در مورد انگیزهها و اهداف حضور دانش آموزان در جنگ تحمیلی میتوان از ابعاد مختلف جمعیتشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی آن را مورد تحلیل و تبیین قرار داد.
بدون شک جهش جمعیتی در دو دهه قبل از پیروزی انقلاب، زمینهساز شرکت فعال نوجوانان محصل درصحنههای مبارزه بهویژه در سالهای ۱۳۵۶-۵۷ شده و سپس با شروع جنگ، نقش فعال و پرشوری را برای دانش آموزان تعریف کرده است.
بر این اساس میتوان گفت که شرکت دانش آموزان در جبهههای دفاع مقدس مسبوق به سابقه درخشان آنان درصحنههای مبارزه سیاسی، فرهنگی و حتی مسلحانه علیه حکومت پهلوی بود.
برمبنای برخی دیدگاههای جامعهشناختی نیز دانش آموزان ایرانی از کنشگران فعال در عرصه انقلاب و سپس دفاع مقدس بودند که جلوههایی از فرهنگ و هویت ملی را در طول جنگ هشتساله به نمایش گذاشتند.
تأمل در وصیتنامههای شهداوخاطرات جانبازان، آزادگان و رزمندگان محصل نیز این مطلب را آشکار میسازد که هدف نهایی قریب بهاتفاق آنان از حضور در جبهه، ادای تکلیف شرعی-عرفی، پیروی از حسین زمان، دفاع از میهن و ارزشهای دینی و در نهایت نیل به مقام شهادت بهعنوان غایت سعادت بود.
دانش آموزان در پیمودن این راه دشوار تنها نبودند و در کنار شور و شوق وصفناپذیر آنان برای حضور در جبهههای جنگ، ارتباط روحی و معنوی با رهبری، همراهی خانوادهها و همکاری آموزشوپرورش نیز از مهمترین عواملی بودند که سبب شدند تا دانش آموزان اولین قشر اجتماعی غیرنظامی باشند که بیشترین تعداد داوطلب را راهی جبههها کردند.
به مناسبت هفته بسیج دانشآموزی به معرفی تعدادی از شهدای شاخص دانشآموز میپردازیم:
بیشتربخوانید
مهرداد عزیزاللهی در ۱۲ مهرماه ۱۳۴۶ در شهر اصفهان، در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد و بعد از گذراندن مقطع دبستان و در دوره راهنمایی با دستکاری کردن شناسنامه خویش عازم کردستان شد تا به مردم و دانش آموزان محروم آن دیار کمک کند. او در آنجا در کنار فعالیتهای فرهنگی و درس خواندن در یکی از مدارس سنندج، در جذب محصلان کرد موفق بود.
با شروع جنگ تحمیلی، مهرداد بنا به درخواست خود به جبهههای جنوب آمد و به نبرد با متجاوزان بعثی پرداخت. او درعینحال، درس و مدرسه را رها نکرد و تا سال سوم هنرستان در رشته برق الکترونیک ادامه داد.
سرانجام وی در جزیره ام الرصاص در جریان عملیات «کربلای ۴» و بهعنوان غواص به شهادت رسید. او تا سالها مفقودالاثر بود.
به روایت پدر معلمش، مهرداد از همان کودکی کنجکاو بود و در مورد دنیای پیرامونش مرتب سؤال میکرد، اما شخصیت عرفانی و انسانی وی در جبهه شکل گرفت و اوج آن را میتوان در مصاحبه او با خبرنگاران دید که: در این مدت ما هیچ کاری نکردیم. هرکاری که میشد خدا میکرد. ما فقط وسیله بودیم... ما فقط وسیله بودیم در این جبههها. هیچکارهایم. ضعیفیم در مقابل این قدرتها. فقط خداست که ما را یاری میکند.
مهرداد که تربیتیافته مکتب امام خمینی بود، موفق به دیدار با ایشان شد و رهبر فقید انقلاب از شجاعت و مردانگی او تقدیر کرد و بر بازوان وی بوسه زد.
به گفته والدین مهرداد نزدیک به ۶ سال در جبههها حضور داشت و آنگونه که در مصاحبه او در فضای مجازی آمده است، در عملیات بیتالمقدس بهعنوان تخریبچی لشکر ۸ نجف اشرف در مرحله اول، دوم و سوم معبر باز کرد و در عملیات رمضان نیز در این زمینه فعال بود و همه به او مهندس تخریب میگفتند که علاوه بر تخصص مینگذاری و باز کردن معبر برای رزمندگان در شبهای عملیات، در زمینه اطلاعاتی و امنیتی نیز خبره و ماهر شده بود.
