شاید کمتر کسی بداند که داودنژاد عضو رسمی سازمان الفتح بوده و با یاسر عرفات از نزدیک ملاقات داشته است. خاطرات جذاب او از کودکی و نحوره ورودش به این سازمان را از زبان خودش بخوانید.
متولد چه سالی هستید؟
«من متولد سال 36 هستم.
متولد تهران هستید؟
بله ولی کلاس سوم دبستان بودم که به خاطر شغل پدرم به آستارا رفتیم.
شغل پدرتان چه بود؟
او افسر شهربانی بود.
کی به تهران برگشتید؟
کلاس ششم بودم که به تهران برگشتیم.
هنرهای رزمی را از کی آموختید؟
خیلی بچه شیطانی بودم. برای اینکه کمی آرامم کنند، پدرم من را پیش یکی از دوستانش فرستاد. او آن زمان در دانشگاه جنگ، دانشکده «ان شاء لله تن و روان»، به نیروهای مخصوص، تکاورها و کلاه سبزها درس می داد. من هنرهای رزمی را پیش او آموختم و بعد از آن دیگر خیلی آرام شدم.
از کی به سینما علاقه مند شدید؟
از همان نوجوانی به سینما علاقه داشتم. برادر بزرگترم، علیرضا، در این حوزه فعالیت می کرد.
برای بازیگری به کلاس می رفتید؟
اواخر سال 52 برای ادامه تحصیل به رویال آرت، کالجی در انگلستان رفتم. رفتم تا سینما را آکادمیک و درست آموزش ببینم. آنجا در دانشگاه مان انجمن هایی بود که بچه های مسلمان خارج از کشور در آنها فعالیت می کردند. من در آن جمع یک دوست فلسطینی پیدا کردم که عضو سازمان الفتح1 بود. هزینه تحصیل این دوست من، حامد، را سازمان الفتح می داد. اما در سال باید 40 روز به خطوط جنگی شان می رفت.
چه شد که وارد سازمان الفتح شدید؟ و از کی با آنها همکاری کردید؟
من و حامد خیلی با هم قاطی شدیم. من از طریق او با مسائل، آرمان ها و مشکلات فلسطینی ها آشنا شدم. اواخر سال 56 به ایران برگشتمو سال بعد از آن انقلاب شد ما سفارت رژیم صهیونیستی را با بزن و بکوب به سفارت فلسطین تبدیل کردیم. همکاری من با آنها از همان انگلیس شروع شد. بعدها من را با یک نامه دولوکس به دمشق فرستادند و دفتر مرکزی الفتح در دمشق من را به لبنان اعزام کرد.
چطور با شهید چمران آشنا شدید؟
در لبنان اولین کارهای چریکی ام علیه اسرائیلی ها را شروع کردم آنها واحدهای مختلف داشتند. واحدهایی مثل شناسایی، ضدترور، حافظت اطلاعات، تخریب و ...؛ در همان جا با مرحوم شهید چمران آشنا شدم.
چند سال در سازمان الفتح فعالیت داشتید؟
من دوسال و اندی به عنوان عضو رسمی سازمان الفتح در لبنان و فلسطین فعالیت کردم و به عملیات مختلفی رفتم. دوبار هم در رژیم صهیونیستی عملیات داشتیم که هردوبار هم عرفات از ما تقدیر کرد و به ما جایزه داد.
بعد از آن کی به ایران برگشتید؟
بعد از مدتی با شروع جنگ ایران و عراق دکتر چمران از من خواستند با ایشان به ایران برگردم.
کی به جبهه رفتید؟
به محض ورودم به کشور راهی جبهه شدم. آن روزها به هرحال کمبود نیروهای متخصص و چریک های آموزش دیده، داشتیم. ما که آمدیم عراقی ها اهواز را محاصره کرده بودند. بیرون اهواز از شدت تجمع تانک های عراقی یک دست سیاه بود. روزهای عجیبی بود. بچه های ما با عشق و ایمان جنگیدند.
به نظر شما جنگیدن با بعثی ها آسان بود؟
الان شاید به نظر شما همه چیز خیلی راحت به نظر بیاید. اما در عمل بسیار سخت بود.
