به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ کارگری در روزنامه در آخرین نوشته خود آورده است:
جهان درحالی آخرین روزهای سال 2012 میلادی را می گذراند که طبق روایت هایی قرار بود در این سال، کره زمین نابود شود. حتی تاریخ دقیقی هم برای آخرالزمان ادعایی مطرح شد؛ 21 دسامبر که با این حساب، اول دی باید کار دنیا تمام می شد! اما چه کسانی ایده پایان جهان دراین تاریخ را منتشر کردند و هدفشان از این خرافه چه بوده است؟
یکی از راه های تحلیل این موضوع، آثار سینمایی آخرالزمانی هالیوود هستند. چراکه سينماي امروز غرب و در رأس آن هالیوود، بيش از هر زمان ديگري آرايشي ایدئولوژیک به خود گرفته است. برخلاف تصور غالب نسبت به سینما در کشور ما که از این هنر-صنعت در حد وسیله ای سرگرم کننده و اسبابی برای تفریح مردم تعریف می شود، در مغرب زمین، سینما به عنوان یک ابزار استراتژیک و در کنار تسلیحات نظامی و ترفندهای سیاسی به کار می رود.
یکی از نمودهای اساسی رویکرد ایدئولوژیک در سینمای امروز دنیا، فیلم های آخرالزمانی هستند. آثاری که روایتی درباره پایان تاریخ یا آغاز یک تاریخ جدید در آینده ای دور یا نزدیک را ترسیم می کنند. در این گونه فیلم ها، حوادث سهمگین و نابودکننده نظیر انفجارهای هسته ای، هجوم موجودات فضایی و هیولاها، سیل های بنیان کن، زمین لرزه های خانمان برانداز، کشمکش های بیولوژیک و تکنولوژیک، و ... حیات را در کره زمین تهدید می کنند. نام های مشهوری چون مجموعه فیلم های هری پاتر، ارباب حلقه ها، ماتریکس، ، ترمیناتور و ... مروج پندارهای آخرالزمانی بوده اند.
الگوهای آخرالزمانی غرب را می توان از ورای فیلم های هالیوودی به روشنی درک کرد. حتی یکی از این فیلم ها به طور مستقیم به پایان جهان در این تاریخ پرداخته است. این فيلم که برگرفته از همین زمان، «2012» نام دارد نمونه ای است از یک استفاده ایدئولوژیک از یک شایعه خرافی.چه، از مهمترين تفكراتي كه در فيلم «2012» تنيده شده است، نقش منجي گرايانه آمريكاست. در اين فيلم شخصيت «كرتيس» كه يك نويسنده آمريكايي است و از نظر ظاهري نيز شاخص هاي نژاد آنگلوساكسون ها را داراست ، عامل اصلي نجات نسل بشر مي شود. علاوه بر اين ، در اين فيلم ، دولت آمريكاست كه كشتي نجات را مي سازد و باعث مي شود كه پس از پايان تاريخ ، حيات تازه اي روي كره زمين آغاز شود. اما نكته قابل توجه ديگر در اين فيلم كه البته بسيار رو و سطحي پرداخته شده است ، حضور محوري و تاثير گذار رئيس جمهور ايالات متحده آمريكاست. رئيس جمهوري كه اتفاقاً سياه پوست است و مي تواند نماد باراك اوباما محسوب شود. در اين فيلم مي بينيم كه رئيس جمهور آمريكا هميشه در كنار مردم است و با اين كه امكان نجات و فرار از حادثه براي او فراهم است اما در ميان شهروندانش مي ماند. همين رئيس جمهور است كه دستور ساخت كشتي نجات را مي دهد. گويي به زعم فيلم «2012» رئيس جمهور آمريكا حضرت نوح در عصر فعلي است و هر كس كه مي خواهد از شر و نابودي در امان بماند بايد سوار كشتي او شود!
در فیلم «آواتار» به کارگردانی جیمزکامرون نیز می بینیم که در سال 2154 آمريكا قصد دارد با استفاده از منابع طبيعي سياره اي به نام پاندورا كره زمين را نجات دهد. مركز انرژي در اين سياره يك درخت است . اما مهم ترين مانع بر سر راه آنها ، موجودات بومي آن سرزمین هستند كه يكي از قبيله هاي آنها به نام آواتار، درخت مذكور را به عنوان يك پديده مقدس مي انگارند. به همين دليل يكي از کهنه سربازان آمريكا به نام جيك سالي مأمور مي شود كه با در اختيار گرفتن كالبدي مشابه آن موجودات بومي، درون آنها نفوذ كند و زمينه را براي دسترسي به درخت مقدس فراهم نمايد. اما رفته رفته به زندگي در ميان آن قبيله خو مي گيرد و از آنها در مقابل ارتش مهاجم زميني حمايت مي كند. در اين فيلم هم سنت نجات بخش بودن آمريكايي ها رعايت شده است. به اين ترتيب كه قبيله آواتار به دست يك كهنه سرباز آمريكايي از گزند تخاصم دشمنان در امان مي ماند. قبيله آواتار نه با اتكاي به قوا و هويت خويشتن بلكه با راهنمايي و هدايت يك بيگانه و اسلحه هاي او نجات مي يابند. به همين دليل آواتار القاگر منجي بودن آمريكاست. اين روال تمام فيلم هاي آمريكايي است. حتي اگر منشأ يك مصيبت خود آمريكا معرفي شود و حتي اگر آمريكا مورد انتقاد قرار گيرد، باز هم خود آمريكا محل فرج مي شود يا يك آمريكايي به عنوان منجي نقش آفريني مي كند .
