شهید محمد حسین حیدری پنجم تیرماه ۱۳۴۳ در روستای سرچم هُلیلان از استان ایلام متولد شد، پدرش کُرد کرمانشاه و مادرش لُر و اهل استان لرستان بود. در آذرماه سال ۱۳۶۰ پاسدار رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در ۱۸ بهمن ماه سال ۱۳۶۱ در شب عملیات والفجر مقدماتی جاویدنام شد.
محمدحسین تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به اتمام رسانید و مقطع راهنمایی و سال اول دبیرستان را در کرمانشاه تحصیل کرد. پس از آن درس و مدرسه را رها کرد و ابتدا عضو کمیته انقلاب اسلامی شهرستان کوهدشت و مدتی پاسدار افتخاری و سپس در آذر ۱۳۶۰ پاسدار رسمی شد و به سپاه کوهدشت پیوست.
تا آبان ۱۳۶۱ در سمتهای مسوول عملیات و همزمان مسوول تدارکات سپاه شهرستان چگنی، مسوول پادگان شهید مرادی و مربی آموزش نظامی خدمت کرده و آبان ۱۳۶۱ به عنوان فرمانده گروهان دوم (ابوذر) گردان محبین، تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی (ع)، لشکر قدس برای شرکت در عملیات والفجر مقدماتی عازم جبهه شد و در ۱۸ بهمن ۱۳۶۱ در شب عملیات والفجر مقدماتی جاوید الاثر شد.
شهید حیدری جوانی بود عاشق؛ عاشق اسلام، انقلاب، امام، خانواده، و عاشق همسرش. همسری که مجال زندگی کردن با او را نداشت. محمدحسین در طول ۱۸ سال عمر نازنینش خصیصههای بسیار نابی داشت. پایبندی اش به اصول اخلاقی و دینی چیزی است که خانواده، بستگان و همرزمانش بر آن مهر تأیید زده اند.
از جمله اخلاق و خصوصیات شهید حیدری عمل به دستورات دین اسلام و فرمایشات اهل بیت (ع)، صله ارحام، ترغیب و تشویق دختر بچهها و بزرگترها به حجاب، زیر بار زور نرفتن، ایجاد تعادل در احترام به پدر و مادر و بزرگترها و عمل به وظائف شرعی و دینی، مراقبت از بیت المال، قرائت قرآن، انجام مستحبات علاوه بر واجبات از جمله اقامه نماز شب، شرم و حیا در برخورد با دیگران، کم حرف و سر به زیری و در یک کلام "مراقبه".
علاوه بر این ها، در میدان نبرد توانمندی فوق العاده، نظم و انضباط، مدارا با نیروهای کم سن و سال، غیرت، شجاعت و رشادت از خصوصیات این فرمانده جوان بود. او که حتی به اصرار همرزمانش حاضر نشد شب عملیات لباس سبز پاسداری را با لباس خاکی عوض کند. چون بعثیها به این لباس حساس بودند و خشم و خشونت بیشتری به کسانی داشتند که این لباس را به تن داشتند. محمدحسین میگفت: «می خواهم با این لباس شهید بشوم.»
در مدتی که در حال آمادگی برای عملیات بودند، دو سه روز مرخصی گرفت و رفت کوهدشت. عقد کرد و به جبهه برگشت. این آخرین دیدار محمدحسین با خانواده و همسرش بود.
مادرش بعد از مفقودی محمدحسین بیماری قلبی پیدا کرد و از شدت گریه و مویه، اواخر عمر مانند حضرت یعقوب (ع) نابینا شد و در سال ۸۰ دار فانی را وداع گفت.
پدرش هم در سال ۸۸ با سکته قلبی از دنیا رفت و صنم گل؛ خواهرش، هنوز هم برای بازگشت و دیدار محمدحسین لحظات را میشمارد.
خاطرات این شهید والامقام در کتاب «از حصار خاک تا معراج نور» به رشته تحریر درآمده است.