به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ در جدیدترین نوشته خود آورده است:
در قضیه کربلا چه قبل و چه بعد از آن، نامه های زیادی مبادله شده است، نامه هائی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است، نامه هائی که میان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه هائی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است (از اینجا معلوم میشود که امام خودش را برای قیامی بعد ازمعاویه آماده میکرده است)، نامه هائی که خود دشمنان برای یکدیگرنوشته اند، یزید برای ابن زیاد، ابن زیاد برای یزید، ابن زیاد برای عمرسعد، عمر سعد برای ابن زیاد، که متن همه اینها در تاریخ اسلام مضبوط است. لذا قضایای کربلا، قضایای روشنی است و سراسر آن هم افتخار آمیزاست.
ولی ماچهره این حادثه تابناک تاریخی را تا این مقدار مشوه وبزرگترین خیانتها را به امام حسین (ع) کرده ایم که اگر امام حسین (ع) در عالم ظاهربیاید و ببیند، خواهد گفت که شما بکلی قیافه حادثه را تغییر داده اید. آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که من نیستم، آن قاسم بنال حسنی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که برادرزاده من نیست آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کرده اید که جوان با معرفت من نیست، آن یارانیکه شما درست کرده اید که آنها نیستند. ما قاسمی درست کرده ایم که آرزویش فقط دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده! این را شما با قاسمی که درتاریخ بوده است مقایسه کنید.
نمونههایی از تحریفات:
۱- حاجی نوری در مقدمات قضایا نقل کرده است که میگویند روزی امیرالمؤمنین علی (ع) بالای منبر بود و خطبه میخواند. امام حسین (ع) فرمود من تشنه ام و آب میخواهم، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد، اول کسی که از جا بلند شد، کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود، ایشان رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند وقتیکه وارد شدند در حالی وارد شدند که آب راروی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آنهم میریخت که با یک طول و تفصیلی قضیه نقل میشود.
بعد امیرالمؤمنین علی (ع) چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد. به آقا عرض کردند چراگریه میکنید؟ فرمود: قضایای اینها یادم افتاد که دیگر معلوم است گریز به کجامنتهی میشود.
حاجی نوری در اینجا، میگوید: شما که میگوئید علی دربالای منبر خطبه میخواند، باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبرمیرفت و خطبه میخواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بوده که تقریبا سی و سه سال داشته است. بعد میگوید اصلا آیا اینحرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش دارد مردم راموعظه میکند و خطابه میخواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب میخواهم؟
اگر یک آدم معمولی این کار را بکند میگویند چه آدم بی ادب وبی تربیتی است، واز طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده، یک نوجوان اقلا پانزده ساله بودهاست.
میبینید که چگونه قضیه ای را جعل کردند. آیا این قضیه درشان امام حسین است؟! و غیر از دروغ بودنش، اصلا چه ارزشی دارد؟ آیا این شان امام حسین رابالا میبرد یا پائین میآورد؟ مسلم است که پایین میآورد، چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم، طوری حرفزده ایم که امام رادر سطح بی ادبترین افراد مردم پائین آورده ایم. در حالیکه پدری مثل علی مشغول حرف زدن است، تشنه اش میشود، طاقت نمیآورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همانجا حرف آقا را میبرد و میگوید من تشنه ام، برای من آب بیاورید!
۲- نمونه دیگری که تحریف و جعل کردند این است که قاصدی برای اباعبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب میخواست، آقا فرمود که سه روزدیگربیا از من جواب بگیر. سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند: آقاحرکت کردند وامروز عازم رفتن هستند. او هم گفت پس حالا که آقا میروند، بروم ببینم جلال وکوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و دید آقا خودشروی یک کرسی نشسته و بنی هاشم روی کرسی های چنین و چنان. بعد محملهائی آوردند، چه حریرها، چه دیباجها، چه چیزها در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سواراین محملها کردند.
اینها را میگویند تاناگهان به روز یازدهم گریز میزنند ومیگویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند روز یازدهم چه حالی داشتند.
حاجی نوری میگوید: این حرفهایعنی چه؟ این تاریخ است که میگوید: امام حسین در حالی که بیرون میآمد این آیه را میخواند: «فخرج منها خائفا یترقب» ۲ یعنی در این بیرون آمدن خودش رابه موسی بن عمران که از فرعون فرار میکرد تشبیه کرده است: «قال عسی ربی انی هدینی سواء السبیل» ۳ یک قافله بسیار بسیارساده ای حرکت کرده بود. مگرعظمت اباعبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! یاعظمت خاندان او به این است که سوار محملهائی از دیباج و حریر شده باشند؟! اسبها و شترهایشان چطورباشد، نوکرهایشان چطور باشد؟!