به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران به نقل از سرزمین خبر،دنيا آموخته حتي از زخم هايش هم پول بياورد.حالا ديگر ميتوان هزينه هايي که براي التيام زخم هاي اين پيکر صرف شده است را، با سود عرضه کردنش ،باز پس گرفت و اينچنين است که صنعت گردشگري مي شود مهم ترين صنعت اشتغال زاي دنيا.
مصيبت زدگان ديروز فکر نمي کردند که دنيا از جنگ ها،آوارگي ها و کشتارهاي بي رحمشان هم ، صنعتي بيافريند که پس از نفت و خودروسازي، سومين صنعت درآمدزاي جهان شود، که از هر 9 کارگر و کارمند در سراسر دنیا یک نفر در آن مشغول باشند. گردشگري تنها، صنعت نمايش دردهاي ملت ها نيست بلکه فرهنگ،هنر، بزرگان و مفاخر آن ها را در سفره گسترده اي مي گذارد که اهالي اين دهکده مي خواهند از طعم رنگارنگ آن کمي بچشند.
اين که بدانيم« ایران از نظر وجود آثار تاریخی و فرهنگی در میان ده کشور اول جهان قرار دارد و از نظر جاذبه های اکوتوریسمی و تنوع اقلیمی نیز جزو پنج کشور برتردنیا است» نمي تواند دليلي شود تا نتيجه بگيريم به همين ميزان «جذب گردشگر» داشته باشيم.هر چند که اين حکم منطق است اما دنياي سرمايه داري دنياي بزک کاري است،دنيايي که کلاغ را رنگ مي کند و ...!
جاي خالي تبليغات _که اين روزها پيروزي در هيچ رقابتي بدون آن امکان پذير نيست_ براي گردشگري کشوري با چنين سرمايه اي ،سال هاست حس مي شود. جهان در هزار توي پر فريب رسانه ها چقدر زيبايي هاي اين گوشه از خاک را مي شناسد ؟ يک جهانگرد از مقصدش چه مي خواهد که اين نقطه از خاورميانه نيست ؟ آثار اعجاب انگيز تاريخي ؟ بناهاي مذهبي ؟ زيبايي هاي منحصر به فرد طبيعي ؟ صنايع زيباي دست ساز ؟ دريا.. ؟ جنگل... ؟ غار... ؟ کوير...؟ کدام از اينها اينجا نيست که خبري از جذب سرمايه گردشگري در ايران نباشد ؟ مقايسه کوچکي ميان داشته هاي ما و همسايگانمان که اين روزها خود را قطب گردشگري مي دانند ، دل هر ميهن دوستي را به درد مي آورد ؟ چرا اينقدر در معرفي خود ضعيف بوده ايم که حتي مقصد مسافر وطني هم بازار هاي دبي باشد به جاي کوچه پس کوچه هاي يزد ؟
حالا مي گويند آب باريکه اي باز شده است و آن راه اندازي شبکه گردشگري است تا عيد فطر امسال.
شبکه اي که قرار است نه تنها در حوزه گردشگری داخلی بلکه در حوزه گردشگری بینالملل نیز فعالیت کند؛ شبکه ي «سراسري شما»قرار است برای معرفی ظرفیتهای گردشگری ایران در بعد بینالمللی در ابتدا به صورت زیرنویس و سپس برنامههایی به زبانهای عربی و انگلیسی تهیه و پخش کند تا شايد بتواند رتبه ايران را در جذب گردشگر ارتقا دهد.
براي تعيين رتبه ايران در جذب گردشگري بايد از هفت خوان آمار گيري و ارقام مختلف سازمان هاي مختلف گذشت.رتبه ايران هر چه که باشد چه 114 در ميان 139 و چه بر طبق آمار ديگري آخرين رتبه جذب گردشگري در دنيا، ميان کارشناسان اتفاق نظر وجود دارد که اين سهم،شايسته کشوري با 15 اثر ثبت شده جهاني و چندين پرونده در حال بررسي در ميراث فرهنگي يونسکو نيست.
