صبح روز تاسوعاست و ده با صدای خروسهای روستا ازخواب بیدار شده است برخلاف شهرهای دیگر استان هوای روستا خنکای دلچسبی دارد.
بلندگوی ده مردم را برای تجمع در میدان ده فرامی خواند،بسیاری از خانواده های ده که شهرنشین شده اند به روستا برگشته اند تا سنت عزاداری آبا و اجدادی شان را انجام دهند.
مردم سیاهپوش دسته به دسته به محل تجمع می آیند بوی اسپند وکندر می آید و چندتن از جوانان روستا دسته عزاداری را دو روز راه انداخته اند.
دو علم سبزپوش منتظر پیرترین افراد روستا هستند تا به تاسوعا ادب کنند.
حالا دسته عزاداری کم کم راه افتاده است وزمزمه نوحه خوانی به سبک زمینه قدیمی بین درختان ده می پیچد و صدا در تمام کوهستان می پیچد گویی تمام کوه به عباس (ع) و عظمت اواحترام می کند.
خانمها پشت دسته زنجیرزنی و سینه زنی درحال حرکت هستند بچه های شیرخواردر آغوش مادر خوابیده اند و دخترکان کوچک بازیگوش می دوند و با دیدن قیافه ناراحت بزرگترها سکوت می کنند.
مسیربیش از دو کیلومتری بین سه روستا قراراست پیاده روی شود وعزاداری در رثای علمدار کربلا درتمام ده جریان دارد.
بین راه از هیات پذیرایی می شود شربت لیموتازه، کیک یزدی و شربت زعفران بین عزاداران توزیع می شود عده ای از بزرگترها به احترام عطش علمدار شربت نمی خورند.
نوحه خوانان اغلب فرزندان نوحه خوان های قدیمی روستاهستند وبه محض خواندن نوحه یاد پدر وپدربزرگ نوحه خوان در ذهن پیرترها نقش می بندد و دقیقه به دقیقه بساط فاتحه خوانی درهیات پیاده روی برپاست.
جاده روستا ناهموار و جابجا کردن گاری حامل دستگاه صوت با کمک جوانترها انجام می شود علم گردان هیات پیرمردی نحیف وقدخمیده است که جوانترها میکروفن را به او می دهند و او به سبک قدیمی ها نوحه تکراری هرساله اش را می خواند" تو حسین توجانم ....تو حسین تو جانم " وپیرترها سینه زدن را محکم تر انجام می دهند شاید دلشان یاد روزهای جوانی را کرده و نوحه خوانی های سبک قدیم کسی چه می داند.
جلوی خانه تازه درگذشته های هر سه روستا هیات ایست می دهد تا پذیرایی انجام شود و فاتحه ای برای اموات به ویژه تازه درگذشته ها قرائت شود.
حالا به سربالایی رسیده اند و مردم با سختی از این قسمت عبور می کنند برای لحظاتی نوحه خوانی قطع می شود تا مسیر سنگلاخی وسخت طی شود.
کوچکترها با کمک بزرگترها مسیر را طی می کنند برخی پدرها نیز دوش خود را به دخترکان خود داده اند تا سختی راه پایشان را نیازارد.
غم بزرگی دلم را می گیرد نوحه هایی که مصایب حضرت رقیه را یادآوری می کند درذهنم جان می گیرد ومن مانده ام دختری سه ساله چگونه رنج سفربعد ازبابا و عمورا تحمل کرد.
هیات به میانه راه رسیده است همچنان توزیع شربت وشله زرد و کیک یزدی وشکلات ادامه دارد وبچه ها دهان هایشان را پراز شکلات کرده وبا شیرینی همان شکلات هامسیرسخت راطی می کنند.
کمی جلوتر خانواده یک شهید میزبان هیات می شوند و روضه خوان کمی به کمک نوحه خوان ها آماده تا آنها گلویی تازه می کنند مصیبت حضرت عباس را می خواند و زنها زیرچادرهای مشکی شان برای رشادت های حضرت عباس زار می زنند، چشم ها همه قرمز شده ، پیرترها به احترام حضرت عباس علم را دست به دست می کنند ودرنهایت علم دست یکی از سادات پیر ده می رسد.
