را در پوشش اسلام مخفی کند و برای این مسئله اخذ مواضع منافقانه به صورت تکنیکهای زیر انجام میگیرد:
۱- استناد به قرآن برای اثبات تفکرات ضد قرآنی خود
۲- استناد به تاریخ اسلام و احادیث برای هویت بخشی به تفکر ضد اسلامی خود.
۳- انکار لفظی در بیانیهها مبنی بر مخالفت با ماتریالیست به دلیل حساسیت مسلمانان در خصوص ماتریالیستها و ماده گراها (در حالی که همانطور که در قبل بیان شد، ماتریال دیالیکتیک مبنای ایدئولوژی رجوی میباشد)
۴- تلاش برای همسو نشان دادن عقاید مارکس و بقیه بنیانگذاران مارکسیست با اسلام
۵- استفاده از شعائر اسلامی با وجود عدم اعتقاد و عدم سازگاری با مبانی وی
و مهمتر از همه اینها، اخذ بیان و ارائه پیچیده مواضع برای اسلامگراها جهت پوشاندن و کتمان حقیقتی ملموس که همان کفر و ضدیت افکار وی با اسلام است.
تکنیکهای مسعود رجوی حقیقتاً احتمال فریب عوام و خواص و همینطور ایجاد تردید و احتیاط در اخذ موضع قاطع در بدنه مسلمانان مبنی بر ضدیّت جریان رجوی با اسلام، را ایجاد خواهد کرد، از این رو دقّت و کنکاش و شناخت کامل از جهان بینی و ایدئولوژی این فرد در جهت آگاهی بخشی افراد جامعه امری مهم و ضروری است که در این مقوله در حد توان به آن پرداخته شد.
منبع: فارس