به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از
شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت
به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت .
مأمون خلیفه
عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان
معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را
تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد .
" از اینجا بود که مأمون نخستین کاری
که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا
مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهای دایمی که
امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " .
از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود .
مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند .
در
مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که
در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی
دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی
سالهای عمر ندارد .
باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون
نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر
اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ،
زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به
زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی
گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی
مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و
به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت .
برای نمونه ،
یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل
می کنیم : " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی
دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از
دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید .
گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟
گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید .
گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود .
خلیفه
طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه
دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم
خواست . خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟
من گفتم :
از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه
دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم
آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته
مرا تصدیق کردند .
یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید
. خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم
آمده است : ... و ایدیکم الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست دزد
را باید از مرفق برید .
دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید
چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه
روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این
مسأله چه می گویید ؟
آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند .
من را از بیان مطلب معذور بدار . خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید
نظر خود را بیان کنید .
حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم .
این
مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست . حد صحیح
اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد .
خلیفه
پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود
باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو
انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده
حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله
... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد .
معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند .
ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است
.
سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام
تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می
گویم .
معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و
علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان
کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس
و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای
بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن
حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ،
و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد .
این بدگویی و اندرز غرض
آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و
این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش را - قبل از معتصم -
مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز
امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از
یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی
کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما
نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد .
روزی از آنجا که " یحیی
بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز
موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر
کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از
یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی سالمند بود ، پس از
اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم
؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس .
یحیی بن اکثم پرسید :
اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود :
آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا
خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا
صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا
بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا
روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد .
نمی دانست چگونه جواب گوید .
سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند .
مأمون
نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی
به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت : - دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا
را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ،
موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد .
امام جواد
(ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و
شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از قله های
فرهنگ و معارف اسلامی مانند :
ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن
سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر
شیعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در
قرن سوم هجری می زیسته اند .
اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند .
فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند .
عبدالله
بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را -
درباره توحید و ... - به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده سیاسی او
را نیز بدانم .
ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که
خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن
روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و
نسخه از آن داشته باشند .
اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع
قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که
آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و
مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند .
ابن ابی
عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای
بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای او را
که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدین سان
دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !
شهادت حضرت جواد (ع )
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت .
آثار
فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و
کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام
است .
دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است .
معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید .
امام
جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل
زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت
همداستان شدند . علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود
که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود .
از این جهت ، درصدد
تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و
احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی
فرزند خود را بر تو رجحان می نهد .
این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا
ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن
از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر
برادرش ، تسلیم گردید .
آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور
وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها
را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع )
گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن
انگور وادار و در این امر اصرار کرد .
امام جواد (ع ) مقداری از آن
انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و
درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت .
ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت .
حضرت
جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی
ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا
کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن
حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .
زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت .
حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است .
فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :
1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی )
2 - ابواحمد موسی مبرقع
3 - ابواحمد حسین
4 - ابوموسی عمران
5 - فاطمه
6- خدیجه
7- ام کلثوم
8- حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت .
بدخواهان
نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده
سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ،
عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .