پاشو داداش که دوریمون سر اومد
پاشو که زینب مثِ مادر اومد
قَــدِ منم مث مادر کمونه
رو صورتم دارم حالا نشونه
صورت من نیلی شده می بینی
گل غمو از گونه هام می چینی؟
از وقتی که شد کمرم شکسته
شده نماز خوندنِ من ، نشسته
داغ تو آبجی رو زمین گیرش کرد
به جون تو قسم یهو پیرش کرد
از وقتی که بریده شد سرِ تو
از وقتی رفت علیِ اکبرِ تو
از وقتی دست عباست جدا شد
اصغر سرش وقتی رو نیزه ها شد
آب خوش از گلوم نمیره پایین
وقتی که راه میرم میُفتم زمین
چشام نمیبینه داداش نیگا کن
نمک رو زخم من نپاش نیگا کن
بعد تو من قافله سالار شدم
خدا میدونه که گرفتار شدم
بچه ها تو برات آوردم داداش
هزار دفعه تا اینجا مُردم داداش
امانتیتو پس آوردم ببین
برات نفس نفس آوردم ببین
امانتِ تو اینجوری نبوده؟
صورت دخترات چرا کبوده؟
دس رو دلم نذار که خونِ داداش
اشکای چشمِ من رَوونه داداش
رقیه تو خرابه جا گذاشتم
چیکار کنم که چاره ای نداشتم
پاشو داداش پاشو یه بار نیگام کن
پاشو یه بار دیگه فقط صِدام کن
پاشو چهل روزه ازت دور شدم
ازبس که باریدن چشام ، کور شدم
پاشو دلم تنگِ برات حسین جان
قربون اون قد و بالات حسین جان
شعر از : هور
.
.
.
پ ن : اشکِ چشام با این شعرِ ساده عجین شده
سادگیشو به اشکِ چشام ببخش ارباب