گفتم: آرى، امام (عليه السلام) دست به دعا برداشت و گفت: خدايا! حرارت آتش و داغى آهن را به او بچشان !
وقتى به كوفه بازگشتم و ديدارى از مختار كردم، با هم به منطقه كناسه كوفه رفتيم. آنجا بوديم كه حرمله را آوردند و مختار فرمان داد تا دست و پاى او را ببندند و در آتش افكنند و من با ديدن آن صحنه «سبحان الله» گفتم.
مختار پرسيد: چرا چنين گفتى؟ جريان نفرين امام سجاد (عليه السلام) را به او گفتم و او به خاطر آن كه دعاى امام به دست او مستجاب شده بود به سجده افتاد.
بعضى نوشته اند: حرمله خطاب به مختار گفت: مهلت بده تا كارهايى را كه كرده ام بيان كنم و قلبت را بسوزانم:
سه تير سه شاخه داشتم كه آنها را زهرآگين ساختم!
با يكى از تيرها گلوى على اصغر را در آغوش حسين دريدم. با دوّمى، قلب حسين را هنگامى كه پيراهن خود را بالا زد تا خون پيشانيش را پاك كند هدف قرار دادم و سوّمين تير را به گلوى عبدالله بن حسن كه در كنار عمويش حسين بود زدم
اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَ شايَعَتْ وَ بايَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً
خدايا لعنت کن بر گروهى که پيكار کردند با حسين عليه السلام و همراهى کردند و پيمان بستند و از هم پيروى کردند براى کشتن آن حضرت خدايا لعنت کن همه آنها را
آمین یا رب العالمین ...