سینمای ایران در دهه هشتاد با زاویه نگاه متفاوتی به مسئله دفاع مقدس پرداخت چراکه جامعه مخاطب دچار تغییر ذائقه شده بود. حوزه هنری نیز در تولیدات خود بیشتر به سمت نشان دادن آثار اجتماعی جنگ رفت و از پرداختن مستقیم به مقوله جنگ و دفاع فاصله گرفت.
دهه هشتاد در سینمای ایران با تغییر ذائقه مواجه بود و طبیعی به نظر میرسید که مخاطبانی از نسل جدید سینما را انتخاب خواهند کرد. در مجموع سینمای دفاع مقدس آنچنان که در دهههای گذشته به آن اشاره شد، رونق نگرفت و با چالشهای گوناگونی روبرو شد. فیلمنامههایی که به زعم بسیاری از منتقدان نتوانستند شان و جایگاه ارزشهای دفاع مقدس و رزمندگان آن را حفظ کنند و با نگاهی به گیشه دست به تولید زدند. در این بین کارگردانهای بسیاری هم بودند که فارغ از این نگاهها تمام تلاش خود را میکردند تا در حد توان و با تکیه بر اعتقادات خود کماکان به این جریان سینمایی و ارزشهای آن پایبند باشند و بتوانند ارتباطی سالم و سازنده با مخاطب نسل جوان امروز برقرار کنند.
هرچند گستردگی سینمای اجتماعی و در واقع گرایش بیشتر فیلمسازان به این گونه در کنار فیلمهایی با مضامین طنز که اکثر آنها توجیهات اقتصادی دارند، جریان سینمای دفاع مقدس را به حاشیه برد. در این بین حوزه هنری هم به تبع کمبود فیلمنامههای مناسب در این زمینه تولیدات خود را کم کرد، اما همچنان در این مسیر حرکت کرد و در دهه هشتاد هم دست به تهیه و تولید ۵ فیلم زد که به معرفی آنها میپردازیم.
۱۳۸۲ – فیلم سینمایی «خداحافظ رفیق» ساخته بهزاد بهزادپور است که پیش از این در مقام نویسنده و بازیگر در آثار مورد حمایت حوزه هنری حضور داشته و حالا خود دست به کارگردانی یک اثر زده است. بهزاد پور در این اثر که در سه اپیزود ساخته شده است در یک فضای فراذهنی حرکت کرده و شهدا را در هسته اصلی فیلمنامه خود قرار داده است. در اپیزود اول «خداحافظ رفیق» جانباز شیمیایی به نام مسلم که همسرش او را ترک کرده، با دوستان شهیدش در بهشت زهرا قرار میگذارد. او به همراه دوستان شهیدش با موتورسیکلت از میادین مختلف تهران، مکانها و دوستان محتلف از جمله جانباز قطع نخاعی به نام اصغر در بیمارستان، بازدید میکند و از اصغر میخواهند که زندگی مادی این جهان را رها ساخته و همراه آنان شود.
در اپیزود دوم (یک لحظه رنگینکمان) یک گروه فیلمبرداری مشغول تصویربرداری از بقایای جنگ هستند که ناگاه دو نوجوان وارد کادر دوربینشان میشوند و تقاضا میکنند تا خاطره آنها نیز شنیده شود. آنها این تقاضا را میپذیرند. اما به هنگام بازبینی، دو جوان بسیجی را در تصویر نمیبینند. پس از مدتی پلاکهای آن دو را در تفحص مییابند. در اپیزود سوم (گل شیشهای) دختر خردسال شهیدی که در مجاورت ایستگاه راهآهن زندگی میکند، در انتظار بازگشت پدر از جبهه با دسته گل به استقبال قطارهایی که رزمندگان را از جبهه به شهرشان باز میگرداند، میرود. از زبان یکی از رزمندگان میشنویم، هر رزمندهای که از این دختر دسته گلی دریافت کند، شهید میشود. بار آخر که میخواهد دسته گل را به رزمندهای تحویل دهد، پدر شهیدش را مشاهده میکند و این بار دسته گل را به خود او باز میگرداند. مادر از انتظار طولانی دختر برای بازگشت پدر خسته شده و هر چه به او میگوید که پدرش شهید شده، اما دختر نمیپذیرد.
