خانه ای بود درکشور ما
خانه ی عشق نامیده میشد
موی سرسبز یاس سپیدی
پشت دیوار آن دیده میشد
روزی از روزها از کشور ما
مردی از جنس مردم سفر کرد
ابا بر پشت و کفش گلی به پا داشت
از درون کشور ما گذر کرد
ساعتها با غم گذشتند
کشور از سید ابراهیم بی خبر بود
چشمهای صبور و نجیبش
چند ساعتی خیره به در بود
تا که یک صبح یک صبح غمگین
بر در کشور ما خیمه بستند
نغمه ی شهادت آمد و از دیوار کشور
شاخه ی یاس ها را شکستند
بعد از آن روز دیگر ندیدم
کشورم شاد باشد بخندد
بعد از آن روز دیگر ندیدم
خنده بر لبان عاشقان نقش بندد
ردپای یک عشق در اینجاست
پا به قلبمان آهسته بگذار
وقتی از کشور ما گذر میکنی تو
حرمت رئیس جمهورمان را نگهدار
شعر...دکتر نفیسه ورکیانی پور
خانه ی عشق نامیده میشد
موی سرسبز یاس سپیدی
پشت دیوار آن دیده میشد
روزی از روزها از کشور ما
مردی از جنس مردم سفر کرد
ابا بر پشت و کفش گلی به پا داشت
از درون کشور ما گذر کرد
ساعتها با غم گذشتند
کشور از سید ابراهیم بی خبر بود
چشمهای صبور و نجیبش
چند ساعتی خیره به در بود
تا که یک صبح یک صبح غمگین
بر در کشور ما خیمه بستند
نغمه ی شهادت آمد و از دیوار کشور
شاخه ی یاس ها را شکستند
بعد از آن روز دیگر ندیدم
کشورم شاد باشد بخندد
بعد از آن روز دیگر ندیدم
خنده بر لبان عاشقان نقش بندد
ردپای یک عشق در اینجاست
پا به قلبمان آهسته بگذار
وقتی از کشور ما گذر میکنی تو
حرمت رئیس جمهورمان را نگهدار
شعر...دکتر نفیسه ورکیانی پور