به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،* خونه دوستم بودیم. داشت با شوهرش حرف میزد که آخرش مجبور میشیم اون پیراهن دامادیت رو بندازیم دور. هی بهت گفتم نپوش و اینا گوش نکردی، الان دیگه باید بندازیش دور. فکر کردم حتما پیراهنه خیلی پاره و پوره شده یا یه لکی چیزی گرفته که دیگه پاک شدنی نیست. ازش پرسیدم که کدومیک از اینهاست؟ پیراهن رو آورد نشون داد، در کمال تعجب دیدم که سالمه سالمه غیر از یه تیکه از آستینش که دوختش پاره شده!
* بهش گفتم اینکه کاری نداره، خوب بدوزش. گفت ماشین خیاطی نداره. گفتم اینو که با دست میتونی بدوزی و جوابش این بود که هیچ نوع دوختی بلد نیست! خانواده خودش و شوهرش شهرستانن، قبلا لباسهاش رو میداد مامانش یا خواهرش میدوختن الان دیگه تا پاره میشه حسش نیست تا شهرستان ببرنش، برای همین برای یه پارگی ساده لباس رو میندازن دور. یه جورهایی اصلا باورم نمیشد.
* یاد راهنمایی افتادم و وقتی به درسهای مربوط به دوخت میرسیدیم. من چقدر قلاب باقی و کاموابافی و دوختا رو دوست داشتم. یعنی عاشق این بودم که روزی بلد بشم با تیکه های مختلف پارچه برای خودم لباس بدوزم ولی هیچوقت وقت نکردم ماشین خیاطی و مخصوصا برش زدن لباس رو یاد بگیرم و هنوزم این حسرت رو دارم، اما دستی دوختن خیلی ساده تر بود. مخصوصا دوخت دندان موشی، اصلا اسمش رو نگاه کنید، آدمش عاشقش میشه.
* خلاصه تصمیم بر این شد که به دوستم دوخت یاد بدم. مدتها بود که غیر از چیزهای تکنولوژیک چیزی به کسی یاد نداده بودم. نهایت آشپزی بود که اونم دستوری بود دیگه اینطوری نبود که خودم سوزن نخ بدست بگیرم و به یکی که اصلا دستش فرمون نیست، یاد بدم. طبق معمول اولین واکنش تو اینجور مواقع تو ذهنم سرچ تو گوگل هست ولی خوب برای اینکار که اصلا فایده نداشت. اینطوری شد که مجبور شدیم اول یه سری لباس پاره شده رو برداریم و دوستم بدوزنشون. ماشالا چه دوختی! بعضی مواقع ۲ طرف پیراهنه به هم وصل میشد ولی اون تیکه مذکور دوخته نمیشد:دی آخرش مجبور شدم بهش دوخت دندان موشی رو یاد بدم که به نظرم هم ساده تره هم اینکه دوخت محکمی هست. خلاصه نمیدونید این بشر چند بار سوزن رو تو دست خودش یا دست من فرو برد تا اینکه یاد گرفت و یه ذره کج و کوله لباس شوهرش رو دوخت.