به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ؛ فیلم "استرداد" به کارگردانی علی غفاری امسال در سی و یکمین جشنواره بین المللی فیلم فجر نامزد دریافت 14 سیمرغ بلورین شده است و با این آمار در صدر نامزدیهای جشنواره قرار دارد.
شنیده میشد 12 نویسنده در نگارش فیلمنامه آن حضور داشتهاند و پیش از تماشای اثر در جشنواره نام سیدجلال الدین دری نویسنده نام آشنای سینما و تلویزیون به عنوان بازنویس نهایی فیلمنامه به گوش میرسید اما در تیتراژ فیلم صرفا از وی تشکر ویژه شده بود. به بهانه نامزد شدن فیلمنامه "استرداد" در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر و اتفاقی که در تیتراژ فیلم افتاده است با دری گفتگویی داشتهایم.
* آقای درّی چطور شد که برخی حاشیهها درباره حضور شما در پروژههای "استرداد" و "عقاب صحرا" پیش آمد؟
- مقدمتا عرض میکنم من با هیچ کدام از دوستان پروژه عقاب صحرا و یا استرداد مشکلی ندارم و با همه آنها دوست هستم و مشکل هم همینجاست!
مشکل اصلی من بداخلاقی در سینماست. در شغلی که ارتباط تنگاتنگی با فرهنگ دارد این بداخلاقی و بیفرهنگیها عرف سینمای ما شده است. هدف من هم از طرح این مسایل، لطمه زدن به پروژه استرداد نیست چراکه خود بخشی از آن هستم. هدفم از بیان این موضوعات اشاره به عادت ناپسند حذف حضور افراد و نامشان و یا نادیده گرفتن زحمات دیگران است.
* اصلا همکاری شما با پروژه "استرداد" چگونه شکل گرفت؟
- سال گذشته یک ماه پس از فارغ شدن از سریال "سرگشته"، اکبری مدیر گروه فیلم و سریال شبکه یک با من تماس گرفت و درباره مشکل فیلمنامه پروژه "عقاب صحرا" صحبت کرد. اکبری خود نویسنده آن کار بود و من به دلیل دوستی با او وارد پروژه شدم. در این زمان نزدیک به 20 روز از کلید خوردن کار میگذشت، همه چیز آماده شده بود و گروه در یزد مستقر بودند. اما فارابی، کارگردان و برخی از عوامل معتقد بودند فیلمنامه باید بازنویسی شود و به این ترتیب کار تعطیل شده بود.
به همین دلیل من به گروه پیوستم و طی 10 روز به صورت شبانه روزی روی فیلمنامه کار کردم تا اینکه فیلمنامه امضا و نهایی شد و گروه فیلمبرداری که متوقف شده بود، کار را ادامه دادند.
* از این پروژه چطور به "استرداد" رسیدید؟
- بعد از آن دوباره از فارابی به من زنگ زدند و اعلام کردند در پروژه دیگری که آن هم به دلیل مشکلات فیلمنامه متوقف شده است به کمک من نیاز دارند. آن زمان من جواب منفی دادم. حضورم در "عقاب صحرا" بیشتر به خاطر آقای اکبری بود و می خواستم نسبت به همکاریم با وی در سالهایی که در حوزه هنری و گروه فیلم و سریال شبکه یک سیما بود،ادای دین کنم.
در سریال "سراب" او با اعتماد کامل از متن دفاع کرد و من هم این محبت هرگز از یادم نمیرود. حضورم در "عقاب صحرا" واقعا نه برای اسم و رسم بود نه پول و نه چیز دیگر. همه چیز هم دوستانه پیش رفت و جز یک گلایه کوچک به خاطر تیتراژ که مهم هم نیست، اتفاق دیگری رخ نداد و من هم از برخوردهای دوستانه همه عوامل راضیم.
* نگفتید چطور شد که به "استرداد" پیوستید؟
- اما برای حضور در "استرداد" آقایان پژمان لشگری پور، حسن نجاریان و محسن علی اکبری اصرار می کردند و می گفتند مشکلت چیست که نمی خواهی به پروژه بیایی؟ در نهایت اعلام کردم نمی توانم و حوصله این کارها را ندارم چون میدانستم چقدر سخت است.
یک روز روی تلفن همراهم 20 تماس بیپاسخ از علی اکبری دیدم که او هم آقای اکبری تهیهکننده "عقاب صحرا" را واسطه کرد تا من در نهایت تماس بگیرم. بنده هم تماس گرفتم و بعد از آن فیلمنامه به قلم آقای طالبزاده برای من ایمیل شد که حدود صد و چند صفحه با تعداد زیادی کاراکتر بود و سند این موضوع نیز موجود است. گرچه نه با علاقه، اما سرانجام به گروه پیوستم. مبلغی با تخفیف با هم توافق کردیم که یک میلیون را هم زمان عقد قرارداد کم کردند و سرانجام قرار شد بازنویسی فیلمنامه را آغاز کنم.
