از ابتدای روی کارآمدن رژیم بعث عراق، بخشهای زیادی از مردم این کشور و کمی بعد ایرانیها با ظلم و ستم بعثیون سخت درگیر شدند. ظلم و ستمی که در طول چندین دهه به ریختن خون صدها هزار نفر و زندانی و شکنجه و آزار هزاران هزاران عراقی و ایرانی مظلوم و بیگناه منجر شد. جنایاتی که فقط با انگیزه قدرتطلبی و دنیاپرستی بعثیون به وقوع پیوست. امامخمینی (ره) از همان ابتدای وقوع کودتا از سوی بعثیها در عراق و به قدرت رسیدن حسن البکر و سپس جانشین او صدام حسین با بصیرتی مثالزدنی علیه سیاستهای ضددین و رفتارهای سفاکانه و ظالمانه آنها موضعگیری کرده و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و سپس شروع جنگ تحمیلی به روشنگری علیه رژیم بعث صدام ادامه دادند. در مقال پی آمده به بررسی سیر رویارویی خمینی کبیر (ره) با حزب بعث و رهبران آن قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پرداختهایم. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
حزب بعث چطور تشکیل شد؟
حزب البعث العربی الاشتراکی (حزب سوسیالیستی رستاخیز عرب)، گروهی طرفدار ایجاد دولتی عربی بر پایه قومگرایی و وحدت عربی بود که در دو کشور سوریه و عراق شکل گرفت. حزب بعث سوریه که قدمت بیشتری از شاخه این حزب در عراق داشت از سوی میشل عفلق اهل دمشق و با پدری ارتودکس مذهب و صلاحالدین بیطار اهل دمشق و سنی مذهب پایهگذاری شد. بنیانگذاران این حزب خواستار خروج نظامیان خارجی از کشورشان و تشکیل حکومت مستقل عربی و سپس تشکیل جبهه مشترک عربی، برای بازیابی مجد عربی در کل جهان بودند. ریشه شکلگیری «حزب بعث عراق» را باید در زمینه سیاسی – اجتماعی سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و فعالیتهای ضدانگلیسی جنبشهای عراقی دانست. در آن مقطع تعدادی از دانشجویان عراقی دانشگاه اسکندریون بغداد با کمک نوری سعید نخستوزیر و سیاستمدار کهنه کار عراقی به شکل مخفیانه حزب بعث عراق را با هدف مقابله با حکومت فیصل (دستنشانده انگلیسیها در عراق) تشکیل دادند.
با شدتگرفتن بحران سیاسی در عراق بعثیها که در کمین تصرف قدرت بودند، همکاری خود را با نظامیانی که به رهبری عبدالکریم قاسم زمینه کودتا علیه حکومت فیصل را میچیدند، آغاز کردند. یکی از افسران کودتاگر «احمد حسن البکر» بود که در آن زمان درجه سرهنگی داشت. کودتا انجام شد و با به قدرت رسیدن قاسم کمکم میان دو گروه از حامیان وی اختلاف افتاد. یک گروه ملیگرایانی بودند که از اتحاد عراق، سوریه، مصر و پیوستن به جنبش ناصری (جمال عبدالناصر رئیسجمهور مصر) طرفداری میکردند. گروه دیگر نیز چپگراها بودند و به شوروی تمایل داشتند. با اوجگیری اختلافات میان ملیگراها و چپگراها بعثیها که قاسم را طرفدار چپها میدیدند، نقشه قتل او را کشیدند! با ناموفقشدن این نقشه قاسم به تصفیه درون گروهی و حذف بعثیها از صحنه قدرت روی آورد. اقدامی که موجب عصبانیت بعثیها و مدتی بعد به کودتایی بسیار خونین از سوی آنها علیه قاسم منجر شد و به این شکل قاسم از صحنه قدرت کاملاً حذف شد. سپس به شکل رسمی در سال ۱۹۶۶. م (۱۳۴۵. ش)، احمد حسن البکر به سمت رهبری حزب بعث عراق و البته ریاست جمهوری عراق انتخاب شد و کمی بعد هم صدام حسین را به معاونت خود برگزید. از این مقطع بعثیون به سیاستمدارانی حیلهگر، دسیسهباز، خشن و بیرحم و به شدت قدرتطلب تبدیل شدند که برای ماندن در رأس حکومت به هرجنایتی دست میزدند.