شما کار عکاسی هم می کردید؟
بله، من کار عکاسی هم می کردم.
به غیر از شما چه کسانی از سینما در جبهه های جنگ بودند؟
به جز من تعدادی دیگر از بچه های علاقه مند به سینما هم در جبهه ها حضور داشتند. مثل زنده یاد رسول ملاقلی پور و برادرم، علیرضا داودنژاد و زنده یاد کاوه گلستان، خدا بیامرز کاوه را خیلی اذیت می کردم. همیشه سربه سرش می گذاشتم و با هم شوخی می کردیم اما کسانی مثل ده نمکی و حاتمی کیا را حداقل من که ندیدم. من واحدی به نام «ثبت وقایع جنگ» درست کرده بودم که بعد از جنگ تحویل دادم و به تهران آمدم.
دوستان جبهه ای تان را هنوز می بینید؟
تمام دوستانم شهید شدند و متاسفانه فقط من ماندم.
بعد ا زجنگ چه کار کردید؟
بعد از جنگ 5 سال به کلارآباد شمال رفتم. حال روحی ام خوب نبود.
در آنجا چه کار می کردید؟
آنجا با شکار روزگار می گذراندم.
چه چیز شکار می کردید؟
گراز شکار می کردم. هیچ وقت در فصل بهار گراز نزدم. هیچ وقت گراز نر و ماده یا گرازهای ماده ای که بچه با او بود نزدم. فقط در زمستان گراز تنها شکار می کردم. بعد بهتر شدم و به تهران آمدم. من با فیلم «نیاز» دوباره به سینما برگشتم.
کمی از زندگی خود و خانواده تان بگوید؟
من دوبار ازدواج کردم. ازدواج اولم سال 61 بود که یک دختر به اسم مونا از آن ازدواجم دارم. از همسر اولم جداشدم. دخترم که 10 ساله شد با مادرم رفتند و برای من زن گرفتند. سال 72 دوباره ازدواج کردم.
از ازدواج دوم فرزندی دارید؟
یک پسر، به نام کیارش، و یک
دختر به نام هستی، هم از این ازدواج دارم. پسرم 20 ساله و دخترم 10 ساله است.
ظاهرا خانواده هنرمند داودنژادها روزهای خوبی را نمی گذرانند. هنوز چند وقتی از بیماری سخت رضا داودنژاد، بازیگر جوان، سینما و تلویزیون نگذشته که حالا عموی او محمد رضا داودنژاد با مشکلات دیگری دست و پنجه نرم می کند. این بازیگر و عکاس باسابقه سینما که فعالیت هنری اش را از دهه پنجاه شروع کرده و بعد از انقلاب از سال 61 با بازی در فیلم «عفریت» بازیگری را ادامه داده است. درباره مشکلات این روزهایش، می گوید:
در حال حاضر کجا زندگی می کنید؟
من هنوز بعد از بیش از 30 سال فعالیت هنری مستاجر هستم و نتوانسته ام صاحب خانه بشوم.
با اجاره نشینی مشکلی ندارید؟
چند وقت پیش طبق روال همیشگی اجاره نشینی و خوش نشینی، خانه ای در خور حال من اجاره کردیم. همه چیز خوب و خوش بود تا اینکه اوضاع من کمی عوض شد.
چند وقت است بیکارید؟
من الان حدود 10 ماه است که بیکار هستم. فکر کنید 10 ماه بیکار باشی و باید اجاره خانه و خرج خانه هم بدهید. من 2تا بچه جوان اینجا دارم و یک دخترم هم انگلستان تحصیل می کند. خلاصه سرتان را درد نیاورم، بالاخره اوضاع به جایی رسید که 2 ماه اجاره خانه ما عقب افتاد.