* در این زمان فیلم در چه مرحلهای قرار داشت؟
- آن موقع به من اعلام کردند کشتی اجاره کردند که از بندر انزلی به بندر فریدونکنار میرود و شما نگارش این بخش را تمام کن؛ چون پول کشتی را دادهایم گروه هم بیکار معطل است. به این معنا که کار من از اواسط فیلمنامه آغاز شد و مجبور بودم فیلمنامه را از اواسط شروع کنم و رج بزنم. در نهایت با حضور من و نگارش آن بخشها، پروژه از تعطیلی درآمد و دوباره شروع شد. آن زمان آقای غلامی هم کشف نشده بود!
* تا آن موقع چقدر از کار را گرفته بودند؟
- بخش خارج از کشور را گرفته بودند. در واقع هشت دقیقهای که در مسکو میگذشت. ماجراهای اشرف و استالین و..
آن زمان من نگارش فیلمنامه را آغاز کردم و این مرحله تا خرداد ماه ادامه داشت. آن زمان من دوبار بازنویسی کار را به انجام رساندم و در جلسات متعددی که با نجاریان و لشگری پور داشتیم نوشتهها را تأیید میکردند. اما فرقش این بود که بعد از تأیید هیچ چیز صورت جلسه نمیشد. در نتیجه دوباره بعد از مدتی مرا میخواستند و می گفتند فلان صحنه را به یک شکل دیگر گرفتیم و شما دوباره بیا بر این اساس فیلمنامه را بازنویسی کن!
این تغییرات خیلی زیاد نبود ولی کار مرا مدام زیاد میکرد در حالی که من بازنویسی را انجام داده بودم تا پروژه روی زمین نماند. قبل از من، به روایت خود علی اکبری 11 نویسنده به کار آمده و دوام نیاورده بودند.
* آن 11 نفر چه کسانی بودند؟
- ظاهرا آقایان رضازاده، طالب زاده، رفیع زاده، شادمهر راستین و هر نویسنده فیلمنامهای که در کشور وجود دارد. اما همه ارتباطشان را با پروژه قطع کرده بودند. از من هم خواسته بودند کاری کنم که پروژه ادامه پیدا کند. من هم بر اساس آنچه
کارگردان دوست داشت فیلمنامه را به صورت منطقی عوض کردم، نه بر اساس سلیقه خودم.
سعی میکردم خودم را با کارگردان وفق دهم تا پروژه نخوابد اما فیلمنامه دائما تغییر می کرد. من چیزی می نوشتم و علی غفاری چیز دیگری فیلمبرداری می کرد. بعد از آن از من میخواستند دوباره کار را تغییر دهم و برای آن سکانسها قبل و بعد بنویسم که با آن چیزی که گرفته شده جور باشد.
در این پروژه پوست من کنده شد تا به پایان کار رسیدیم. سه مدل فینال نیز برای کار نوشتم و غفاری بنا به دلایلی یک فینال دیگر برای کار انتخاب کرد که اهمیتی ندارد. اما آن چیزی که باعث شد من از دوستان گلهمند باشم، این است که از وقت به پایان رسیدن پروژه ارتباط این دوستان با من قطع شد. من گهگاهی زنگ می زدم و پیگیر احوال دستمزد معوقه ام می شدم و مدام پاسخ می دادند بله چشم حتما... اما زمزمه هایی می شنیدم که فیلمنامه بعد از رفتن من تغییر زیادی کرده است. من در این باره از لشگری پور سوال کردم که چه تغییری می توانستند به کار بدهند که من انجام ندادم؟ من حداقل سه ورژن مختلف فیلمنامه را در حالت های گوناگون نوشته بودم؛ با پایان بندی باز، با پایان بندی کشته شدن تکین، با پایانبندی زنده ماندن او و بازتعریف ماجراها توسط او. مگر غیر از اینکه شخصیت کار زنده بماند و یا نماند، می توان حالت دیگری هم نوشت؟
* فیلمنامه اولیه با متن بازنویسی شده شما چقدر تفاوت داشت؟
- یکی از کارهایی که من کردم تنیدن شخصیتها در هم و حذف کردن برخی از آنها بود. برای مثال سه کاراکتر به آقای کاووسی تقلیل پیدا کرده بود. فرار کردن تکین و غزال و همدستی غزال با کاووسی برای فراری دادن تکین و کشته شدن کاووسی توسط غزال و.. که من نوشته بودم در هیچ کدام از نسخهها نبوده است.
