محمد جلیلوند، منتقد سینما و تلویزیون نوشت: هنگامی که به سریالهای موفق و پربیننده پلیسی–معمایی رجوع میکنیم به یک وجه اشتراک میرسیم و آن هم چیزی جز فیلمنامه نیست. کلیدیترین بخش از یک سریال که به تنهایی میتواند روی موفقیت یا شکست کار تاثیر مستقیم گذاشته و سایر عناصر کلیدی از کارگردانی تا بازیگری و تدوین را بینصیب نگذارد. در سالهای اخیر پلتفرمهای داخلی علاقه زیادی به ساخت سریال در این ژانر نشان داده و نمونههای مختلفی با کیفیتهای گوناگون را پیش روی مخاطبان خویش قرار دادهاند. یکی از تازهترین نمونهها در این باب سریال (بازنده) به کارگردانی امین حسینپور و محصول پلتفرم فیلیمو است که پنج قسمت از آن پخش شده و در این مدت موفق به جذب مخاطبان بسیار شده است.
حسینپور که خود فیلمنامه بازنده را با نگاهی به رمان زن همسایه نوشته، در قسمت نخست قصهاش را از یک نقطه اوج آغاز کرده و شخصیتهای اصلیاش را به خوبی معرفی میکند. گم شدن فرزند کاوه و ارغوان هنگامی که آنها در خانه آوا همسایهشان مهمان هستند، نقطه عطف فوق العادهای برای قسمت اول به حساب میآید که تماشاگر را ترغیب به تماشای ادامه آن میکند. اما تنها یک شروع جذاب نمیتواند ضامن موفقیت یک سریال متکی بر طرح معما باشد. گسترش قصه در عرض، خلق داستانهای فرعی و همچنین شخصیتهای مکمل جذاب، عناصری کلیدی در جهت موفقیت اثر به حساب میآیند که بازنده از این منظر وضعیت مطلوبی دارد. ارغوان به عنوان شخصیت محوری سریال، شخصیتی از طبقه ثروتمند است که شخصیتی پیچیده و چندلایه داشته و مشکلات روحیاش نقش مهمی در این پیچیدگی دارد. در طرف دیگر کاوه قرار دارد که حسین پور شناسنامه جمع و جور خوبی برایش تدارک دیده و بیش از بقیه در مظان اتهام قرار دارد. به ویژه که فاصله طبقاتی زیادی هم با خانواده ارغوان دارد.
فلاش بکها در قسمتهای دوم تا پنجم هوشمندانه بوده و نقش مهمی در پیشبرد داستان، خلق داستانهای فرعی و افشای رازها دارد. برای مثال میتوان به ماجرای خودکشی پدر ارغوان زمانی که پانزده سال بوده اشاره کرد که برای سالهای طولانی گذرش را به مطب دکتر روانشناس انداخته است. همین طور پرت شدن دوست همکلاسی دبیرستاناش از بلندی و کشته شدناش که ارغوان ناخواسته مرتکب آن شده است. به موازات او، مادر ارغوان قرار دارد که در گذشتهاش حفرهای عمیق وجود داشته که در نهایت او را به قتل شوهرش با همدستی شوهر فعلیاش کشانده است. همین طور خریدن همکلاسی ارغوان به عنوان شاهد قتل که بیش از پیش او را به شخصیتی کاملا خاکستری نزدیک میکند. در عین حال، ثروتمند بودناش هم به این شخصیت وجوه بیشتری بخشیده و غرور را به وجه بارز شخصیت او تبدیل کرده است. حامد کیانی نیز به عنوان یکی از شخصیتهای قطب مثبت سریال، شخصیت جذابی است که بابت مرگ پسرش در سانحه رانندگی زخمی درونی داشته و درگیر تقاضای طلاق همسرش نیز هست. از طرف دیگر، مامور رسیدگی به پروندهای شده که پای بچهای خردسال در میان است.
آوا هم با وجود کمرنگ بودناش یکی از شخصیتهای مهم بازنده محسوب میشود که در قسمتهای چهارم و پنجم شک بیشتری را در تماشاگر نسبت به خود و فرد مجهول پشت خط تلفناش به وجود میآورد. زن اغواگری که مستقیما از دل ژانر نوآر بیرون آمده و رابطه نصفه و نیمهای هم با کاوه دارد. منصور رفیعی ناپدری ارغوان امینی یکی دیگر شخصیتهای فرعی سریال به حساب میآید که به مرور نقش پررنگتری در پیشبرد داستان پیدا کرده و گذشته سرشار از ابهاماش نیز توجه تماشاگر را به این شخصیت خاکستری جلب میکند. حسینپور در هر قسمت هم نقطه عطفی قرار داده تا پیچ و تابی به قصه بخشیده و در عین حال ذهن مخاطب را به چالش بکشد. برای مثال میتوان به آمدن موتورسواری که کاسکت صورتاش را پوشانده و دادن بستهای به ارغوان اشاره کرد نقطه عطف قسمت پنجم را رقم میزند. جایی که رباینده بچه از طریق گوشی همراهی که فرستاده با ارغوان و کاوه تماس گرفته و درخواست ده میلیون دلار وجه نقد میکند!
حسینپور در مقام کارگردان کار سختی برای روایت داستان با شخصیتهای نسبتا محدود در فضاهای عموما بسته دارد. کاری که به واسطه دکوپاژ خوب فیلمنامه از عهده انجام آن برآمده و از نشانههایی همچون: باران و سیاهی شب بهره گرفته است. در عین حال نمیتوان از طراحی صحنه خوب بازنده نیز به سادگی گذشت که اوج آن را در طراحی فضای آپارتمان ارغوان و کاوه میبینیم.