موسی در پرویز پرستویی هر شب خواب مرگ را می‌بیند و همین زندگی اش را تیره کرده البته او از مردن نمی ترسد بلکه ترس از عقوبت گناهش باعث التهاب او شده است.

باشگاه خبرنگاران- موسی در پرویز پرستویی هر شب خواب مرگ را می‌بیند و همین زندگی اش را تیره کرده البته او از مردن نمی ترسد بلکه ترس از عقوبت گناهش باعث التهاب او شده است.
او در دوره جوانی به همراه اسب سفیدش (زیبا) در یکی از سواحل شمال کشور به مسافران سواری می داد و از این راه روزگار می گذراند اما گویا اکثر مسافران او زن های بی بند و بار بوده اند و خود موسی هم اهل مشروبات الکلی
امروز او و پسرش جعفر جعفر (شهاب حسینی) در خانه ای روستائی زندگی می‌کنند و زیبا هم که خیلی پیر شده با آن هاست موسی اعتقاد دارد که اگر در عاشورا بتواند با ذوالجناح دور حسینیه دهکده تعزیه خوانی کند توبه اش پذیرفته خواهد شد اما مردم یا هیئت امنای حسینیه به دلیل سابقه اش اجازه چنین کاری به او نمی‌دهند.
در همسایگی موسی و جعفر یک خانواده ارمنی زندگی می‌کنند که دختر خردسالشان دچار عارضه قلبی است این دختر که ماریا نام دارد مونس و همدم موسی است.
بالاخره پای اس تعزیه می‌شکند و دست اندرکاران حسینیه تلاش زیادی می کنند که همان اسب را آماده مراسم کنند چون تصورشان این است که اگر اسبی از منطقه ای دیگر به مراسم بیاید تعزیه سال بعد هم به همان منطقه خواهد رفت آن ها ماجرا را مخفی نگه می دارند اما در خانه صاحب اسب تعزیه، دختری به اسم رعنا هست که به جعفر علاقه ای پنهان دارد و او را در جریان ماوقع می‌گذارد.
آخر سر و در روز عاشورا موسی بدون هیچ مقدمه ای با اسب سفیدش وارد تعزیه می شود و روی اسب دخترکی نشسته که چادری سبز تمام چهره و بدنش را پوشانده موسی پس از نوحه خوانی در همان صحنه جان میدهد و سپس می‌فهمیم که دخترک روی اسب همان ماریا است.
هنگام دفن موسی یکی از اعضای هیئت امنا می‌گوید که او وصیت کرده با نذورات امسال به جای ترمیم نمای حسینیه قلب ماریا را عمل کنند.
قبل از ورود به نقد فیلم با شما چند جمله خودمانی دارم؛
فیلمی که دو بازیگر اصلی اش پرویز پرستویی و شهاب حسینی باشند چرا باید اکرانی اینقدر بی سر و صدا و کم رونق داشته باشد؟ برای اینکه بتوانیم علیرغم حضور دو چهره به این شاخصی، تا این حد کم سروصدا بمانیم، باید توانسته باشیم فیلم خیلی بدی بسازیم این ها حرف های ما قبل نقد بود درباره اثری که جایگاهش همان جاست سازنده این فیلم سرشار از گفتنی ها بوده اما نتوانسته حتی ذره ای از آنها را با  اثرش بیان کند.
خام دستانه ترین نوع در میان بیان های غلط و نارس هنری، توسل به احساسات آبکی و لوس است یعنی مدلی که فیلم من و زیبا را شامل می شود فیلمی که بی هیچ مبالغه ای هنری تر از آه و اشکی ترین فیلم های هندوستان است.
اکثر نمونه هایی که از بیان ضعیف و غلط هنری سراغ داریم از این عاجزند که حرفشان را جا انداخته و محسوس کنند اما من و زیبا متاسفانه حتی نتوانست حرفش را بزند تا چه رسد به اینکه ملموس کند.
چند خطی که در دامنه این نگارش می آید را بخوانید تا این بحث را روشن تر پیش ببریم.
خدا گناهان هر انسانی را به شرط توبه می‌بخشد و چنان صفحه اعمال او را پاک می کند که انگار از ابتدا خطائی مرتکب نشده اما خیلی از انسان ها نمی‌توانند سابقه هم نوعشان را فراموش کنند موسی گناهی در حق این مردم مرتکب نشده و اگر قرار است کسی او را ببخشد خداست که باید چنین کند اما این مردم عادت دارند روی همدیگر نام و ننگ بگذارند.
بندی را که در بالا خواندید می توانست پیام فیلم باشد اما اثر اینقدر لاکن و الکن کرد که آخر سر همین را هم نگفت.