کم کردن کاراکترهای فرعی، لوکیشن و هزینه از کارهای دیگرم بود. چرا وقتی کارشان تمام می شود حتی نمی گویند برای اکران فیلم بیا؟ نویسنده آنقدر رده شغلی اش پست است؟ اصلا نمی دانم در تیتراژ نام مرا به چه عنوانی زده اند. شنیده ام تشکر ویژه کردهاند مگر ساندویچ است؟
* مگر فیلم را ندیدهاید؟
- کسی به من نگفت بیا فیلم را ببین. از دوستان شنیده ام که درج کرده اند نویسنده: علی طالب زاده و... با تشکر ویژه از سیدجلال الدین دری.
تشکر ویژه بابت چه؟ من آنجا نان پختهام یا تِی کشیدهام؟ من قراردادی دارم که در آن معین شده است: بازنویس نهایی فیلمنامه. چرا در تیتراژ هرچه دلشان خواسته زدهاند؟ از طرفی اگر بازنویس اینقدر بی خاصیت است چرا مدام به من ایمیل می زدند که اینجای فیلمنامه را تغییر را بده، آنجا را تغییر بده. چرا اصرار داشتند که من بیایم کار را بنویسم؟ آقای غلامی که نامشان در تیتراژ خورده است کنار بنده، ظاهرا فقط دو سه هفته آخر آمدند و بعد هم فهمیدیم او مجری طرح و دوست نزدیک آقای علی اکبری هم هستند. چرا او را از اول کشف نکردند؟
از همان اول کار او را میآوردند اگر انقدر خوب می نویسد. چرا ده نفر را معطل کردند؟ غیر از این است که می خواستند فقط کار وعنوان را مال خودشان کنند؟ من که گفتم همان "عقاب صحرا" برایم بس بود و آن یک هفته 10 روز سختی زیادی کشیدم، خسته بودم ولی گفتند بیا اگر کمک نکنی فیلم می خوابد و من کمک کردم پروژه راه افتاد.
* حتما دستاندرکاران فیلم معتقدند که متنی که شما نوشتهاید به فیلم تبدیل نشده است؟
- ببینید فیلمنامهای که من نوشتم از همه شبیهتر به چیزی است که ساخته شده است. اصولا بازنویسی نهایی یعنی همین. من شخصیتپردازی کردم. شخصیت هشیار، نقشه فرار تکین با غزال و تبانی او با کاوسی، شخصیت صمصام و ... را من بازنویسی کردم. همچنین حذف شخصیتها و لوکیشن های اضافی همه در فیلمنامه من هست اما دوستان از ابتدا بنا نداشتند من را در پروژه راه بدهند انگار از قبل همه چیز تبانی شده بود چندین بار به آقای علی اکبری سر اخبار منتشره اعتراض کردم و او حق را به من داد.
* از همان وقتی که نام شما از خبرها حذف شد باید پیشبینی این اتفاق را در تیتراژ میکردید.
- بله از همان وقتی که نام من ابدا در اخبار برده نمیشد ماجرا ادامه پیدا کرد تا به این تیتراژ رسید. گویی این طور خوب است که کسی بیاید چهار ماه کار کند ولی به کام دیگری تمام شود و حرفی نزند؛ به این میگویند آدم خوب ولی اینکه تو بعد از یک سال سکوتت را بشکنی یقینا میشوی آدم بده.
تغییراتی هم که دوستان در فیلمنامه من دادهاند در جهت تخریب پروژه است؛ مثل همان فلاش بک اشتباه یا شخصیت هوشیار که من آن را در قصه تنیده بودم. آیا این طلاها در آب ریخته شود یا خیر؟ بارها بحث شد و ورژن های مختلفی نوشتم. در یکی از آنها کسی که یکی یکی آدم ها را می کشت استاتف بود. دختر تنهایی مثل غزال که نمی توانست همه را بکشد. به این مسائل کار ندارم که حالا فیلمنامه چه شده است، آنچه مهم است اینکه من بعد از یک سال هنوز دستمزدم را نگرفته ام.
چرا دیگر فیلمنامه برایتان مهم نیست؟
- در این مدت بارها با علی اکبری تماس گرفتم و زمزمههایی شنیدم که فیلمنامه تغییر پیدا کرده است. اما چه کسی باعث راه افتادن دوباره فیلم شد؟ اگر فیلمنامه دوستان دیگر خوب بود چرا همان را نساختند؟ به نظرم هر کدام را میساختند یقینا بهتر از کاری می شد که حالا اکران شده است. گرچه من آن را ندیده ام و نمی دانم چه اتفاقی افتاده است اما در آن صورت لااقل کار خط و ربط مرتبط تری داشت و از ذهن یک نفر گذشته بود.
