چند روز قبل، پسر دانشجویی به نام آرش در یکی از دانشگاههای تهران هنگام برگزاری کلاس درس پشت دراتاق رفت و از استاد اجازه خواست برای صحبت با یکی از دختران دانشجو وارد کلاس شود. اما از آنجا که استاد مشغول تدریس بود، اجازه ورود به او را نداد و گفت که بعد از اتمام کلاس با دختر جوان صحبت کند.
اما پاسخ منفی استاد، باعث منصرف شدن پسر دانشجو نشد و او بازهم اصرار کرد.
آرش زمانی که دید نمیتواند استاد را مجاب کند تا وارد کلاس شود، بدون توجه به مخالفتهای استاد، ناگهان وارد کلاس شد و مستقیم به سمت یکی از دانشجویان دختر رفت. وی در حالی که مقابل پای او زانو زده بود، از وی خواستگاری کرد، با این حرکت پسرجوان نظم کلاس به هم ریخت و هیاهوی عجیبی به پا شد. اما دختر دانشجو بیتوجه به آرش همچنان روی صندلی نشسته بود. لحظاتی بعد وقتی پسر دانشجو با بیتفاوتی دختر مواجه شد ناگهان کیف او را برداشت و از کلاس فرار کرد.
به دنبال این اتفاق چند پسر دانشجو او را تعقیب کردند و در حیاط دانشکده وی را گرفتند و کار به حراست دانشگاه کشیده شد.
وقتی موضوع به پلیس اعلام شد پسر جوان در حالی که منکر ماجرای سرقت بود، گفت: مدتی قبل به این دختر علاقهمند شدم و بعد از چند ماه هم به خواستگاریاش رفتیم، اما پدر و مادرش مخالفت کردند و گفتند ما از نظر اقتصادی و فرهنگی با شما خیلی فاصله داریم.
آرش گفت: ما خیلی ثروتمند هستیم، اما آنها وضع مالی چندان خوبی نداشتند با این حال برای من اهمیتی نداشت و عاشق او بودم.
وقتی اصرارهای ما افاقه نکرد تصمیم گرفتم کاری کنم که او شیفته من بشود؛ از آنجا که در فیلمها دیده بودم پسرها در مکانهای عمومی با هدیه یک انگشتر از دختر مورد علاقهشان درخواست ازدواج میکنند و در بیشتر موارد هم دخترها با خوشحالی جواب مثبت میدهند، من هم تصمیم به این کار گرفتم و امروز هم فقط میخواستم همین کار را بکنم، اما وقتی دیدم او توجهی نکرد و حتی ناراحت شد از او خواستم از کلاس بیرون بیاید تا با هم حرف بزنیم، اما قبول نکرد، من هم کیفش را برداشتم و فرار کردم تا مجبور شود دنبالم بیاید، اما خودم به دردسر افتادم و اتهام دزدی به من زده شد.
در این میان پسر جوان دستش را داخل جیبش برد و با نشان دادن حلقهای که برای دختر مورد علاقهاش خریده بود، ثابت کرد که قصد سرقت نداشته است. از آنجا که دختر جوان و استاد دانشگاه نیز شکایتی از او نداشتند، به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، آرش آزاد شد و پرونده بسته شد.
ایران
من خودم تو سن بیست و یک سالگی رفتم خواستگاری دختری که همسطح و فکر خانواده نبود و البته لطف خدا بود که بهم نرسیدیم
الان که عاقلتر شدم فهمیدم ازدواج خیلی معیارها و ارزش ها داره که ادم تا نفهمه و جدی نگیرشون ازدواج موفق نمیتونه داشته باشه.سعی کنین با همسطح خودتون از لحاظ اول مالی و دوم فرهنگی و اجتماعی و سپس هم هدف بودن هم فکر بودن و پخته بودن ازدواج کنین
عشق یعنی همین صداقت و درستکاااااری
مرد باید واس خواسته ش هر کاری از دستش برمیاد انجام بده
آآآآآفرین
دخترع جوگیر شده
اگ جواب مثبت نده
تا آخرعمر پشیمان خواهد شد
عشق بالاترین نعمت اس
باس قدرشو دونست
به قول سعدی کسی که عشقو نفهمه مث خر میمونه
من بخاطر دختر سیبیلمو خم نمیکنم چه برسد به زانو زدن !!!
حراست مقصر بوده که تو را دستگیر کرده و استاد دانشگاه فهمیده که کار درستی نیست
تا دختر راضی نباشه کار با زور نمیشه اشکال نداره تکرار کند شاید راضی با ازدواج تو شود اما نه ارمنی اگر مسلمان هستی ارمنی که هستی هیچی زانو بزن خدا کنه کار درست بشه توی دادگاه رفتی آفرین به این قاضی اگر یکی دیگه بود مگر خدا به دادت ميرسيد
انشاالله ازدواج سر بگیره
آقایان باشگاه خبرنگاران جوان، لطفا کمی خجالت بکشید و این خبرهای سخیف و مشمئزکننده رو پخش و منتشر نکنید. آیا شما نمیگید با خوندن این خبر، فردا پسرهای دانشجو راه میافتند و از دخترهای دانشجو خواستگاری میکنند و دانشگاهها میشه مرکز دوستیهای نامشروع؟؟؟
خانم هیچوقت به این آقا جواب مثبت نده!!!
برای خودش و شما خیلی بد میشه!!!
پول و احساس شدید بی منطق و دیگر هیچ!!!!
واقعا آخی به این جوون که برای رشد وافعی ش تلاش نشده ظاهرا...!!!! آخی
چون دو روز دیگه همین پسر که با مسخره بازی خواستگاری میکنه باجدیت تمام میگه واقعا که ازدواج اشتباه بود،
واینکه پسره چقدر خامه
در واقعیت کسی از این ادا و اصول بیاد میگن طرف شیرین عقله
نمیشه از دنیای مجازی دست کشید ولی بد نیست آدم لااقل چند ساعت در روز رو از این فضا بیرون بیاد و یه نگاه به دور و اطرافش بندازه ببینه چه خبره
پسر خوب اونجا فرهنگشون متفاوت از ما هست
اینجا این چیزا باب نیست و این کارو کنی میگن طرف شیرین عقل
شاید اصلا به دل طرف ننشسته بدون هیچ دلیل خاصی