یکی از وقایع دردناک بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ترور بیرحمانه زنان، مردان و کودکان توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در کوچه و بازار و محل کسب و حتی منازل این مردم بیگناه بود. شهید «سیدمحمود افتخاری سلیمانی» یکی از قربانیان ترور توسط منافقین بود که در مهرماه سال ۶۱ با گلوله منافقین به شهادت رسید.
از این شهید ترور فقط یک فرزند دختر به نام «معصومه» به یادگار مانده است که امروز راوی جنایت منافقین است. او درباره فضای خانواده و روحیات پدر میگوید: «پدرم در دوران جوانی کارمند ایران ایر بود، اما با توجه به اینکه آن موقع شرایط بدی در جامعه حاکم بود و کارمندان زن حجاب نداشتند و بیشتر افراد هم در آنجا بهایی بودند، او تقاضای بازخرید کرد و از هواپیمایی بیرون آمد. منزل ما در میدان امامت تهران بود. با توجه به اینکه من تنها فرزند خانواده بودم، بعد از ازدواج هم در یکی از طبقات خانه پدری زندگی میکردیم. پدرم مغازه الکتریکی در همان ساختمان محل سکونتمان داشت که کاسبی میکرد. او خیّر و معتمد مسجد لیلةالقدر محلهمان بود؛ به نیازمندان کمک میکرد، بانی برگزاری جلسات مذهبی بود و خلاصه در امور مختلف دست به خیر داشت. من و مادرم هم چادری بودیم و به همین خاطر بعضی وقتها در اقوام و همسایهها ما را مسخره میکردند، اما اعتنا نمیکردیم.»
همسایه منافق
وی درباره اتفاقات سالهای نخست انقلاب اسلامی میگوید: «ما همسایهای به نام بلورچی داشتیم؛ او ابتدا ساواکی بود و بعد دخترانش که عضو سازمان مجاهدین خلق بودند، او را مجبور میکنند از ساواک بیرون بیاید؛ او هم حرف دخترانش را گوش میدهد. با توجه به اتفاقاتی که میافتد، پدرم برای کسب و کار به صورت شراکتی با آقای بلورچی، فروشگاه لوازم خانگی راهاندازی کرده و مدتی باهم کار میکنند. با گذشت زمان، پدرم بیشتر با روحیات ضد و نقیض آقای بلورچی آشنا میشود و دیگر نمیخواهد با او همکاری کند. بعد پدرم مغازه الکتریکی باز میکند و خودش در آنجا مشغول کار میشود. در واقع پدرم حتی برای کار کردن هم افراد و محیط را در نظر میگرفت.»
قاب عکسی از شهید ترور سیدمحمود افتخاری در منزل تنها دخترش
پولهایتان را به جای ضریح امام رضا (ع) بدهید به سازمان
افتخاری درباره یکی از تفکرات اعضای مجاهدین خلق میگوید: «آنها به شدت مغز جوانان مردم را شستوشو میدادند. همین فرزندان آقای بلورچی تا قبل از انقلاب به پدرشان میگفتند که باید از ساواک بیرون بیاید، اما بعد از انقلاب طوری شدند که میگفتند چرا پولهایتان را داخل ضریح امام رضا (ع) میریزید، پولهایتان را بدهید به سازمان مجاهدین خلق!»
شناسایی پدرم
در دوران بعد از پیروزی انقلاب، خیلی از افرادی که روحیه انقلابی داشتند، توسط سازمان مجاهدین خلق شناسایی و ترور میشدند. معصومه افتخاری درباره نحوه شناسایی پدرش میگوید: «در دوره انتخابات که مسعود رجوی کاندیدا شده بود، بین مردم و اعضای مجاهدین خلق اختلافات زیادی وجود داشت. فرزندان همین همسایه ما آقای بلورچی از اعضای سازمان بودند که [بعد هم شنیدیم شناسایی و اعدام شدند]. آنها درباره انتخابات خیلی با پدرم بحث میکردند و دشمنیشان با ما از همان زمان آغاز شد و ظاهراً از آن موقع نام پدرم را به عنوان یک حزباللهی به سازمان دادند.»
ترور پدرم مقابل چشم نوه ۵ سالهاش
در آن شرایط که منافقین به مردم و به خصوص افراد متدین رحم نمیکردند، شهید افتخاری به خانوادهاش میگفت: «بالاخره یک بیمغزی هم پیدا میشود، مرا میکشد». معصومه افتخاری نحوه ترور پدرش را اینگونه روایت میکند: «۲۵ مهرماه ۱۳۶۱، پدرم در مغازه الکتریکی بود. دختر ۵ ساله من در مغازه کنار پدرم بود. من هم در منزل بودم. حوالی ظهر دو جوان موتورسوار به مغازه پدرم مراجعه کردند و ابتدا اسم او را پرسیدند. بعد از اطمینان از اینکه پدرم سوژه ترورشان است، چند گلوله شلیک کردند که به ویترین و در و دیوار و در نهایت به قفسه سینه راست پدرم اصابت کرد. آن دو جوان فرار کردند و بعد هم یکی از همسایهها پدرم را سوار ماشین خود کرد تا به بیمارستان برساند؛ اما به گفته او پدرم سر کوچهمان شهادتین را گفت و از دنیا رفت.»
ترور ناجوانمردانه پدربزرگ جلوی چشم نوه ۵ سالهاش تا سالهای سال این کودک را آزار میداد؛ طوری که این کودک از افراد موتورسوار و افرادی که اورکت به تن داشتند، میترسید. ضمن اینکه این دخترک تا چند روز توانایی تکلم نداشت.
نذر مادرم برای پیدا شدن قاتل پدرم
دختر این شهید درباره شناسایی عوامل ترور پدرش میگوید: «بعد از شهادت پدرم، مادرم تا ۴۰ روز نذر زیارت عاشورا کرد تا قاتل پدرم پیدا شود؛ همین طور هم شد. آن موقع از دفتر شهید لاجوردی با ما تماس گرفتند و گفتند که قاتل را پیدا کردیم و قرار است اعدام شود. مادرم به همراه عمویم برای دیدن قاتل رفتند؛ آن جوان خودش اقرار کرده بود که پدرم و یک ساندویج فروش دیگر را کشته است. البته بعداً انکار کرد، اما مادرم از او پرسیده بود: همسرم چه گناهی کرده بود و با تو چه کار داشت که او را کُشتی؟ او هم گفته بود: از مقامات بالا به ما دستور دادند. در زندان چند خانواده دیگر از قربانیان ترور حضور داشتند که جلوی چشمشان این جوان را اعدام کردند. حتی از مادرم خواسته بودند که برای قصاص تیر خلاص را به آن جوان بزند. مادرم نپذیرفت و یکی از اعضای خانواده قربانیان این کار را کرده بود.»
خلاصه متن
شهید ترور «سیدمحمود افتخاری سلیمانی» متولد ۱۳۱۰ اراک بود. در جوانی کارمند ایران ایر شد، اما با توجه به شرایط نامناسب، از این شرکت استعفا داد و وارد شغل آزاد شد. افتخاری در یکی از محلههای اطراف میدان امامت تهران مغازه الکتریکی داشت که توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق شناسایی شد. او حوالی ظهر روز ۲۵ مهرماه ۱۳۶۱ با شلیک مستقیم دو نفر از منافقین ترور شد و پیکرش در قطعه ۲۶ گلزار شهدا بهشت زهرا (س) آرام گرفت.
منبع: فارس