"اسماعيل جنگي اقدم“ كه نفر اول دانشكده افسري بود، چه با فخر و با صلابت در مقابل مولا به فاصله يك ديدار، سنگيني رسالتي بر شانه هايش را درك و دنياي دون را در راه وظيفه ترك كرد.

به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران  از پايگاه اطلاع رساني پليس ، در اين شب پاييزي، انتظار كوچه هاي تنگ محله راپركرده است .حضور عابران وزايران در پس نور چراغ كوچه به بلنداي شوق رسيدن سايه مي اندازدو همسايه ديوار به ديوار دل پدر و مادري مي شود كه لحظه هارا به وقت ساعت پاي رهگذران اين كوچه مي گذرانند.
خانه شهيد جنگي اقدم در كوچه پس كوچه هاي تبريز گم نيست! از هركجا كه باشي به هرلهجه كه سلام بگويي در پس نور چراغ اين كوچه، سايه ات با اين خانه همسايه است. جايي كه صداي پاي عابرانش مفهومي دارد به سبك اشتياق و به شيريني لبخند پدري خميده قد كه مگر براي ديدن تصوير فرزند، سربلند كند اگرچه سربلندي شرمسار سر بزيري اين پيرمرد خوش زبان آذري است.
نسيم كه مي وزد هنوز بوي "اسماعيل" را در كوچه احساس، مي پراكند و همين بس كه مادري پير، آب و جاروي هر صبح و ظهر و عصرش قضا نمي شود، كه شايد كسي به ديدار خاطره هاي فرزند برومندش بيايد . 
كارش همين است كه به عكسي خيره شود و با حسرت، نجواي دلش را از همه پنهان كند. كاش مي شد يك باردگر در امتداد اين نگاه بي رمق، زمان، جاني دوباره مي گرفت تا "اسماعيل" يوسف وار از چاه زمان پاي بر گل هاي خوشرنگ فرش تبريزي اين خانه بگذارد! 
پدرش عكسي را نشان ما مي دهد و مي گويد:«اين "اسماعيل" است !دانشجوي ممتاز دانشگاه پليس كه از دست رهبر درجه مي گيرد». 
چه قامتي! كه اينگونه دست مولا و مقتدا، درجه برشانه اش مي گذارد و چه زود به آنچه مي رسد كه در شأنش بود. 
عادت است، كاري هم نمي شود كرد بازهم اشتياق سردار براي زيارت، گل كرده است. زيارت خانواده شهيد! آري همان اسماعيل همان اسماعيل جنگي اقدم كه نفر اول دانشكده افسري بود و چه با فخر و با صلابت در مقابل مولا به فاصله يك ديدار، سنگيني رسالتي بر شانه هايش را درك و دنياي دون رادر راه وظيفه ترك كرد. 
سال ها است كه ياد "اسماعيل" هواي اين خانه را زنده مي كند. سال هاست كه مادر، قد و بالاي پسرش را قربان مي شود و نگاه سنگين و پرمعناي پدر، كتابي از ناگفته ها و نانوشته هايي است كه مگر خود او در يابد، راز شگرف اين قرباني عزيز كه نامش "اسماعيل" بود./ف
برچسب ها: رهبر ، پلیس ، افسر
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
مصطفی
۱۷:۲۶ ۲۴ فروردين ۱۴۰۳
بعد سالها عکسی دیدم که به دههی هشتادم سفرداد تلاش کردم جوان صادق و خوشرویی را در ذهنم به تصویر بکشم .به خاطر آوردمش راه رفتنش ،و حتی لهجهی شیرین آذری و حتی لب زدنش در بایگانی ذهنم جاری شد .آری میشناسم و سالها در مقابل چشمانم راه رفته زندگی کرده .ارتباطمان نزدیک نبوده ولی افراد بامشخصه ای ویژه در ذهنم مانده اند .از او جز آرامش و سادگی نبود وعکسی که یاد آورجسمش شد
آخرین اخبار