نارحتی
هرشب با یک داستان واقعی؛
کمی مانده بود تا اذان مغرب،‌ مردم در رفت و آمد بودند،‌ ولی کوچکترین شاغل جاده بهشت زهرا(س) هنوز سرکار بود و با چیدن بلال‌هایش،‌ به ماشین‌ها نگاه می‌کرد، شاید دعا می‌کرد خودرویی ترمز کند و کسی تمامی بلال‌هایش را بخرد.
کد خبر: ۵۰۱۰۰۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۲