امامخمینی در دوره احمدحسن البکر
در زمان به قدرت رسیدن احمدحسن البکر، امامخمینی دوران تبعید خود را در نجف اشرف میگذراندند. از همان مقطع ایشان نسبت به رفتارهای خشن و ضدمردمی حکومت بعثیون حساس و در این زمینه هشدارهایی را به طلاب و روحانیون داده بودند، اما بعد از شروع اخراج ایرانیان مقیم عراق به بهانههای گوناگون از سال ۱۳۴۸. ش، مقابله امام با این اقدام حکومت حسن البکر آغاز شد. ایشان در هر سه مقطع اخراج ایرانیان از عراق در سالهای ۴۸، ۵۰ و ۵۴ شمسی به حکومت بعث اعتراض کرد و علیه اقدامات ظالمانه آنها سخنرانی کردند. ایشان در تاریخ ۲ تیر ۱۳۵۴. ش، در تلگرافی به حسن البکر ضمن اعتراض به اخراج روحانیون و طلاب ایرانی از عراق از وی خواستند: «فکر وحدت مسلمین و دولتهای اسلامی در رأس برنامه زندگی اینجانب است. من از اختلافات دولتهای اسلامی نگران هستم، من از واقعههایی که به شکاف بین مسلمین و دولتهای آنها منتهی شود، خائف هستم و نظر شما را به مفاسد حاصله از این عمل جلب می کنم و مقتضی میدانم دستور دهید متعرض حوزه مبارکه نشوند و اقامه آنها را چنانچه وعده کردهاند، بدهند و به سایرین نیز اقامه دهند تا محصلین با دلگرمی به تحصیل و خدمت به اسلام و ممالک اسلامی مشغول باشند.»
جالب است که امام در همان دوره، به شیوههای دیگری هم علیه سیاستهای ضددین و رفتارهای خشونت طلبانه حکومت حسن البکر موضع میگرفتند و به شکل علنی با او و اقدماتش مخالفت میکردند. در این زمینه روایت بسیار جالبی وجود دارد. آزاده سرافراز مرحوم یحیی آقاجان در کتاب خاطرات خود از دوران اسارت نقل میکند که وقتی در سال ۱۳۶۹. ش و زمانی که قرار بوده اسرا آزاد شوند، بعثیها گروه بزرگی از آنها را به زیارت امیرالمؤمنین (ع) در نجف میبرند. در آن سفر یک سرباز شیعه عراقی پنهانی برای تعدادی از اسرای ایرانی تعریف میکند: «من امام شما را خوب میشناسم. ما گفتیم از کجا؟ او گفت به شرطی که برای عراقیهای دیگر نگویید که باعث دردسر و گرفتاری من میشود. او تعریف میکرد زمانی که امامخمینی در نجف بودند، یک روز برای زیارت به حرم تشریف آوردند و من هم در آنجا بودم. عکس حسن البکر رئیسجمهور پیشین عراق بالای کفشداری زده شده بود. امام وقتی که آنجا رسیدند و عکس را دیدند، به خادمان حرم گفتند چه کسی این عکس را اینجا زده است؟ و همان موقع به خادم گفتند برو عکس را بکن و بیاور اینجا. وقتی که خادم عکس را آورد، امام عکس را گرفت و کوبید به زمین و آن را پارهپاره کرد و انداخت در سطل آشغال و بعد گفت به هر که میخواهید بگویید و رفت برای زیارت، ولی کسی هم چیزی نگفت.»
صدام حسین عقلش هم خیلی عقل درستی نیست
صدام حسین از اعضای مهم و با سابقه حزب بعث بود و در تیم ترور ناموفق عبدالکریم قاسم نقش مهمی داشت. او بعد از به قدرت رسیدن احمدحسن البکر، ابتدا نایب رئیس شورای رهبری حزب بعث شد و سپس آنقدر بر قدرت خود افزود که توانست پست نخستوزیری را به چنگ بیاورد، اما وقتی حسن البکر چند سال بعد به دلیل پیری در موضع ضعف قرار گرفت، صدام وی را وادار به استعفا کرد. تعداد زیادی از طرفداران بکر را کشت و پس از آن نیز در تابستان ۱۳۵۸. ش، رسماً نفر اول حزب بعث و رئیسجمهور بلامنازع عراق شد.
با رئیسجمهور شدن صدام و قبل از حمله رسمی ارتش صدام به ایران، بارها و بارها مرزهای غربی و جنوبی کشور از سوی ارتش بعث عراق مورد حمله قرار گرفت و حتی برخی از نقاط مرزی بمباران شد. این حملات تجاوزکارانه در روزنامههای کشور انعکاس مییافت. به طور مثال روزنامه اطلاعات، در خبری به نقل از داریوش فروهر در تاریخ ۲۱ مهر ۱۳۵۸. ش، نوشت: «عراق بر ضد میهن ما توطئه میکند، پایگاه میسازد و توطئهگران را به سوی مرز گسیل میدارد.» مدتی بعد همین روزنامه در مطلبی با عنوان «برنامههای دولت عراق برای ایجاد آشوب در ایران»، در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۵۹. ش، به کمک و تجهیز ضد انقلاب از سوی حکومت بعث عراق برای ایجاد آشوب در مناطق مرزی ایران اشاره کرد.