صاحب خانه شاکی نشده بود؟
صاحب خانه که خب حقش است و طبیعی هم است خانه اش را اجاره داده و پولش را می خواهد ما را تحت فشار گذاشت و من تصمیم گرفتم که با ایشان تسویه حساب بکنم و از این خانه بلند شوم. همسرم گفت بالاخره ما بچه مدرسه ای داریم و الان وسط سال کجا ببریم اسم این بچه را بنویسیم. مجبور شدیم توافقی بکنیم و باز هم بمانیم. اجاره آن 2 ماه را هم با اولین پولی که دستم آمد پرداخت کردم. بعد دوباره آمدند گفتند شما یک ماه زودتر از موعد قرار داد اینجا را تخلیه کنید. ما پسرمان می خواهد ازدواج کند خانه مان را برای او لازم داریم. گفتم باشه. باز صاحب خانه گفت پس برای هر روز که دیر شود 50 هزار تومان جریمه پرداخت کنید. من هم چون تصمیمم این بود که خانه را تخلیه کنم. باز هم گفتم چشم.
خانه تان را عوض کردید؟
بله، ولی این ماجراها تمام شد و ماهم گشتیم خانه ای دیگر پیدا کردیم. با صاحب خانه تماس گرفتیم که بیاید پول پیش ما را بدهد که بتوانیم آن جای دیگر قرار داد ببندیم. اما صاحب خانه در بنگاه بهانه جویی کرد و گذاشت رفت. خلاصه اختلاف ما ادامه پیدا کرد. تا کار ما به کلانتری کشید. آنجا هم نمی دانم ایشان چه گفتند و چه کردند که با اینکه در ابتدا به من حق داده بودند حواله به شورای حل اختلاف، دادگاه و ... دادند.
فکر می کنید چه کسی مقصر است؟
گله من از صاحب خانه ام نیست، گله من از مسئولان است که چرا باید همچنین وضعیتی باشد که من به عنوان بازگیری که سال هاست دارم در این مملکت کار می کنم و درخدمت مردم بوده ام باید دنبال حل اختلاف با صاحب خانه بدوم و خانه ای از خودم نداشته باشم. من الان تنها کسی هستم که روش استانیسلاوسکی را بلدم. قبل از من مهدی فتحی خدا بیامرز بود و اقا و خانم اسکویی که همه به رحمت خدا رفتند. کی دیگر در ایران بلد است؟ چرا، حمید لیقوانی همکلاسی خودم هم بلد است. آن وقت این باید حال و روز زندگی ام باشد.
این روزها فیلمی درباره مقطعی از زندگی شهید چمران به نام «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا در دست ساخت است. نظرتان در مورد این فیلم چیست؟
جالب است که این روزها دارند فیلم زندگی شهید چمران را می سازند، آن وقت حتی با من که ایشان را از نزدیک می شناختم و با ایشان کار کرده ام، حتی یک تماس هم نگرفته اند. این چه معنی دارد؟ یعنی این کسانی که دارند درباره چمران فیلم می سازند، دکتر را از من بیشتر می شناسند؟ اینها بیایند فقط آدرس هنرستان چمران در لبنان را به من بدهند، ببینم بلندند. آدرس خانه او در لبنان را بدهند. اصلا دکتر را چه صدا می زدند. این آدم ها فقط بیایند بگویند بچه ها، ایشان را با چه عنوان و نامی صدا می زدند. چطور این آقایان که ما نه در جبهه یک بار دیدیم شان و نه چمران را از نزدیک می شناخته اند، از امثال من برای فیلم شان استفاده نکرده اند؟!
به نظرتان چرا برای ساخت این فیلم از شما دعوت نشده ؟
من اینها را درک نمی کنم و
بلد نیستم در این سیستم و با این زد و بندها کار کنم. خیلی هم از این اخلاقم لطمه
خورده ام. اما حاضر نیستم غیر از این باشم. این آدم ها هم با من کار نمی کنند. چون
می ترسند یک وقت من خاطره ای تعریف کنم یا سئوالی بپرسم که آن وقت آن چیزهایی که
نباید رو شود، رو بشود. اینها از امثال من می ترسند.
پی نوشت:
1- الفَتْح با نام کامل جنبش آزادیبخش میهنی فلسطین (به عربی: حرکة التحریر الوطنی الفلسطینی) مهمترین سازمان سیاسی و نظامی فلسطینی است که در سال ۱۹۵۹ توسط یاسر عرفات و خلیل الوزیر (ابوجهاد) با هدف آزادی فلسطین از سیطره رژیم صهیونیستی از طریق مبارزات چریکی بنیانگذاری شد.
خدا كمكت كند . بدادت برسد