وی آنچنان معروف و مشهور بود که بعد از آزاد شدن شهر زبیدات عراق در جریان عملیات محرم او را بهعنوان بخشدار آن منطقه معرفی کردند.
اوج شجاعت و شهامت مهرداد در عملیات کربلای ۴ به منصه ظهور رسید و وی به همراه گروه دیگری از هم رزمان و هم سن و سالان خویش لباس غواصی بر تن کرد و به دل اروند زد تا بهعنوان خطشکن، خطوط دفاعی دشمن را درهمشکسته و راه را برای ورود نیروهای دیگر آماده کند، اما با لو رفتن عملیات و هوشیاری صددرصدی دشمن، مهرداد و دوستانش بعد از نبردی شجاعانه به شهادت رسیدند و تعدادی نیز اسیر شدند.
حسام اسماعیلی فرد در بهار ۱۳۴۷ در شیراز متولد شد و بعد از دوره کودکی به مدرسه رفت و مهیای نبرد در سنگر دانش شد، اما آغاز جنگ تحمیلی رنگ و بوی دیگری به زندگی حسام داد و او درحالیکه تنها ۱۲ سال داشت برای دفاع از میهن، آموزش نظامی دید و در سال ۱۳۶۰ راهی جبهه شد، اما مرگ پدر و کمی بعد شهادت برادرش محسن، برای مدتی حسام را از جبهه دور کرد و وی در سن نوجوانی مسئولیت نگهداری از مادر و دو برادر کوچکتر را بر عهده گرفت، اما دوری از فضای معنوی جبههها، روح او را افسرده کرده بود تا اینکه بار دیگر مادر را راضی کرد تا به هم رزمانش در جبهه بپیوندد.
او از ۱۳ سالگی تا ۱۸ سالگی در جبهه بود تا نهایت در ۱۹ دیماه ۱۳۶۵ در کربلای ۵ روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد.
حسام علاوه بر انجام فعالیتهای سیاسی، از اعضای فعال پایگاه مقاومت فجر مسجد الرجا بود و در ایامی که توفیق حضور در جبهه را نداشت، در پایگاه به انجام اقدامات فرهنگی و آموزش به هم سن و سالان خود میپرداخت.
مسئولیتپذیری او در دوره نوجوانی و حمایت از مادر و دو برادر کوچکتر نیز نشان از روح بزرگ حسام داشت. مرور وصیتنامه عارفانه حسام نیز نشان از اوج معرفت و تواضع او در برابر پروردگار است.
او از دیگران میخواهد که اگر جنگ تمام شد و او به آرزویش که شهادت است، نرسیده بود، پاهایش را به اسب وحشی ببندند و در بیابانها رها کنند و بگویند این جوانی است کم سن و سال و گنهکار که توفیق و سعادت شهادت را نداشته است و خداوند او را از درگاه الهی خود رهانیده است.
ماهها حضور در جبهههای جنگ، حسام را به رزمندهای باتجربه تبدیل کرده و مسئولیتهای مختلفی را در جنگ بر عهده میگرفت. یکی از این وظایف وی، دادن آموزش شنا و غواصی به نیروهایی بود که خود را برای عملیات آبی-خاکی آماده میکردند.
سرانجام نیز حسام بهعنوان مربی و فرمانده گروهان غواصی در عملیات «کربلای ۵» به شهادت رسید.
احمد روشنی یساقی در اواخر آذرماه ۱۳۴۹ در یساق گرگان از استان گلستان به دنیا آمد و بعد از دوره کودکی به مدرسه رفت و با سپری کردن مقطع ابتدایی، وارد مقطع راهنمایی شد، اما حادثهای مسیر زندگی احمد را دگرگون کرد و پدر پاسدارش در ۱۵ فروردین ۱۳۶۱ در جریان عملیات فتح المبین به شهادت رسید.
دلبستگی شدید احمد به پدر، فراق او را سخت و طاقتفرسا کرده بود و لذا به اصرار، مادر را راضی کرد تا در دوره آموزش نظامی شرکت کند و به خانه بازگردد و از مادر حمایت کند، اما شوق دیدار، احمد را به منطقه دهلران و عملیات «والفجر ۶» رساند و وی در ۳ اسفند ۱۳۶۲ به شهادت رسید و تا مدتها جاویدالاثر شد تا اینکه در ۲۸ مهر ۱۳۸۷، تفحص و در کنار پدر آرام گرفت.
احمد بچه بسیار مهربان و مطیع بود و قبل از رسیدن به سن تکلیف مواظبت میکرد تا نماز اول وقت بخواند؛ حتی بعد از شهادت پدرش، نماز شب یاد گرفت و مرتب میخواند.
