رنج و سرگشتگی طوبی بعد از ۵۴ قسمت به پایان رسید، تا وقتی اسم این مجموعه میآید، برای مخاطبان پیادهرویها و تلخی و زیست پنهانی او تداعی شود. طوبی طی تمام این قسمتها از سادگی و غرور دخترانه، به پختگی زنی رسید که در نهایت میپذیرد جمعکردن خانواده در یکجا، کار او نیست و باید دل به تقدیر بسپارد.
نقطه اوج رسیدن او، زمانی است که از سرفههای پیاپی از پا درمیآید و دل به طریق عشق میسپارد. سریال طوبی که برداشتی آزاد از کتاب اربعین طوبی به قلم محسن امامیان است، توانسته با کارگردانی سعید سلطانی و نویسندگی سیدحسین امیرجهانی، روایت را برای مخاطب تلویزیون مناسبسازی کند. کلیت روایت طوبی مثل کتاب است، اما تغییراتی در قصه اتفاق افتاده تا مخاطب تلویزیون بهتر بتواند با آن ارتباط برقرار کند. شبنم قربانی به واسطه چهره ساده و باورپذیری که دارد، روایت زندگی طوبی را برای مخاطب باورپذیرتر کرده است. در مجموعه طوبی، تنها با یک قهرمان روبهرو نیستیم؛ چراکه آنیه، سیمینخاتون و هر کدام از زنانی که در این سریال روایت شدهاند، یک قهرمان هستند و قابلیت روایت بیشتر را دارند. اما طوبی خط اتصال روایتهاست و بلوغ او را میتوان در۵۴ قسمت مشاهده کرد. او ازخامی و سرکشی یک دختر ساده به بلوغ زنی میرسد که انگار هفت شهر عشق را در عمر خود طی میکند.
ساده مثل دختری عاشق خانواده
طوبی در ابتدای راه، دختری سرکش است که حتی کنایه و متلکهای خیابانی را برنمیتابد. محکم پشت دوخواهر و خانوادهاش میایستد تا بتواند خانواده را سرپا نگه دارد. بهمرور انگار، تیغ روزگار آرامآرام تن و روان او را میزند تا شکل بگیرد و روحی آرامتر و صبورتری برایش بسازد. طوبی در این دوران و در اوج جوانی، ناچار به مهاجرت میشود، اما با این حال، ازدواج میکند تا شاید بتواند خانواده دیگری برای خود بسازد؛ خانوادهای که این بار در مسیر روزگار تکهپاره نشود، اما روزگار هم، روی دیگر خود را به او نشان میدهد؛ یکی از پسرهایش گم میشود و مسیر خانوادهشان باز هم تغییر میکند. دست حوادث انگار از سر زندگی طوبی کوتاه نمیشود. فخرالدین همسرش کشته میشود و پسر دیگرش بهاجبار به جنگ رژیم بعث با ایران برده میشود. همه اینها باعث میشود تا ورود طوبی به میانسالی با رنج و غمی همراه شود که خودش اختیاری برای کنار زدنش ندارد، اما باز هم تلاش میکند تا خواهرش را از رنج خانهای که در آن گرفتار شده، نجات دهد. طوبی گرههای یک قهرمان را در شخصیت خود دارد و هیچوقت آرام نمینشیند. کما اینکه وقتی تنها میماند و از همسرش خبری نیست، با وجود اینکه به مادرش گفته بود از خیاطی متنفر است، دست به چرخ میبرد تا به قول خودش محتاج دیگران نباشد. سر از زندان صدام درمیآورد، اما باز هم به خواهرش که با او زندانی شده، امید میدهد. طوبی به همین شیوه قهرمانی زنان در دل تاریخ را روایت میکند.
مادری چشمانتظار
میانسالی طوبی و گریم او با دقت انجام شد تا مخاطب راحتتر بتواند با آن همراه شود. سالها زندگی پنهانی طوبی به همراه خواهر و خواهرزادهاش و تلاش برای دور شدن از هر رگ و ریشهای که آنها را به حزب بعث متصل کند، محور اصلی این دوره از زندگی اوست. طوبی در میانسالی، باز هم به پیادهروی اربعینش ادامه میدهد. دلش پیش عماد پسر گمشدهاش مانده و تلاش میکند نشانی از او پیدا کند. هنوز هم به طریق به چشم نقطه اتصال به خواستهاش نگاه میکند. هنوز ناامید نشده تا روحش تسلیم شود. او در نهایت به دست یکی از پسرانش که به جنگ رفته بود، از زندان بعث آزاد میشود تا بعد از سالها بتواند در هوایی تنفس کند که خبری از خصومت دار و دسته صدام نیست.
