با دوستانش به مزار شهدای مدافع حرم در امامزاده محمد رفته بود. دهان باز میکند و آرام میگوید: «کاش شهید بشم و منو کنار اینا دفن کنند.»
صدای خنده پسرها به آسمان شلیک میشود. یکی میگوید: «حالا شهادت کجا بود؟»
دیگری میگوید: «میخوای بری سوریه؟»
اگر اسیر داعشیها شوی چه؟
سیدروحالله ولی دیگر چیزی نمیگوید؛ یادش میآید که برای اعزام به سوریه ثبتنام کرده بود، اما نشد که برود. خواهرش میگفت: «اگه بری اسیر داعشیا بشی چی؟ میدونی چه بلاهایی سرت میارن؟»
شاید راست میگفتند و راهی نبود که شهادت قسمت پسر بسیجی ۲۷ سالهای که شغلش گچکاری و بنایی است، بشود.
سیدروحالله عجمیان، از شهدای اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱
چهلم خونین یکی از اغتشاشگرها
چند روز گذشت و اغتشاشگران برای چهلم حدیث نجفی، یکی از پروژههای کشتهسازی ضدانقلاب، فراخوان داده بودند. قرار بود ساعت ۱۱ روز جمعه در بهشت سکینه کرج جمع شوند؛ چرا که جمعهها آن جا شلوغ بود و آشوبگران به راحتی میتوانستند مردم را هیجانزده کرده و با خود همراه کنند. از ۱۰ صبح به سیدروحالله خبر داده بودند که به اتوبان کرج ـ قزوین برود و نگذارد اغتشاشاگران به مردم آسیبی برسانند.
اغتشاشات اجباری در آزادراه کرج
عقربههای ساعت به ۱۲ نزدیک میشد و اغتشاشگران هر ۲ مسیر آزادراه را بسته بودند. یک کامیون پر از سنگ هم آن طرفها توقف کرده بود. کیوسک پلیس میدان حصارک را آتش زده و در بلوار گلدشت به خوارزمی هم ونی را به آتش کشیده بودند.
خانوادهها در خودروهایشان میخواستند بروند و به زندگیشان برسند، اما آشوبگران راه را بسته و اجازه نمیدادند کسی عبور کند. اگر کسی از ماشین پیاده نمیشد، با چوب و سنگ شیشههای ماشینش را میشکستند. حتی نیروهای پلیس هم از آنها در امان نبوده و در گوشه و کنار اتوبان از خودروهای پلیس که شیشههایشان خرد شده بود، خون به آسفالت خیابان میریخت.
شناختن سیدروحالله سخت شده بود
ناگهان در گوشهای چند نفر سیدروحالله را دوره کرده، به سرش ضربه زده و لباسهایش را پاره کردند. روحالله به سمت دیگر اتوبان دوید و آشوبگران را از اطراف دوستانش دور کرد. دیگر کسی چیزی از او ندید تا ساعت ۱۲ و نیم که پیکر تکه و پاره و نیمه جان او را روی آسفالت اتوبان پیدا کردند. صورتش طوری آسیب دیده و غرق خون بود که طول کشید تا کسانی که چندین سال با او دوست بودند، مطمئن شوند او روحالله است.
پیکر نیمهجان سیدروحالله عجمیان
تا چند ساعت بعد که آمبولانس، بالای سر او رسید، نفس میکشید. اما او را طوری با پنجه بوکس، سنگ، چوب، قمه و چاقو زده بودند که تا بیمارستان طاقت نیاورد و به شهادت رسید.
یک نفر روی دندههایش میپرید
چند ماه بعد که پروژه «زن، زندگی، آزادی» به طور کامل شکست خورد، یکی از متهمان قتل روحالله عمجیان در دادگاه تعریف کرد: «بیشتر از ۴۰ـ۳۰ نفر دورش کرده بودند. وقتی داشت دست خالی فرار میکرد، سنگ و چوب و ... به سمتش پرت میکردند.
ـ یکی ۲ تا مشت میزد، فرار میکرد، یکی یه مشت میزد و میماند آنجا، یکی نگاه میکرد.
ـ چاقوها را در هر شکل و اندازهای میدیدم.
ـ اگر هم هیچی نداشتند و دستشون خالی بود، سنگ توی دستشون نگه میداشتند.
ـ پایش را گرفتم و کشیدم، با پایم چند ضربه به صورتش زدم.
ـ یک نفر روی پهلو و دنده سمت راستش میپرید.
ـ یکی آمد و ۴ـ۳ضربه چاقو به شکم و پهلوش زد.»
از پشت سر غافلگیرش کردم
یکی دیگر از متهمان پرونده شهید عجمیان در دادگاه تعریف کرد: «به سمتش دویدم و با یک سنگ از پشت سر غافلگیرش کردم.»
در فیلمهایی که از لحظات ضرب و شتم شهید عجمیان بر جای مانده، فردی با خوشحالی فریاد میزند: «بسیجی زدیم»
در بخش دیگر این فیلم، شخص دیگری فریاد میزند: «بسشه دیگه ولش کنید» اما کسی به حرفش گوش نمیدهد.
پسرم عزتمند شد
بعد از شهادت روحالله، پدرش مشکی نپوشید. وقتی از او میپرسیدند چرا پیرهن مشکی تنت نمیکنی، پاسخ میداد: «برای چی مشکی بپوشم؟ پسرم عزتمند شده.»
او میگفت: «۳ پسر دیگه دارم، اونا رو هم فدای نظام میکنم.»
پدر و مادر شهید روحالله عجمیان، بالای سر پیکر فرزند شهیدشان
کاش اسیر داعشیها میشد
خواهرش که به روحالله میگفت: «اگه بری اسیر داعشیا بشی چی؟ میدونی چه بلاهایی سرت میارن؟»، بعد از دیدن فیلمهای ضرب و شتم برادرش میگوید: «کاش رفته بودی و اسیر داعشیها شده بودی.»
همان جایی که آرزویش را داشت به خاک سپرده شد
روحالله عجمیان از شهدای اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱، که ۱۲ آبانماه سال ۱۴۰۱ توسط آشوبگران به شهادت رسید، برای همیشه در امامزاده محمد و سکینه خاتون حصارک در کرج به خاک سپرده شد.
مزار سیدروحالله عجمیان از شهدای اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱
منبع : فارس