به همین علت امام خمینی در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۹. ش، یعنی حدود پنج ماه قبل از حمله رسمی ارتش بعث صدام به خاک ایران در دیدار با اعضای ستاد بسیج شهرستانها درباره ضرورت آمادگی و دفاع در برابر تهدیدات و حملات احتمالی قدرتهای بزرگ و رژیم بعث عراق هشدار دادند و درباره رژیم بعث عراق فرمودند: «دولت عراق از اول دولتی نبود. اینها مجلس هم ندارند. شما خیال میکنید حالا یک دولتی است. یک دولتی که یک عده نظامی آمدند و خودشان دور هم نشستند و هرچه میخواهند، میکنند. با مردم هیچ تماسی ندارند. اینها پوسیده هستند. این صدام حسین، عقلش هم خیلی عقل درستی نیست... همه حرفهایش هم این است که ما عرب هستیم. این کلمهای که ما عرب هستیم، ملتهای مسلمان بدانند که معنایش این است که ما عرب هستیم و اسلام [نمیخواهیم].
اگر این کسی که میگوید مقصد من این است که عرب چه بشود، عرب در مقابل اسلام میخواسته یک زمانی بایستد. اینها میگویند که ما میخواهیم مجد بنیامیه را تصریح به این معنا میکنند، ما میخواهیم مجد بنیامیه را چه بکنیم. خوب بنیامیه را دیدید و دیدند و تاریخ دید که مقابل اسلام بودند. اینها میخواهند به همان زمان جاهلیت برگردند که قوای عربی باشد و اسلام از آن خبری نباشد. تازه اینها اعتقاد به اسلام ندارند. ملت عرب میداند که حزب اینها را مرحوم آیتالله حکیم حکم به شرکشان کرد. گفت مشرک هستند اینها. اینها الان یک دسته مشرکین هستند که به امر مرحوم آیتالله حکیم که از آن وقت اینها را گفت مشرک هستند و ملت عرب باید چنانچه برای خدا، برای اسلام میخواهند عمل بکنند، با اینها مخالفت بکنند. ارتش اینها خوب از همین مسلمانها هستند. از همین اهل سنت هستند. از همین شیعهها هستند. از همین مسلمین هستند. خوب این ارتشی که از مسلمین است، قیام میکند و عربیت را در مقابل اسلام میخواهد؟ یا اسلام را میخواهد. عربیت هم اسلام دارد. عجمیت هم دارد. اینها ضداسلامند و باید این مملکت شریف عراق خودش را از چنگ اینها بیرون بیاورد.»
در واقع ایشان با تفکیک مردم و بدنه مسلمان و معتقد ارتش عراق از رژیم بعث و طرفدارانش، به مردم ایران و عراق این آگاهی را دادند که باید نسبت به توطئهها و زیاده خواهیهای صدام هوشیار بود.
سلحشوران عراقی به پاخیزید
امامخمینی ۱۳ روز پس از شروع جنگ تحمیلی و در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۵۹. ش، با ارسال پیامی به ملت و ارتش عراق و مسلمین ایران و جهان، ضمن هشدار نسبت به خطر وجود رژیم صدام برای جهان اسلام عراقیها را به براندازى حکومت بعثی عراق و سرنگونی صدام حسین فراخواندند: «سلام بر ملت مظلوم و شریف عراق که سالهاى طولانى تحت سلطه رژیم سفاک بعث متحمل انواع خیانتها و جنایتهاى این حزب کافر فاجر بوده و هستید و شاهد ستمگریها و فشارهاى جانفرسا نسبت به بزرگان و مراجع و مجاهدین کشورتان بودهاید.
شما و ما شاهد بودیم که این حزب فاسد با مرحوم آیتالله حکیم و آقازاده هاى معظم ایشان چهها کردند و آن سید بزرگوار مظلوم در آخر عمر با چه خون دل به اجداد بزرگوارش ملحق شد و شاهد حبس و زجر و فشار به فرزندان محترم ایشان بودید. شما و ما شاهد بودیم که با سید مجاهد بزرگوار آقاى صدر و خواهر مظلومش چه کردند و با چه شکنجههایی آنان را به شهادت رساندند. شما و ما شاهد بودیم که با حوزه علمیه نجف و سایر مشاهد مشرفه چه ستمها و چه وحشیگریها کردند و گروه گروه علما و طلاب را به حبس و شکنجه کشیدند.
