از خوشحالی نمیدانستم چه کنم. باورش سخت بود که چنین اقبالی دارم. اما تعجب نکردم. از میان این همه ماشینهای ترو تمیز. شرکتهای زیادی درخواست داده بودند که خودروهای تمیز همراه با خرج مایحتاج راننده را هم بدهند، اما درخواستشان پذیرفته نشد و در نهایت مرا انتخاب کردند.
چرا تعجب نکردید؟
اوایل امسال در کربلا بودم. چون شنیده بودم که قرار است در قم برای امام حسین (ع) ضریح بسازند، همانجا از امام خواستم که من راننده ضریحش باشم. از او خواستم و به من عطا کرد. همان روزها به خیلی از دوستانم میگفتم که سال آینده من ضریح را میآورم. کسی باورش نمیشد و می خندیدند و میگفتند که این همه ماشین نو، چرا با ماشین فکستنی تو ضریح را بیارن؟
شهرهای زیادی را گذراندید؟
بله. شهرهای زیادی مثل قم؛ ساوه، تهران، اراک و... را گذراندم و شهر به شهر استقبال بیشتر بود. در هر شهر هم یک شب میماندیم.
مشکلی در مسیر پیش نیامد؟ برخی میگویند تعدادی زیر چرخهای ماشین رفتند؟
نه خدا را شکر هیچ مشکلی پیش نیامد و تنها یکی از ماموران همراهمان بود که نزدیک اندیمشک پایش زیر تایر رفت. حالا هم حالش خوب است و گویا عمل کرده. مشکل دیگری که پیش آمد این بود که حدود 60 کیلومتر از خرم آباد بیرون آمده بودیم که دینام ماشین از کار افتاد. همانجا کسی پیدا شد و گفت من مکانیک هستم. با سرعت و حدود نیم ساعت بعد برایمان یک دینام و باطریساز آورد. همانجا سریع وسایل را نصب کردیم و حرکت را ادامه دادیم.
رانندگان بین شهرها وقتی از کنار ضریح میگذشتند چه عکسالعملی داشتند؟
آنقدر خوشحال و ذوق زده میشدند که حد و نهایت ندارد. فریاد میزدند خوشا به سعادت راننده چکار کردی که این مسیر قسمتت شد؟
زمان برگشت، ماشین بدون بار است. چه حالی پیدا میکنی؟
راننده که به زیارت کردن مردم خیره شده بود، گفت: فکر کنم جز ماتم هیچ حس و حالی نداشته باشم. حالا ذوق و شوق بردن و رساندن خانه به صاحبخانه را دارم. اما وقت برگشت از تنهایی چکار کنم؟ اذیت میشوم.
در میان گفتوگویم با راننده بود که زنی فریاد میزند آقای راننده، آقای راننده. حاج محمدرضا سرش را از پنجره بیرون کشید. زن گفت: آقای راننده خدا به همرات. تو رو خدا برای بچم دعا کن، مریض دارم. راننده با نگاهی معصومانه گفت: چشم، به روی چشم. از راننده پرسیدم فراموش نمیکنید برای این خانم دعا کنید؟ نه اصلا. اتفاقا در مسیر کلی سفارش دادند که دعا کنم. شاید خانمها بیش از 50 نامه به من دادند که به مرقد امام حسین (ع) ببرم. یکی مریض دارد و یکی حاجت. هر کسی به نوبه خودش متوسل میشود. بعضیها میخواستند پول بدهند، اما پول ازشون نمیگرفتم.
عکسالعمل خانواده شما چه بود؟ آیا راحت گذاشتند به این سفر بروید؟
استقبال مردم خوزستان متفاوت بود. آنها مشخص است که عاشقترند و دوست دارند که ضریح بیشتر پیششان بماند. مثلا در خوزستان مردم با شیوه خاص و بیرقهای متفاوت به جلوی ماشین میآمدند و شروع به سینهزنی به سبک محلی خودشان میکردند. اما در شهرهای دیگر اینچنین نبود و همه در کنار ضریح سینهزنی میکردند.
این اولین سفرتان به اهواز بود؟
خیر. اولین بار در سال 60 بود که برای حضور در جبهه به اهواز آمدم. آن موقع شهر خلوت بود و شکل و شمایش تفاوت داشت.
سفر به عراق شاید همراه با خطر باشد....
من برای جانم هیچ ارزشی قائل نیستم. انشالله ضریح را صحیح و سالم تحویل امام بدهیم. بعضی از دوستان همراهمان غسل شهادت کردهاند و برای هر خطری آماده هستیم.
حرف آخر؟
از همه مردم میخواهم که برایمان دعا کنند، خجالت زده صاحب ضریح نشویم.