محمدرضا پهلوی در طول سلطنتش در مواجهه با بحرانهای گوناگون، چندین مرتبه از ایران رفت که یکی از آنها، در مرداد ماه سال ۱۳۳۲ همراه با همسرش ثریا اسفندیاری صورت گرفت که ماجرای جالبی دارد.
«همه فرار محمدرضا پهلوی در دی ماه ۱۳۵۷ یعنی در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی را به یاد دارند؛ اما او قبلاً هم چند بار کشور را میان بحران رها کرده و رفته بود. مثلاً چند روز پیش از وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به شمال کشور و بعد، سراسیمه به عراق و از آنجا به ایتالیا رفت تا اگر کودتای آمریکاییها علیه دکتر مصدّق شکست خورد، به او آسیبی نرسد. [برگرفته از کتاب کاخ تنهایی (خاطرات ثریّا اسفندیاری)، ثریّا اسفندیاری، ترجمه امیرهوشنگ کاووسی، ص۲۲۴].»
در رابطه با کودتای ۲۸ مرداد، ارتشبد حسین فردوست مینویسد: «عملیات سقوط مصدق که با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با موفقیت اجرا شد، با برنامهریزی مشترک انگلیس و آمریکا عملی شد و سرآغاز دیکتاتوری ۲۵ ساله محمدرضا گردید. روز ۲۴ مرداد ۱۳۳۲، محمدرضا دو فرمان صادر کرد: یکی عزل مصدق از نخستوزیری و دیگری انتصاب زاهدی به نخستوزیری بود. طرح کودتای ۲۵ مرداد چنین بود: سه واحد هر یک به استعداد هنگ تقویت شده از قبل در پادگان آماده باشند. قرار یک واحد خانه مصدق را محاصره و او دستگیر کند، یک واحد ایستگاه رادیو را تصرف کند و یک واحد هم برای اجرای دستورهای کودتا در حالت احتیاط باشد. در این زمان، شاه همراه با ارتشبد خاتمی و آتابای و ثریا، به نوشهر رفته و منتظر عکسالعمل مصدق بود. صبح روز ۲۵ مرداد، شکستِ کودتا تلفنی به اطلاعِ محمدرضا میرسد و او به بغداد فرار میکند.»
شاه بعداز بازگشت به ایران، بعداز کودتا
در کتاب «کاخ تنهایی» آمده است: ساعت چهار صبح زنش را بیدار کرد. شانههایش را تکان داد و گفت: «ثریا! باید هرچه زودتر از اینجا فرار کنیم! هر لحظه ممکن است دشمنان اینجا بریزند و مارا بکشند. باید بدون معطلی حرکت کنیم!» ثریا دست پاچه شد و گفت: «کجا برویم؟!» شاه جواب داد: «خودمان را به رامسر میرسانیم و از آنجا با هواپیما به عراق پناهنده میشویم. یک ثانیه را هم نباید از دست بدهیم!».
اما در جریان این فرار، بعداز رفتن به رامسر یک اتفاق بسیار جالب افتاده است، که این فرار را از بقیه فرارهای محمدرضا پهلوی متمایز میکند؛ که در بخشِ دیگر از کتاب «کاخ تنهایی» به این اتفاق اشاره شده است: «محمدرضا پهلوی برای در امان ماندن از عواقب شکست کودتا، از چند روز قبل در شمال به سر میبرد، حالا به فکر فرار از ایران افتاده بود. او آنقدر ترسیده بود که یادش رفت زنش را سوار بر هواپیما کند! پس، هواپیما دوباره پایین آمد و ثریا هم سوار شد. ثریا آنقدر عجله داشت که خودش را توی هواپیما انداخت و روی اسلحهی کمری محمدرضا نشست!».
منبع: توانا