در نقطه تسلیم
طوبی با رسیدن به ابتدای سالمندی و در آستانه ۶۰سالگی، همهچیزش را از دست داده است. دوباره به ایران بازگشته، اما در عمل، آرزوی پدرش را پیش نبرده تا خانواده را دور هم جمع کند. پسر گمشدهاش هنوز هم پیدا نشده، خواهر کوچکترش هم رد و نشانی از خود نگذاشته تا بعد از کوچ اجباری در جنگ هشتساله ایران و عراق بتواند دوباره بازگردد. غم خواهر دیگر و خطبهخط چین و چروکهایش و همه آنچه از دست داده را در یک بقچه جمع کرده و به ایران آمده است. خیلی چیزها را باید دوباره سروسامان دهد، اما همهچیز را در یک دیالوگ خلاصه میکند تا به خواهرش پریزاد بگوید که نباید احساس قوی بودن میکرد و تلاش میکرد همه را دور هم جمع کند. میگوید که فهمیده دست او نیست که خیلی چیزها را حل کند. طوبی در آستانه سالمندی، در نقطه تسلیم قرار میگیرد. انگار همهچیز را به معشوق میسپارد و وقتی برای چهلمین بار پا به طریق امام حسین (ع) میگذارد، دیگر خواستهای ندارد. خودش میگوید این بار میخواهد برای خود صاحب طریق، قدم بردارد. درست در همین نقطه تسلیم است که گره به گره برایش باز میشود. خواهرش را پیدا میکند و فخرالدین هم به طریق میرسد. فارغ از پایانبندی مجموعه، طوبی توانسته در سه دوره از زندگی خود، طیطریق و سلوکی عارفانه داشته باشد. بارها به همسرش گفته بود که نجف خانهشان است و هر بار کم میآورد، دل به همانجا میسپرد. او در میانسالی در همانجا شیمیایی میشود تا یادگاری صدام را تا آخر عمر با خود داشته باشد. طوبی در این سه مرحله و شاید از نظر مخاطب کمی دیرهنگام، به تسلیم و بلوغ روحی میرسد. انگار همینقدر هم دیرهنگام میتواند از زندان حوادث جان سالم به در ببرد و خود را به ایران برساند تا در نهایت تسلیم روزگارشود.
این دو زن
برای همه آنهایی که در کل قسمتهای سریال طوبی، پای قصه و سرنوشت تکبهتک شخصیتها نشستند، دو زن دیگر هم در پیشبردن قصه موثر بودند و بهمرور با مخاطب آشناتر شدند. اولین زن، سیمینخاتون است که در قواره یک زن قوی و مذهبی ظاهر شده که تمام زندگیاش را صبورانه طی کرده و در نهایت به دست سربازان صدام شهید میشود. سیمین با بازی فریبا متخصص، عمود خانواده فخرالدین شده تا هر چیزی در جای خود قرار گیرد. از همان ابتدا دست طوبی را گرفته تا این جوان تازه هجرتکرده، خم به ابرو نیاورد و بتواند با خاک تازه اخت بگیرد. سیمین در شکلگرفتن اعتمادبهنفس طوبی نقش موثری دارد و زمانی که شهید میشود، مسیرش را به دست طوبی میسپارد. آنیه زن دیگر اثرگذار دراین مجموعه است. این کاراکتر با بازی سودابه بیضایی، در ادامه شخصیتپردازیهای این مجموعه، نوع دیگری از عاشقی را به رخ مخاطب میکشد.
اوعاشقی بیسرانجام، اما قاطع است. به خاطر فخرالدین خودش را فدا میکند و زندانی را برای خود میسازد که تا میانسالیاش ادامه دارد. او در قسمتهای آخر وقتی فخرالدین را میبیند، انگار دوباره عشقش با اشک میجوشد و روی صورتش میریزد. آنیه از یک طرف خواهر یکی از سرهنگهای حزب بعث بوده و نمیخواسته پشت برادرش را خالی کند و ازطرف دیگر، مخالف ورود پسران خانواده به حزب بود. او با وجود قاطعیت، کاری نمیتوانست از پیش ببرد و به سرنوشت سیمین دچار میشود. پسران طوبی و فخرالدین را پسران خود میدانست و به همان شیوه از آنها دورمیشد. شاید در سکانس معروفی که آنیه، سیمین را از عمارت بیرون میکند، مخاطب از سکوت سیمین کلافه شود، اما درنهایت وقتی به جبرحوادث، آنیه هم از پسرخواندهاش دور میشود، بهتر میتواند کلام کنایهآمیزی را که به سیمین گفته بود، بفهمد. نقطه تمایز سریال طوبی با دیگر درامهای مشابه، طبیعیبودن روند حوادث است. انگار نویسنده و کارگردان اصراری به نشاندادن مجازات تلخی و بیعدالتیها ندارند. کما اینکه در یک دیالوگ از زبان طوبی با این مضمون گفته میشود که اگر قرار بود عدالت رعایت شود، خیلی چیزها متفاوت بود.
منبع: روزنامه جام جم
سریال جذاب زیبا و پر حادثه ای بود و بیننده واقعی( نه مزدور وطن فروش) از دیدنش کیف میکرد
عالی بود خاری در چشم مزدور و وطن فروشان بود عالی عالی عالی...????????????
واقعا دست تمام عوامل درد نکنه
سریال خیلی بدی بود .
نق زدن کمال نیست !