اما حالا که «ايران هراسي» پروژه اي است که غرب و حتي برخي مشرقي ها در پي اجراي آنند ، ما در مقابل چه کرده ايم؟
آيا بايد به برگزاري چند نشست و کنفرانس در تهران يا داد و فرياد هايي که اغلب از سقف سمينار ها هم فراتر نمي رود،دلخوش باشيم؟
جهان، صنعت گردشگري را تنها براي اقتصاد نمي خواهد.آن ها مي دانند که فرهنگ زباني دارد که بي واسطه مترجم با ساکنين اين کره سخن ميگويد و در اين عصر آن چه سخت و گاهي غير ممکن مي نمايد گفت و گو با آدمياني است که در گرداب هزاران «ايسمي» گير کرده اند که با خلق هر يک اميد جهان بي دردتري را داشتند ،اما آنچه حاصل شد دهکده اي است با هزاران ديوارو حصار کشاني که حتي حرف هم نمي زنند اما هنوز نگاه ميکنند.
گردشگري فرصتي است تا از اين نگاه ، پلي ساخت براي صلح ميان ملت ها.
اما ما در حالي که بيش از هميشه قرباني کليشه سازي هاي رسانه اي شده ايم از اين زبان مشترک که حروفش را هم به تمامي در اختيار داريم چه استفاده اي کرديم؟
هر چند از ماست که بر ماست ! اين مثنوي هزار برگ را که تورق کنيم ، مي بينيم در يکي از همين روزها که اسير روزمرگي هايمان بوديم ،احمد مسجدجامعي، عضو كميسيون فرهنگي شوراي شهر تهران در نامه اي به مهدي چمران از تخريب صدها اثر تاريخي شهر تهران در سال هاي اخير خبر داد و گفت:« حدود 800 اثردر سال هاي اخير تخريب شده كه متاسفانه تخريب هاي اين سال ها با مجوز قانوني صورت گرفته است. »
در مقام يک انسان،فارغ از آنکه ايران سرزميني است که در آن به دنيا آمده ايم بايد نگران نگراني هاي کارشناسان باشيم که براي پاسداشت ميراثمان ، نظارت ، مطالعه ، تامين بودجه و دغدغه فرهنگي را خواسته اند ...
به عنوان انسانهايي که مديون ميراث فرهنگي کشورمان که نه حتي آنچه اکنون ميراث جهاني شده ،هستيم، بايد خود را مسئول بدانيم در مقابل «ترن ها»،«سدها»،«پارکينگ ها» و «اتوبانهاي » بي هويتي که اين حروف مشترک را تک تک از ما مي گيرند و به ياد داشته باشيم علاوه بر بناهاي ثبت شده ، کم نيستند خانه هاي تاريخي که هر روز سخن از ويراني و آوار آنهاست ...
کاش کمي آن طرف تر از بيني مان را هم ببينيم، شايد که دريابيم در مقايسه با عايدي زنده ماندن اين خانه ها ، هزينه خريدشان از مالکان و تامين منابع مرمتشان ،ناچيز تر از آن است که در هزار توي بودجه بندي ها برايش خست به خرج داد.
هنر آن نيست که بر ساختمان ها و کاخ هايي که خود از ستم روزگاران فرسوده اند کلنگ دشمني با تاريخ زد.
هرچند اين روزها وقتي برخي موضع گيري هاي به اصطلاح متوليان فرهنگي را مي شنويم ،وقتي مي خوانيم بسياري از تخريبها و تعدي ها در حريم بناهاي تاريخي با چراغ سبز مسئولين ميراث فرهنگي صورت گرفته است ... وقتي نقل ها از وجود مافيا در جايگزيني خانه هاي قديمي با سازه هاي سود آورتر است ، آنگاه که مي شنويم در فلان پروژه نيم اشاره مافوقي ، مهر تاييدي مي شود براي آنکه بلدوزرها به جان هزاره ها بيافتند ، آنقدر خواستهايمان تنزل مي کند که فقط از مسئولان ميراث فرهنگي بخواهيم «چون وا نمي کني گره اي، خود گره مشو»!