۱۳۸۴ – این بار یک کارگردان زن اقدام به ساخت فیلمی سینمایی با مضمون دفاع مقدس کرد. انسیه شاهحسینی فیلم «شب بخیر فرمانده» را با بازی لادن مستوفی و محمد مختاری ساخته است که داستان زن خبرنگاری را روایت میکند که با پوشیدن لباس جنگی پا به خط مقدم جبهه میگذارد و این امر باعث حوادث عجیبی برای وی میشود. این فیلم دومین اثر بلند شاهحسینی در مقام کارگردان بود که پیش از این فیلم سینمایی «غروب شد بیا» را کارگردانی کرده بود که موردتوجه منتقدان قرار گرفت. «شب بخیر فرمانده» در جشنوارههای بینالمللی بسیاری از جمله سوییس، دنور آمریکا، اوراسیا و سول فرانسه درخشید و جوایزی را به خود اختصاص داد.
۱۳۸۶ – محمدعلی باشه آهنگر نیز با ساخت سومین فیلم سینمایی خود با نام «فرزند خاک» نشانهها و علقههای خود را به جریان سینمای دفاع مقدس نشان داد و در فضایی متفاوت و با پژوهشی درست و منطقی این فیلم را ساخت. فیلم درباره زنی به نام میناست که برای یافتن شوهر مفقودالاثرش پا به خاک عراق میگذارد تا او را پیدا کند. این فیلم پس از ساخته شدن و نمایش در سینماها مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفت و آن را بهعنوان یکی از آثار قابل توجه در سینمای دفاع مقدس محسوب میکنند. در «فرزند خاک» شبنم مقدمی در کنار مهتاب نصیرپور بازی به یادماندنی داشتند و قاسم زارع و حمید ابراهیمی نیز در این فیلم نقشآفرینی کردند.
۱۳۸۸ – حسین قناعت فیلم «زخم شانه حوا» را با تکیه بر داستانی عاطفی درباره مادر و در بستر سینمای دفاع مقدس ساخت و مورد استقبال بسیاری از منتقدان و مخاطبان قرار گرفت. قناعت فیلمنامه «زخم شانه حوا» را سال ۱۳۷۶ نوشته و در یکی از گفتگوهای خود عنوان کرده بود که شرایط ساخت آن در همان سالها وجود نداشت. قناعت سابقه دستیاری کارگردانانی، چون رسول ملاقلیپور را نیز با خود داشت و حالا با این فیلم به نوعی آموختههای خود را در حدی قابل قبول به تصویر کشید. در فیلم سینمایی «زخم شانه حوا» آهو خردمند، حسین عابدینی و زهیر یاری به ایفای نقش پرداختهاند.
محمدعلی باشه آهنگر در دومین همکاری خود با حوزه هنری فیلم سینمایی «بیداری رویاها» را باز هم در فضایی متفاوت و زاویهای غیر کلیشهای در بستر سینمای دفاع مقدس ساخت که موافقان و مخالفانی را نیز به همراه داشت، اما در مجموع اثری قابل توجه در سینمای دفاع مقدس محسوب میشود. بیداری رویاها داستان زنی به نام رخشانه است که در سالهای جوانیاش با ایوب پارسا ازدواج کرده و صاحب پسری به نام حمید شده است. وقتی حمید دوساله بود، ایوب به جبهه میرود و دیگر برنمیگردد. پس از مدتی خبر شهادت او میرسد و خانواده تصمیم میگیرد رخشانه را به عقد داوود برادر ایوب دربیاورد. سالها از این ماجرا گذشته و آنها صاحب دختربچهای دبستانی هستند و حمید در آستانه ازدواج است. در این وضعیت از کمیته مفقودین خبر میرسد که ایوب زنده است و به زودی به وطن برمیگردد. در این فیلم امین حیایی، هنگامه قاضیانی، امیرحسین آرمان و سارا خوئینیها نقشآفرینی میکنند.