در روستای باب طاهونه از توابع دهستان گروه بیش از چهل خانواده سادات زندگی می کردند که امروز جمعیت زیادی از نسل این خانواده ها روستاهای اطراف وشهرهای راین، کرمان وجیرفت ساکن است، سالهای قبل به سبب احترام خاصی که در روستاهای اطراف به سادات این روستا قایل بودند تمامی دسته جات عزاداری به استقبال این هیات مسیر طولانی را طی می کردند و به عبارتی به پیشواز می آمدند ، نوحه خوان های سادات درگذشته از افرا با صدای بسیار قوی وخاص استفاده می شدند ونوحه خوانی های آن زمان به سبب اهتمام اهالی دارای سبک خاصی بود که از چندماه قبل محرم آماده می شدند.
دسته عزاداری سادات که با پرچم سبز رنگ شناخته می شوند حالا به انتهای مسیر رسیده است ، هیات عزاداری دهستان گروه به استقبال دسته عزاداری سادات آمده است و مراسم سنتی سلام خوانی انجام می شود به این شکل که نوحه خوان هیات دهستان گروه می خواند( صد سلام برشما عزاداران حسین )
نوحه خوان هیات سادات جواب می دهد( صدسلام وصدعلیک برشما دوستداران مصطفی و مرتضی برشما عاشقان دشت کربلا)
نوحه خوان هیات دهستان می خواند( صد سلام وصدعلیک برشما سادات ،عزادار حسین) و هیات سادات نیز پاسخ می دهد( سلام برشما عاشقان اباعبدالله الحسین)
و میکروفن ها به دست نوحه خوان هیات سادات داده می شود و وی نوحه خوانی را با یک نوحه قدیمی به یاد پدر نوحه خوانش ادامه می دهد و هر دو هیات با نوحه خوان هیات هماهنگ می شوند.
یک ساعتی عزاداری می شود و از آنجایی که مکان عزادارای در کنار قبرستان وگلزارشهداست مردم به زیارت اموات رفته و فاتحه ای برمزار رفتگان به ویژه نوحه خوانان قدیمی روستا قرائت می کنند.
حالا نوبت زیارت روز تاسوعاست و تمام اهالی روستای سادات با خودرو به روستای گردشگری گیشیگان درچند کیلومتری این مکان جایی که زیارتگاه سیدمحمدزمان فقیه ازنوادگان امام موسی بن جعفر وجد بزرگ اهالی روستا قرار دارد، می روند.
در روستای زیارتگاه نیزعزاداری به احترام هیات سادات برقرار است و مردم بعد از زیارت وشرکت درعزاداری به اقامه نماز جماعت ظهر وعصر می پردازند.
همزمان بارش باران شروع می شود آن هم درگرمای تیرماه که دمای روز حدود 38درجه سانتیگراد وبیشتر است ناگهان باران می بارد وچشم ها خیس می شود و با خود می گویند کاش این باران کربلا می بارید.
کمی بعداز عزاداری و نمازجماعت، ناهار نیز می رسد وهمه میهمان سفره امام حسین هستند.
هوا گرم شده است و پارکینگ روستای گیشیگان جایگاه این حجم خودرو را ندارد؛ کمی بی نظمی است اما همه اهالی با همدیگر با محبت ومهربانی برخورد کرده وراه می دهند .
حالا بعدازظهرشده است وبچه ها روی بغل پدر ومادر به خواب رفته اند بعد مسافت همه بزرگترها را خسته کرده است ، کم کم همه راهی خانه شده تا کمی بیاسایند و برای مراسم شب عاشورا که به دعوت یکی از سادات در مسجد روستا برگزار می شود ، آماده شوند.
بوی عطر چوب سوخته همراه با بوی تازه درختان باران خورده غم عجیبی به دل انسان می اندازد، جوانترها درحیاط مسجد به تمرین نوحه مشغول اند و چند تن از زنان روستا آبگوشت معروف امام حسینی را بارگذاشته اند.
تاسوعای حسینی در روستای باب طاهونه به شب عاشورا می رسد، فردا نیز نظیر این مراسم اما با جمعیت بیشتر برگزار می شود، فردا جمعیت چند هزارنفری اهالی سه روستا درگلزار شهدا دهستان جمع می شوند تا یاد وخاطره حسین ویارانش را گرامی بدارند.
هوای بچگی ها در سرم تازه می شود، خودم را به روستای پدری ام رسانده ام تا تاسوعا را متفاوت ترببینیم؛ دلم یاد بزرگترهایی که برایم حسین (ع) را اینگونه زیبا تفسیرکردند تنگ شده، یاد نوحه خوان ها و تعزیه گردان هایی می افتم که برایم کربلا را زیبا تفسیر کردند وهمه ما را عاشق حسین (ع)کردند، فاتحه ای برای شادی شان هدیه شما به اجداد من باشد.
گزارش مرضیه السادات حسینی راد