رسیدگی به پرونده قصاص از شهریور سال گذشته با شکایت مرد جوانی در رابطه با ناپدید شدن ناگهانی خواهرش به نام مهناز آغاز شد. بررسیهای پلیسی نشان میداد که زن جوان با شوهرش اختلافات شدید داشته است بنابراین، همسر وی به عنوان نخستین مظنون پرونده مورد بازجویی قرار گرفت.
مرد میانسال درباره ناپدید شدن همسرش اظهارات ضد و نقیضی داشت و همین مسأله احتمال دست داشتن او در سرنوشت مرموز مهناز را بیشتر میکرد.
درنهایت با گذشت مدتی از بازداشت مرد میانسال وی سرانجام راز ناپدید شدن همسرش را برملا کرد و گفت: ۲۰ سال با همسرم زندگی کردم و هیچ مشکلی باهم نداشتیم، اما نمیدانم این اواخر چرا همسرم به من شک کرده بود و مدام میگفت تو به من خیانت میکنی. من مکانیک هستم و با وجود سختی کارم، زندگیام را وقف همسرم و بچههایم کرده بودم، اما او مرا باور نداشت. اوایل سعی داشتم با صحبت و رفتارم اعتماد او را جلب کنم، اما کم کم حرف از جدایی و طلاق را پیش کشید و من راضی به این جدایی نبودم. روز حادثه دوباره دعوایمان شد و مهناز درخواست طلاقش را تکرار کرد. با خودم فکر کردم شاید او قصد جدایی از من را دارد تا با شخص دیگری زندگی جدیدی را آغاز کند. این افکار مسموم به من هجوم آورد و باعث شد تا عصبانی شده و کنترلم را از دست بدهم، بیاختیار گلوی همسرم را فشار دادم وقتی به خودم آمدم متوجه شدم دیگر نفس نمیکشد. بعد از جنایت، صحنهسازی کردم و به فرزندانم گفتم که مادرتان خوابیده است. فردای آن روز جسد را با خودروام به باغمان در اطراف تهران بردم و در چاه انداختم.
با اعتراف مرد میانسال، به دستور بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی پایتخت، تیم جنایی راهی باغ شده و جسد زن جوان از اعماق چاه ۱۴ متری بیرون آورده شد؛ در حالی که متهم به زندان فرستاده شده بود، دو فرزند مقتول به دادسرا رفته و از قصاص پدرشان گذشت کردند. فرزندان مرد اظهار داشتند در این مدت به خاطر از دست دادن مادرشان و نبود پدر سختی زیادی کشیدهاند و حالا نمیخواهند پدرشان را هم از دست بدهند؛ به همین خاطر از خون پدرشان گذشت کردند. باتوجه به اینکه پدر و مادر مقتول در قید حیات نبودند، بدین ترتیب اولیای دم، دو فرزند مقتول محسوب شده و با رضایت آنها مرد مکانیک از قصاص رهایی یافت. با گذشت اولیای دم بازپرس موسی رضازاده کیفرخواست متهم را صادر کرد و بزودی مرد میانسال در دادگاه کیفری استان تهران از جنبه عمومی جرم محاکمه خواهد شد.