بعد از بازدید گروهی از خانه موزه سیمین و جلال، مهدی قزلی، مدیر خانه شعر و ادبیات در این مراسم که صبح روز پنجشنبه ۱۶ آذرماه در خانه موزه سیمین و جلال برگزار شد، گفت: صدسال از زمان تولد جلال آلاحمد میگذرد و قاعدتا با گذشت چنین زمانی، بسیاری به فراموشی سپرده میشوند، اما جلال آلاحمد از آن دسته از افرادی است که هر چه میگذرد، بیشتر شناخته میشود.
او افزود: ادبیات امروز ما و آنچه که در داستان، روایت، نثر و حتی روزنامهنگاری داریم وامدار جلال است و اگر قرار باشد نوشته ما شبیه کسی باشد، شبیه اوست. جلال آدم اهل تغییر بود و با خودش هم تعارف نداشت چه برسد به دیگران.
قزلی گفت: ما تصمیم گرفتیم به مناسبت سالروز صدسالگی جلال و برای آنکه از این نویسنده یاد کرده باشیم، توری به اسالم برگزار کنیم، شهری که جلال روزهای آخر عمر خود را آنجا گذراند و همان جا هم از دنیا رفت، اما همچنان در شهر زنده است و اهالی ۶۰ ساله این شهر از او به نیکی یاد میکنند. به همین دلیل این تور از خانه موزه سیمین و جلال شروع میشود و محمد ناصرزاده که مدتی هیئت مدیره خانه کتاب و ادبیات ایران بودند و نسبتی هم با خانواده آلاحمد دارد برای ما درباره این نویسنده صحبت میکنند. همچنین قرار بود امروز در خدمت محمدحسین دانایی خواهرزاده جلال هم باشیم که متاسفانه به دلیل کسالتی که برایشان پیش آمد نتوانستند ما را همراهی کنند.
در ادامه محمد ناصرزاده، پژوهشگر از خانه سیمین و جلال با عنوان خانه رویایی یاد کرد و درباره سده جلال توضیح داد: ما درگیر جلالآل احمد هستیم و به عبارتی در سده جلال بهسر میبریم. بسیاری از نویسندگان در دنیا رسالهها و مدارهایی تعریف کردند. این سلسله در جامعه زخم بوجود آوردند و به تعریف ارسطویی میتوانستند به جامعه زخم بزنند تا اثر آن در ذهن باقی بماند و بر اساس این زخم مداری را برای گردش خود انتخاب و در آن مسیر حرکت میکنند.
او ادامه داد: تمام موضوعاتی که امروز درگیر آن هستیم منهای فضای مجازی که در دوران جلال وجود نداشته، بررسی کنید. جلال برای بسیاری از آنها یک مسیر و مدار تعریف کرد. به طور کلی جلال اپیمتئوس و پساندیش بوده است یعنی کاری را انجام میداد و بعد آن را برررسی میکرد. افرادی که در جامعه مدارگری و افراد را وارد آن میکنند فرصت تحقیق ماحصل آن را ندارند. به نظر میرسید جلال برای شبکههای اجتماعی مینوشت، بلافاصله بعد از آنکه از سفر بر میگشت مینوشت، به محض آنکه موضوعی به ذهنش میرسید، مینوشت.
ناصرزاده گفت: ما در صحفههای مجازی پدیده مستندنگاری داریم که درباره آن بحث زیادی است. اصلا مستندنگاری از کجا وارد ادبیات ایران شد؟ به عقیده من جلال مستندنگاری را وارد ادبیات ایران کرد. خیانت روشنفکری، خدمت روشنفکری و مستندنگاری موضوعاتی بود که جلال آلاحمد آنها را مطرح کرد. موضوع مربوط به غرب مگر کم چیزی است که کسی مدار آن را به وجود بیاورد؟ غربزدگی راه تاریکی بود که فردی مثل جلال، نوری در دل آن انداخت، اما نه به معنای اینکه پیش از او مفهوم غربزدگی وجود نداشته باشد بلکه تبدیل آن به لاین را میگویم چیزی مثل شرپا که مفهوم نپالی است و به افرادی گفته میشود که پیدا کننده راه در دل کوه هستند و مسیر پیاده روی را ایجاد میکردند. زندگی شخصی جلال در قالبی که زندگی میکرد، نبود. این تیپ که آدمها بتوانند شکل دیگری صحبت کنند و حرفهای دیگری بزنند را جلال ایجاد کرد.
این پژوهشگر با اشاره به اینکه اسالم جای مهمی است، افزود: معمولا افراد به محل تولد خود برمیگردند، اما جلال به جای آنکه به محل تولدش برگردد جای دیگری مثل اسالم را به عنوان پایگاه برای خودش مشخص میکند.
او اضافه کرد: شخصی مثل جلال برخورد روشنفکری با حکومت زمان خود را تعریف کرد و این میراث جلال را از یک نویسنده فراتر برد.
ناصرزاده با اشاره به روش شناسی جلال توضیح داد: به عقیده من روش جلال، روش شهرزادی بود. کارکرد شهرزادی چیست؟ دستور کشتن شهرزاد را میدهند و او هم شروع به داستانسرایی میکند. شیوه شهرزاد این است که اگر مخاطب را با روایتش همراه نکند کشته میشود. شما زمانی هستید که بتوانید مخاطب را با توجه به هیجانی که به متن و روایت میدهید بکشید و برای این موضوع خود را آفریده شده ببینید. جلال احساس میکرد برای این کار آفریده شده است. شهرزادی شدن بین زرد و کنشگری بودن در جامعه است و جلال در بخش زرد آن نبود.
ببینید راهی هست که جلال نزده باشد البته جامعهشناسی و شبکههای اجتماعی بحث ما نیست، اما جلال در کنشگری فرهنگی حداقل ۸ مدار و لاین پایدار را مثل شرپا وجود آورد.