اما اين نگاه در فيلم هاي ماورايي هم وارد شده است. «لژیون» از جمله آثار آخرالزمانی هاليوود به كارگرداني اسكات استوات است. اين فيلم با درونمايه اي ماورايي نيز در حيطه آثار آخرالزماني مي گنجد. لژیون (سپاه) روايت مقطعي است كه خدا از انسان نااميد شده و تصميم مي گيرد نسل بشر را نابود كند! به همين مناسبت گروهي از فرشتگان مامور مي شوند تا اين تصميم را عملي كنند. در اين ميان ميكائيل كه فرماندهي فرشته ها را برعهده دارد از اين فرمان سرپيچي كرده و از انسان ها دفاع مي كند! درباره مضامين و جهان بيني حقير و موهن اين فيلم جاي مباحث فراوان است اما از آن ها گذشته و به موضوع اصلي ، يعني منجي نشان دادن آمريكا و توجيه جنگ افروزي آن مي پردازيم. ميكائيل در اين فيلم در حقيقت نمادي از دولت آمريكاست. كافي است بار ديگر در داستان فيلم تعمق شود؛ تهاجم فرشته هايي كه عهده دار تحقق فرمان خدا هستند براي نابودي انسان ها و مقاومت ميكائيل به عنوان فرشته اي استقلال يافته از درگاه باري تعالي در برابر آن ها. اين برداشت زماني اثبات مي شود كه مي بينيم ميكائيل براي نبرد با لشكر خدا ، از سلاح هاي آمريكايي استفاده مي كند. فيلم لژیون در واقع نمادي سينمايي از تهاجم نظامي آمريكا به خاور ميانه است.
فيلم «كتاب ایلای» به كارگرداني برادران هيوز هم داراي همين هدف است. فيلمي كه سعي دارد تا مخاطب حقيقت طلب و معنويت جو را به خود جلب كند و نسخه اي باب طبع آمريكا به او تحويل دهد. در اين فيلم ، مذهب ، مسيحيت و انجيل تبليغ مي شود ، اما تمام اين موضوعات در واقع ابزاري براي تبليغ آمريكا هستند.«كتاب ایلای» نيز داستاني است درباره آخرالزمان. اين فيلم روايت مردي است كه از يك كتاب انجيل محافظت مي كند. او منجي نسل انسان پس از ويراني دنيا است و براي اجراي اين هدف مأمور است تا كتاب مذكور را به نقطه اي خاص برساند. اين بار هم منجي يك آمريكايي است و محل نجات بشريت آمريكا است. البته باز هم مثل هميشه كاراكترهاي منفي هم يافت مي شوند تا مانع كار منجي شوند. يكي از صحنه هاي كليدي فيلم ، بالاتر قرار دادن كتاب انجيل در ميان ساير كتاب هاي آسماني است. حتي تورات نيز بالاتر از قرآن مجيد قرار مي گيرد. اين صحنه چكيده اي از تمام فيلم است.
يكي دیگر از محصولات به اصطلاح آخرالزماني هاليوود «جاده» نام دارد. این فيلم نيز دنيايي را ترسيم مي كند كه در آن تقريباً همه چيز از بين رفته است. يك مرد به همراه پسرش در حال پيمودن زمان و جغرافيا به سمت افقي شايد بهتر هستند. اما اين بار اين پسر است كه شمايلي منجي گرايانه يافته است!اما نگاه تازه اي كه در فيلم «جاده» تنيده شده است، رويكرد مراقبت از منجي است. به گونه اي كه در اواخر فيلم، نگهداري از پسر به عنوان يك نقطه اميد و انگيزه بخش به دغدغه اصلي آدم هاي داستان فيلم تبديل مي شود. مي توان فيلم «جاده» را گوياي نياز شديد آمريكا به منجي در اين شرايط جهاني دانست. امروز وضعيت داخلي و خارجي آمريكا بيش از هر زمان ديگري بحران زده و نااميدكننده است و اين فيلم نيز- همچون فيلم هايي از اين نوع- بازتاب دهنده نگراني برخي از روشنفكران و انديشمندان آن كشور در قالب رمان و يك فيلم سينمايي است. البته اين نگراني با اميد و انتظار يك افق روشن همراه است.
نكته مهم اين است كه اين گونه فيلم ها ضمن داشتن قابليت فراوان جذب مخاطب، بهترين بستر براي القاي ايدئولوژي ها و پيام هاي مورد نظر آمريكا و به ویژه سرمایه داری صهیونیستی است. به خصوص اینکه این افکار، نوعی نرم افزار برای مقابله با گسترش جریان های حق طلبانه و در رأس آن اسلام مبارز و مقاوم در برابر غرب است. سران نظام سلطه به خوبی دریافته اند که در حال حاضر مهمترین منادی رهایی بخش مردم جهان از سیطره حاکمیت های فاسد و جنگ طلب، دین اسلام و به ویژه جریان انقلاب اسلامی با مرکزیت جمهوری اسلامی ایران است. جریانی که با پیروزی انقلاب سال 57 کشورمان آغاز شد و فعلا در مرحله بیداری اسلامی قرار دارد و درحال سرنگون ساختن حکومت های متحد با غرب در خاورمیانه است. نکته قابل تأمل این است که یکی از شاخصه های اصولی دین اسلام و به ویژه مذهب تشیع، برخورداری از یک تفکر آخرالزمانی عظیم و رهایی بخش است که از عوامل هراس غرب از اسلام است. پندار خرافی پایان کار جهان در سال 2012 نیز یکی از نمودهای این گرایش ایدئولوژیک و سیاسی-نظامی دارد.