به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، وقتی این مطلب منتشر میشه، نمیدونم خودم دقیقاً کجا هستم و دارم چیکار میکنم، احتمالا بین راه نجف و کربلا باشم. دعا کنید برام، دعا کنید که زائر باشم. دعاگوی همه هستم.
این پست، شعریست احساسی که شاعر از زبان امام حسین علیه السلام خطاب به زوارشان سروده است:
تِزورونی اَعاهِـدکُم . تِـعِـرفـونی شَفیـعْ اِلکُم. أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم . هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم .
زیارتم می کنید به شما قول می دهم . شما مرا می شناسید شفیع برایتان هستم . اسامیتان را ثبت می کنم اسامیتان را. خوش آمدید ای زائرانم . خوش آمدید .
وَ حَـگّ چَفِّ الکَفیل و الجود وَ الرّایه . أنا وْ عَبّاسْ وَیّاکُم یَا مَشّایه . یا مَن بِعْـتو النُفوسْ و جِئتـو شَرّایه .
قسم به حقّ دست ضامن و بخشش و پرچم او .من و عبّاس با شما هستیم ای پیادگان . ای کسانی که جانهایتان را فروختید و برای خرید زیارتم آمدید .
عَلَیّ واجِبْ اَوافیکُم یَا وَفّـایه . تواسینی شَعائرْکُم . تْرَوّینی مَدامِعْـکُم . اَواسیکُم أنَـا وْ جَرْحـی أواسیکُم .هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم .
بر من واجب است به شما وفا کنم ای وفاداران . عزاداریتان به من دلداری میدهد .اشکهایتان مرا سیراب میکند. من و زخمهایم به شما دلداری می دهیم .خوش آمدید ای زائرانِ من . خوش آمدید .
هَلِه یَلْ ما نِسیْتْ و عَلْ وَعِدْ تِحْـضَـرْ . إجِیْـتْ و لا یْـهَـمَّـکْ لا بَرِدْ لا حَرّ . وَ حَـگ دَمْـعِ العَـقیله و طَبرَة الأکبَر . اَحَضْـرَکْ و ما أعوفَکْ ساعـة المَحْـشَرْ .
خوش آمدی ای که فراموش نکردی و بر وعده حاضر میشوی . آمدی و نه گرما و نه سرما برایت مهم نبودند . قسم به حقّ اشک بانوی گرامی و فرق شکافته اکبر . پیشت حاضر میشوم و وقت محشر رهایت نمیکنم .
عَلَی المَـوعِـدْ اَجی یَمکُم و لا اَبْـعَـدْ و اعوفْ عَنْـکُم . مُحامیکُم وَ حَگ حِیدَرْ مُحامیکُم . هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم.
در وقت دیدار پیشتان می آیم و دور نمیشوم و رهایتان نمیسازم .پشتیبانتان هستم به حقّ حیدر پشتیبانتان هستم . خوش آمدید ای زائرانِ من. خوش آمدید .
یَـا هَـلْـشایِلْ رایه وْ جایْ گاصِدنی . تِـعْـرُف رایَتَـکْ بی مَن تُذَکِّـرْنی ؟ بِلـگِطَعو چْفوفه وْ صاحْ اِدْرِکْـنی . صِحِتْ وَیلاه یا اخویه وْ ظَهَرْ مِحْنی .
ای آنکه پرچم را برداشته ای و آمده ای قصد دیدارم کنی . می دانی پرچمت مرا یاد چه کسی می اندازد ؟ به آن دست بریده که فریاد زد : مرا دریاب . فریاد زدم بی برادر شدم و اندوهم بر من آشکار شد .
کِسَرْ ظَهری سَهَمْ هَجْـرَکْ . نِفَدْ صَبری بَعَدْ عُمـرَکْ . اُوَصّیکُمْ عَلَی الرّایِه اُوَصّیکُمْ . هَـله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم .
تیر هجرانت کمرم را شکست. بعد از زندگی تو صبرم به پایان رسید. شما را به پرچم سفارش می کنم . سفارش می کنم . خوش آمدید ای زائرانِ من . خوش آمدید .
یَا مَنْ گاصِدْ إلَیَّ و دَمْـعِه تِجْـریـهْ . اَعرُفْ حاجِتَکْ مو داعی تِحْـچیـهِ . وَ حَـگ نَحـْـرِ الرِّضیع اِلـحاجِه اَگضیهِ . یَا زائرْ عاهَدِتْ کِلْ عِلّه اَشْـفیهِ .
ای آنکه قصد مرا نمودهای و اشکش جاری است، حاجتت را می دانم نیازی نیست آن را بگویی. به حقّ گلوی شیرخواره حاجت را برآورده می کنم. ای زائر عهد کردهام هر بیماریی را شِفا دهم .
اَخو زینب فَرَحْ بیکُمْ . هَله وْ مَرحَبْ یُنادیکُم . یُحَیّیـکُم اَبو الغیـره یْحَیّیـکُم . هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم .
برادر زینب به خاطرتان شاد شد . خوش آمدید صدایتان میزند . مرد غیرتمند به شما درود می گوید . سلام می کند . خوش آمدید ای زائرانِ من . خوش آمدید .
زینبْ مَنْ تُشاهِدکُم تِزورونی ؛ تُنادیکُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُرونی ! ما اَمْـشی یِسْره وْ لا یَسلِبونی . و لا بسیاطهم غَدَر یْضرِبونی .
زینب هنگامی که مشاهده می کند که زیارتم می کنید ؛ صدایتان می کند ای کاش در جنگ حاضر می شدید که مرا به اسیری نمی بردند و مرا غارت نمی کردند . و نه با تازیانه های خیانتشان مرا می زدند .
تُنادینی : أنَا الجیره وْ صَد عَنّی أبو الغیره . اَبَچّیکُم عَلی مْصابه اَبَچّیکُم . هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم .
صدایم می زند : من دربندم و مرد باغیرت از من گرفته شد . شما را بر مصیبت به گریه می اندازم . به گریه می اندازم . خوش آمدید ای زائرانِ من . خوش آمدید .