شما و ما شاهد بودیم که این سفاکان جنایتکار چه اهانتها به بقاع مطهر ائمه اسلام کردند و دیدید و دیدیم که دژخیمان رژیم در صحن مطهر مولا امیرالمؤمنین (ع) ریخته و مردم مظلوم را با چه وضعى مضروب کردند و بقعه شریفه را به مسلسل بستند.
اى ملت شریف و اى ارتش گرفتار تحت سلطه کفر! اکنون بیش از ۱۰ روز است که رژیم بعث فاسد به امر قدرت هاى کافر به کشور اسلام و همسایه شما هجوم وحشیانه کرده و شهرهاى بى پناه و برادران مسلمان مظلوم شما را مورد تجاوز و ستم قرار داده و منازل و پناهگاه هاى آنان را خراب و اطفال و زنان مظلوم را قتلعام کردهاند که جرم آنان هیچ نیست جز آنکه مىخواهند در کشورشان جمهورى اسلامى باشد و احکام قرآن مجید جارى شود و مىخواهند مستقل و آزاد باشند و زیر سلطه و ستم ابرقدرتان نباشند و مخازن کشورشان از خودشان و مستمندان میهنشان باشد. چه جرمى در نظر چپاولگران و نوکران و جیرهخوران آنان بالاتر از این جرمها! برادران ارتش عراق! تا کى مى خواهید اسیر کفار باشید و به امر آنان با کشور برادر و همسایه و اسلامى خود در جنگ باشید؟ تا کى مىخواهید به نفع کفار به اسلام و قرآن مجید و کشور اسلامى هجوم کرده و برادران خود را شهید کنید؟ به پاخیزید و دست این جنایتکاران را از کشور اسلامى خود قطع کنید... و اى عشایر غیور دجله و فرات واى رزمندگان و سلحشوران به پاخیزید و از اسلام دفاع کنید و قرآن و احکام آن را حفظ کنید که بر تمام مسلمین چه زن و چه مرد، دفاع از اسلام و قرآنکریم واجب است و اى ملت عراق که جنایات این مزدوران را چشیده و مىچشید، همچون ملت رزمنده ایران به پاخیزید و انقلاب کنید و از این حزب کافرهراسى نکنید و بدانید اگر به اینان مهلت دهید و فرصت پیدا کنند اسلام را محو و آثار آن را از بین مى برند. اینان با اسلام دشمن هستند.
امریکا و بستگان و نوکران آن از اسلام سیلى خورده و با اسلام به دشمنى برخاستهاند.
شما از عفلقها و صدامها و ساداتها توقع نداشته باشید که دست از دشمنى با اسلام بردارند و هان اى علماى اعلام و مشایخ اهل سنت و خطبا عظام و روشنفکران مسلمان عراق! مردم را بیدار کنید و براى اسلام و حفظ کشورهاى اسلامى قیام کنید که خداوند معین شماست.»
کلام آخر
امام خمینی (ره) در مصاحبهای با خبرنگاران خارجی در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۵۹. ش، در حالی که کشور و مردم عراق را برادران ایران و ایرانیها نامیدند، اظهار داشتند: «بعثیها انشاءالله از عراق خواهند رفت و یک دولت اسلامی در آنجا خواهد آمد.» شاید در آن زمان و تا چند سال بعد از پایان جنگ تحمیلی نه تنها برای بسیاری از مردم ایران که برای بسیاری از مردم دنیا این سخنان قابل درک نبود، اما گذشت زمان و حوادثی که بعد از سقوط صدام در عراق به وقوع پیوست، به همه دنیا نشان داد که ما در جنگ تحمیلی با مردم عراق نجنگیدیم، بلکه ما با حکومتی مقابله کردیم که علاوه بر تجاوز به خاک ما جنایات بزرگی علیه ملت خودش مرتکب شده بود. شاید امروز دیگر کسی با آنچه هرسال در راهپیمایی شگفتانگیز اربعین رخ میدهد، نتواند منکر دوستی و برادری دو ملت عراق و ایران شود و این یعنی تحقق آنچه رهبر کبیر انقلاب اسلامی، درباره عاقبت حزب بعث عراق و مردم رنجدیده کشور این کشور پیشبینی کرده بود.
منبع: روزنامه جوان
اوبهتر از هر کسی دنیا را میشناخت
مردم به نون شب محتاجن
افزایش گوشت و مرغ
افزایش روزانه سکه و دلار
افزایش هر روز قیمت خودرو