می پرسید چرا؟ خب بیائید سوال کنیم مورد انتقاد این فیلم چه کسانی هستند؟
مردمی که کاتولیک تر از پاپ و سختگیر تر از خدا شده اند
عده ای از معمرین و بزرگان که جای همه مردم حرف می زنند
یعنی آیا این مردم بی گذشت و نمام، مقصر قضیه اند یا مردم بی تقصیرند و عده ای که سخنگوی خود خوانده آن ها شده اند باعث عفونت این ماجرا به حساب می آیند؟
تا جواب چنین پرسشی مشخص نشود این فیلم بی معنا و فاقد محتوا خواهد بود و متاسفانه جواب این سوال در فیلم نیست مگر اینکه بخواهیم تفسیری خارج از داستان را به زور به ‌آن وصله کنیم پس نیت بیانی مولف در این اثر، در بن بست یک سو آتش و یک سو دریا گیر می افتد و از فیلم چیزی برای فهمیدن بیرون نمی‌آید و حالا که محتوایی در کار نیست از من و زیبا چه چیزی باقی مانده به جز پوسته ای از احساسات خیلی رقیق؟ در ضمن فیلمی که دیدیم برای بیان همین قصه رقیق هم نهایتا به سی دقیقه زمان احتیاج داشت نه خود دقیقه و دو سوم کار را باید به بزرگی خودتان تحمل می کردید و تحمل می کردید، تا فیلم هیچ چیزی نگوید.
فرض کنید با این که این اثر عنوان معناگرا را یدک می کشید از آن هیچ چیز گفتنی نخواهیم و دنبال سرگرمی صرف باشیم در این صورت هم به نظر شما  اگر کار را دیده اید چه چیز فیلم نمره مثبت داشت؟ (آرام بگوئید هیچ)
پلان ها، قاب بندی ها، عمل های خرد و درشت داستانی، دیالوگ ها و.. همه چاپی و باسمه ای و تکراری و نخ نما بود.
مثلا درباره دیالوگ ها اگر بگویم کلیشه ای ترین جملاتی که دیگر در سریال های شهری تلویزیون هم وجود ندارد در این فیلم سینمایی روستائی رد و بدل می شد یک روستائی می پرسد چی شده؟ آن روستائی دیگر پاسخ می هد چی می‌خواستی بشه، به کارت برس..
یا عشق و عاشقی فیلم که گویا می‌خواست به هر ترتیبی شده، هم به اثر طراوت ببخشد و هم نقش کم رنگ جعفر را کمی برجسته کند، این هم از آن نوع عشق و عاشقی ها محسوب می شود که خیلی وقت است حتی مخاطبین کف سینمای ایران به سخره اش می گیرند.
یا قاتی کردن چند شخصیت ارمنی و قصه ای آئینی مربوط به سالار شهیدان گویا اگر غیر مسلمان ها از امام حسین (ع) تعریف کنند خیلی بیشتر از تعریف خودی ها به ما می‌چسبد چون به قول مولوی خوشتر آن اگر که سر دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران اما در فیلم های ما از این قضیه آنقدر استفاده کرده اند که تبدیل به کلیشه ای نخ نما شده شاید تا به حال هیچ فیلمی بدتر از من و زیبا این کار را نکرده باشد و ما فیلمی می‌بینیم که انگار سازنده اش از سازندگان تئاترهای مدرسه ای هم جوگیر تر بود.
اما نکته قابل اشاره دیگری که در مورد این فیلم دارد حضور دو بازیگر توانا پرویز پرستوئی وشهاب حسینی در این پروژه است که  متاسفانه حتی تقابل این دو نتوانست ذره ای از پتانسیل های آنان را آزاد کند.
درباره حسینی باید گفت که چند وقت است فقط نقش آدم های عصبی را بازی می‌کند و این فیلم هم همین طور بود و پرستوئی هم بعد از آژانس شیشه ای همواره جلوی هر دوربینی، حاج کاظم را زیر پوشش دارد او حتی اگر در یک سریال تلویزیونی نقش آشپز را هم بازی کند، شخصیت یک کهنه سرباز بعد از جنگ را همراه دارد.
پرستوئی در من و زیبا حتی خوب نمی‌خندید وخوب گریه نمی‌کرد با اینکه در فوق العاده بود توانائی های این بازیگر هیچ شکی وجود ندارد.
به نظر می‌آید در من و زیبا نهایتا درصد از توانایی های پرستوئی را دیدیم و با ارفاق باید گفت یک درصد از ظرفیت های شهاب حسینی به منصه ظهور درآمد.
باعث چنین وضعیت تاسف باری غیر از کارگردانی بد، قصه نویسی ضعیف هم هست چه اینکه دوز بالای احساساتی گری باعث از دست رفتن فیلم شده
سانتی مانتالیسم یا همان احساساتی گری بیش از حد، کار فیلم را به آنجا می‌کشد که موسی بلافاصله پس از نوحه خوانی اش در تعزیه، وسط همان مردم بمیرد این قسمت از داستان ها به اصطلاح نقطه اوج آن هم هست آیا حتی احتیاج به نقد کردن من و زیبا فیلم بدی بود و چنین فرم ضعیفی شایسته ایده های محترمی مثل ارادت به امام حسین (ع) یا توبه و بازگشت از گناه نبود و احساساتی گری چنان باعث لکنت زبان آن شده بود که حتی نتوانست چند کلمه نقد اجتماعی کند./ي2
نويسنده: میلاد جلیل زاده.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.