بزرگي نان همي خورد با نديمان و کسان خويش، مردي لقمه از کاسه برداشت. مويي بر لقمه بود و مرد نديد. صاحب او را گفت: «اي فلان، موي از لقمه بردار.» مرد لقمه از دست فرو نهاد و برفت. صاحب گفت: «بازآريدش.» از مرد پرسيد: «اي فلان، چرا نان نيم خورده و از خوان ما برخاستي؟» مرد گفت: «مرا نان آن نبايد خورد که تاري موي در لقمه من بيند.»
گزيده قابوسنامه- ص۸۱
برای مشاهده مجله شبانه
اینجا کلیک کنید