وصیتنامه
این اعمال و رفتار سبب تهذیب نفس و دگرگونی روحی در احمد شده بود و در وصیتنامهاش نیز به آن اشاره کرد: خدایا تو شاهدی که من صرفاً برای جنگیدن هجرت نکردهام بلکه هدف اصلی، مبارزه با هواهای نفسانی است. همه باید بدانند من آگاهانه و عاشقانه با انتخاب خود، در این راه قدم گذاشتم؛ لذا اگر توفیق بیشتری پیدا کردم و شهادت نصیبم شد بجای آنکه بر من گریسته و عزاداری کنید از خداوند غفور و رحیم برایم طلب آمرزش و عفو بنمایید.
در زمینه سیاسی نیز به دلیل همراهی با پدر در تظاهرات و راهپیماییها، از درک سیاسی خوبی برخوردار بود و هنگامیکه شور و شوق پدر را برای رفتن به جبهه دید، احمد هم مشتاق شد تا به جبههها برود و خدمت کند. در زمینه ورزش نیز فعال بود و تلاش میکرد تا قدرت جسمانی خود را تقویت کند تا بهتر بتواند در راه حق قدم بردارد.
اما مهمترین اقدام احمد، اطاعت از پدر بهویژه در امر جهاد بود و هر دو باهم عهد بسته بودند که هرکدام زودتر شهید شد، دیگری بر بالینش آمده و شهادتش را به او تبریک بگوید. کاری که احمد بعد از شهید شدن پدر انجام داد و در عمل نیز بر ادامه دادن راه وی اصرار میورزید؛ لذا در شرایطی که در تب میسوخت برای شرکت در عملیات سر از پای نمیشناخت. به مادرش هم سفارش کرده بود که با دیدن جنازهاش دست بهسوی آسمان کند و زینب گونه بگوید: خدایا این هدیه ناقابل را از ما بپذیر.
حیدر شهیدی در ۵ شهریور ۱۳۵۳ در بخش دهرم شهرستان فراشبند استان فارس، در خانوادهای مذهبی و کشاورز به دنیا آمد و با سپری کردن دوران کودکی به مدرسه گام گذاشت تا علم بیاموزد، اما شروع جنگ تحمیلی سرنوشت حیدر را بهگونهای دیگر رقم زد و او که دانشآموز دوره راهنمایی مدرسه شهید ابوالقاسم اسدی بود، به شوق مقابله با دشمن بعثی، قاسم گونه لباس رزم بر تن کرد و در بهمن ۱۳۶۳ به جبهه شتافت و در قالب گردان ابوذر لشکر ۳۳ المهدی (عج)، شجاعانه در عملیات بدر شرکت کرد و در رسته تدارکات به رزمندگان خط مقدم آذوقه و مهمات رساند و بعد از پایان عملیات به مدرسه بازگشت...
سپس برای بار دوم در اوایل سال ۱۳۶۵ عازم جبهه شد و در گردان امام مهدی لشکر ۱۹ فجر مشغول به خدمت شد. او بهاتفاق دوستانش در جریان عملیات «کربلای ۱» به منطقه شرهانی (شمال فکه) رفت و بعد از یک نبرد خونین مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و در سحرگاه ماه رمضان ۲۲ تیر ۱۳۶۵ به دیدار حق شتافت. پیکر مطهرش تا مدتها غریبانه بر خاک رملی فکه افتاده بود تا اینکه در سال ۱۳۹۶ تفحص شده و در زادگاهش دفن شد.
حیدر پرورشیافته یک خانواده زحمتکش و مذهبی بود و با مسجد و محافل قرآنی انس و الفت دیرینه داشت. درعینحال از انجام فعالیتهای فرهنگی و هنری نیز غافل نبود و فعالانه در بسیج و پایگاه مقاومت حضور پیدا میکرد.
خوشاخلاقی و رفتار پسندیده او نیز به روایت اطرافیان و دوستانش زبانزد عام و خاص بود. حیدر در سن یازدهسالگی به جبهه رفته و در سیزده سال و هست ماهگی به شهادت رسید. او کم سن و سالترین شهید استان فارس است که در دوران دفاع مقدس با الهام از فرهنگ عاشورا و تاریخ کربلا، قاسم گونه به میدان نبردی گام گذاشت که هیچ سنخیتی با قد و قواره و سن و سال او نداشت.
جملات کوتاه او در وصیتنامه که خطاب به پدر و مادرش نوشته است: با شهید شدن من، شما پیش امام حسین (ع) و فاطمه زهرا (س) روسفید شدید، نیز نشان از اوج بصیرت و فهم دینی و اعتقادی این نوجوان شهید دارد.
منبع: ایسنا