صدای خواهری می آید انگار/ غریب مضطری می آید انگار

به گزارش مجله شبانه  باشگاه خبرنگاران، وبلاگ شعرشاعر در آخرین نوشته خود آورده است:

صدای خواهری می آید انگار

غریب مضطری می آید انگار

بجای مادری می آید انگار

حسین دیگری می آید انگار

 

به روی ناقه سوز و آه دارد

به سر سربند ثارالله دارد

 

نگو خواهر بگو یک دل شکسته

غرور در چهل منزل شکسته

دلش را فتنه باطل شکسته

سرش را چوبه محمل شکسته

 

خدایی گریه هایش گریه دارد

حسین سر جدایش گریه دارد

 

غمی دیرینه در احوال دارد

چهل روزه غم چل سال دارد

به دست شامیان خلخال دارد

شهیدی تشنه در گودال دارد

 

خدا صبرش دهد این روضه ها را

نبیندکاش دیگر کربلا را

 

همین جا حال و احوالش عوض شد

همین جا حال اطفالش عوض شد

همینجا  معجر و شالش عوض شد

همین جا ذبح ، اعمالش عوض شد

 

حسینش را همین جا سر بریدند

قتیل اش را همین جا پر بریدند

 

همین جا دخترش را می کشیدند

شبیه مادرش را می کشیدند

نه تنها معجرش را می کشیدند

همه موی سرش را می کشیدند

 

همین جا در بغل بگرفت او را

همین جا بوسه زد زیر گلو را

 

همین جا زیر و رو شد پیکر او

همین جا بوسه می زد بر سر او

همین جا بود آمد مادر او

همین جا سینه می زد دختر او

 

همین جا حرف حرف ملک ری بود

همین جا آفتابش روی نی بود

 

حسین جان خواهرت از شام آمد

ز شهر کوفه ی بد نام آمد

سرت بشکست و هی دشنام آمد

خودم دیدم که سنگ از بام آمد

 

به دست بسته تا شامات رفتم

دم دروازه ساعات رفتم

 

اگر چه خواهری نستوه هستم

اگر با دشمن ات چون کوه هستم

اگر بر کشتی ات چون نوح هستم

بجان مادرم مجروح هستم

 

خریدم غصه های بچه ها را

تمام ماتم کرب و بلا را

 

..... امانتدار بودم سعی کردم

برایت یار بودم سعی کردم

به شب بیدار بودم سعی کردم

گل ایثار بودم سعی کردم

 

تن اش با تازیانه سوخت آقا

دلم بر نازدانه سوخت آقا

 

مهدی صفی یاری
برچسب ها: وبلاگستان ، باشگاه ، سوخت ، آقا
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.