حاج سید حمید تقویفر از نوابغ اطلاعات و عملیاتی دوران هشت سال دفاع مقدس و نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. پدر و برادر این فرمانده به ترتیب در عملیاتهای «خیبر» و «والفجر ۸» به شهادت رسیدند. او در دوران دفاع مقدس اقدامات اطلاعاتی اعجاب براگیزی مانند نفوذ در پایگاههای نظامی عراق کرد که کمتر کسی میتوانست آن کارها را انجام بدهد و شاید تنها کسی باشد که در دوره صدام توانست وارد یک پایگاه هوایی شود.
همزمان با هفته دفاع مقدس با «پروین مرادی» همسر این فرمانده شهید درباره ابعاد فرهنگی هنری و نظامی زندگی مشترکشان به گفتگو نشستهایم. وی درابتدا درباره روحیه هنردوستی حاج حمید تقویفر روایت میکند: من وقتی ازدواج کردم ۱۵ ساله بودم و در فضای زندگی نبودم. وقتی حاج حمید را دیدم راه زندگی را پیدا کردم. برادرم واسطه ازدواجم شد و معتقد بود حاج حمید مرد عمل و کار است و همین باعث شد که این ازدواج را بپذیرم. ما البته دختر خاله و پسرخاله بودیم، اما تا قبل از فعالیتهای حاج حمید برای انقلاب، شناخت زیادی از او نداشتم.
حاج حمید تقویفر
ازدواج ما بسیار ساده برگزار شد، مهمانها هم خواهرها و برادرهای سپاه و پذیرایی هم در حد میوه و شیرینی بود. یک تئاتر طنز به اسم «مرشد و بچه مرشد» را بازی کردند. حاج صادق آهنگران نقش مرشد را بازی میکرد و مرحوم حسین پناهی نقش بچه مرشد را بر عهده داشت. حاج حمید راه خودش را از طریق مطالعه پیدا کرده بود و به واسطه همین قدم در راه جهاد گذاشت.
حاج حمید از نیروهای ورزیده اطلاعاتی و عملیاتی بود برای همین بارهامورد سوء قصد قرار گرفت. یادم میآید در سال ۱۳۷۲، در منزل نشسته بودیم که صدای مهیبی از اتاق پذیرایی آمد. اتاق پر از ترکش شده بود، متوجه شدیم، حاج حمید مورد سوءِقصد قرار گرفته؛ به خواست خدا، جانِ سالم به در برد. آن زمان این مسئله رسانهای نشد فردای آن روز هوا بسیار سرد بود. از طرف حفاظت سپاه هم یک سرباز را برای نگهبانی به درب منزلمان فرستادند. حاج حمید گفت: «نیازی به نگهبانی نیست. برو.» آن سرباز رفت و مجدد سرباز دیگری آمد. حاج حمید با دیدن سرباز عصبانی شد و گفت: «در این هوای سرد نیازی به نگهبانی نیست! اتفاقی نمیافتد. بروید.» با سپاه هم تماس گرفت که سربازی نفرستند.
پس از چند وقت متوجه شدیم که حاج حمید از طراحان ترور صدام و «عُدی» پسر صدام بوده است که زنان را در عروسی میربودند و مردم بیگناه را میکشتند. در این عملیات عدی ۱۳ گلوله میخورد و ویلچرنشین میشود.
بعد از ترور نافرجام حاج حمید، برخی از اقوام تماس گرفتند و خبر دادند که صدام برای سر حاج حمید جایزه گذاشته است. اقوام از من میخواستند که مانع فعالیتهایش شوم، اما هر بار که سر این موضوع بحث میکردیم حاج حمید به من اطمینان میداد که نگران نباشم و چیز مهمی نیست.
زمان جنگ بود و حاج حمید به دلیل مشغلهی کاری، آن شب خانه نبود. دو تن از دوستانم را که به خانه ما در کیانپارس برای دیدنم آمده بودند را نگه داشتم. شب زمانی که همه در خانه خواب بودند به طور اتفاقی از خواب بیدار شدم و شخصی را بالای سرم دیدم که مرا نگاه میکرد. از جا پریدم و فریاد زدم تو کی هستی؟ آن شخص غریبه که تصور میکرد حاج حمید در خانه است برای ترور او آمده بود پا به فرار گذاشت و از خانه خارج شد. خانه ما لو رفته بود و من یک کلت را زیر بالشم قرار داده بودم. آن شخص را دنبال کردم، اما او سوار موتور شد و از محل دور شدند.
حاجحمید در عین ظاهر سادهاش، بسیار زیرک بود. یک بار به مسجد محلهمان رفته بودیم که دیدم دختری از خانهشان فرار کرده است. به حاج حمید گفتم که او را به خانه خودمان ببریم، اما حاج حمید گفت نه! تعجب کردم. او همیشه دستش در کارهای خیر بود و از این برخوردش ناراحت شدم. اما حاج حمید گفت این دختر را به خانه خودش میبریم. نگرانی دختر را رفع کرد و به سمت خانهاش راه افتادیم. وقتی رسیدیم، پدر دختر آمد که او را بزند، اما حاج حمید آمد وسط و نگذاشت. به پدر دختر گفت تو نان حلال به این دختر دادهای که این دختر به جای هر جایی به خانه خدا پناه برده است. این را که گفت، پدرش نرم شد و دخترش را بغل کرد و بوسید. بعد از آن حاج حمید و آن پدر با هم دوست شدند و سالها با هم رفیق بودند. حاج حمید همیشه با تعقل و تدبیر رفتار میکرد.
با شروع جنگ تحمیلی، حاج حمید، کارش در حوزه عراق بود و به صورت مدام به عراق رفت و آمد میکرد. به زبان عربی و لهجههای عربی کاملاً مسلط بود. به دلیل اخلاص در کارش میان طوایف شیعه و اهل سنت بسیار محبوب بود. به حاج حمید بعد از ۳۰ سال خدمت، اجازه بازنشستگی نمیدادند. سه سال طول کشید تا بازنشست شد. خیلی ناراحت بود. وقتی علت را پرسیدم، گفت: «کار ستادی و پشتِ میزنشینی را دوست ندارم. با تجربه ۳۳ ساله وآشنایی سیاسی- نظامی با عراق میخواهم به آنجا خدمت کنم.» حاج حمید از مؤسسین حشدالشعبی عراق بود. به همین واسطه توانست زمانی که داعش به عراق حمله کرد با طراحی و اجرای یک عملیات داعش را از محدوده کربلا به سمت دیگری بکشاند تا زائران امام حسین در امینت کامل در راهپیمایی اربعین شرکت کنند.
اگرچه حاج حمید ماشین و راننده مخصوص داشت، اما از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده میکرد. در آخرین مأموریت تا ایستگاه اتوبوس همراهیش کردم. در بین راه گفت: «اگر من برنگشتم بدانید که من با خدا معامله کردم. چه در دوران دفاع مقدس و چه الان که در بحث دفاع از حرم اهل بیت (ع) میروم. از هیچ ارگانی هیچ توقعی نداشتم و ندارم. فقط برای دفاع از مرز اسلام میروم و از شما میخواهم که شما هم هیچ توقعی از هیچ کس نداشته باشید. تنها خدا باید به من و خانوادهام نگاه کند.»
در سال ۱۳۹۳، تأمین امنیت شرکتکنندگان در مراسم اربعین در عراق برعهده وی بود و نقش مهمی در اتحاد شیعه و سنی داشت و سرانجام در ششم دی ۱۳۹۳، در منطقه سامرا، شهر بلد، طی عملیات دفاع از حرمین عسکریین به شهادت رسید.
منبع: ایسنا