* آیا در نهایت برای شما مشخص شد که چرا همان فیلمنامه ها ساخته نشد؟
- علت اینکه آن فیلمنامه ها ساخته نشد طولانی بودن و مسائل دیگری بود که به آن کاری ندارم. ما در آن فیلمنامه ها حتی خانواده آقای کاووسی را می دیدیم. با خانواده تکین، مادر دختر و خانواده بقیه کاراکترها آشنا می شدیم. این شخصیت ها تا انتهای داستان هم بودند. اینطور نبود که در قطار کشته و به هر نحو یکی یکی حذف شوند که به ایجاد یک قصه و قهرمان شدن شخصیت تکین بینجامد. اصلا تکین را به عنوان شخصیت محوری نداشتیم بلکه 6، 7 نفر بودند که داستان با آنها جلو می رفت و همه چیز شبیه سریال بود. اما من ساختار آن را تغییر دادم. آن هم زمانی که می گفتند سکانس قطار را بنویس عوامل در بیابان های فیروزکوه منتظرند و بعد سکانس بیمارستان را بنویس. من چهار ماه درگیر این کار بودم. چطور می شود بگویند مرسی متشکریم همین! این چه عنوان تازه ایست...
* گفتید مشکلات مالی هم با این پروژه دارید؟
- بله. به من دستمزد هم نداده اند. زمانی که نیاز داشتند مدام تماس می گرفتند و حالا حتی نمی گویند بیا فیلم را ببین. یادشان رفته است یا شاید تلفن مرا ندارند! دو فیلم فاخر به تهیه کنندگی فارابی تولید شده است و حتی برایمان کارت صادر نکرده اند. پس این کارت ها شامل حال چه کسی می شود؟ یک نویسنده مگر چند کار در سال می تواند داشته باشد که دو تای آنها در جشنواره باشد و برایش کارت هم صادر نکنند. نمی گویند فردا ممکن است کارشان گیر بیفتد. اصلا کار آنها نه بلکه همکار دیگری که به کمک نیاز دارد. آیا من باید اطمینان کنم؟ درست بود زمانی که با من کار داشتند تلفنم را خاموش می کردم و می گفتم چکم را بفرستید؟
نکته دیگر اینکه اگر کار را با فیلمنامه های قبلی مقایسه کنید لااقل چند صد میلیون به پروژه کمک شده است.آقای فرخ نژاد یک ماه بیکار بود، داشت حقوقش را می گرفت. دستمزد یک ماه او برابر با 15 برابر دستمزد من است. اما دستمزد مرا نمی دهند عنوانم را می دزدند بعد فیلم فاخر می سازند مگر می شود؟
در یک جای دیگر دنیا اگر این اتفاق می افتاد فیلم بی آبرو می شد، کمپانی سازنده محکوم به پرداخت غرامت می شد. در همان بلاد کفر اینطوری است ولی اینجا از فردا همه چیز بر علیه من است و می گویند چرا اعتراض می کنی آن هم بعد از یک سال؟ پولت را ندادیم خب ندادیم درباره عنوانت هم که ازت تشکر کردیم دیگر چه می خواهی؟ اسمت را در اخبار ندادیم یادمان رفته بود، سر اکران هم نشد زنگ بزنیم، اصلا اگر بخواهیم از همه افرادی که تشکر کرده ایم دعوت کنیم که نمی شود.
جالب اینکه بعد از تماس های مکرر من با آقای لشگری پور زنگ زدند و گفتند بیا 3 میلیون تومان بگیر و برو. واقعا چرا بعد از یک سال به خودشان 4 میلیون تومان تخفیف دادند؟
* اصل قرارداد چقدر بود؟
14 میلیون تومان قرارداد من بود که 7 میلیون تومان آن را سال گذشته پرداخت کردند اما از باقی مبلغ امسال چیزی از آن را به من نداده اندو می خواهند 4 میلیون آن را هم کم کنند. اصل ماجرا گله مندی از این برخورد است که با جماعت فیلمنامه نویس می شود. فیلمنامه مهم است ولی فیلمنامه نویس اهمیتی ندارد. یعنی وقتی کارشان تمام می شود دیگر اهمیتی ندارد تنها عنوانش مهم است که بین خودشان به مساوات تقسیم می کنند.
آیا جرات می کنند این کار را با فیلمبردار، صدابردار و یا گریم و حتی دیگر عوامل تولید بکنند؟ به خدا که نمی توانند ...بعد هر جا هم که می رسند می گویند ما ضعف فیلمنامه داریم. سوال من این است که فیلمنامه نویس چقدر برایتان مهم بوده است؟ واقعیت این است که فیلمنامه نویس نه برای شما و نه برای جشنواره فیلم فجر مهم نیست. مدام هم می گویند چرا ما ضعف فیلمنامه داریم اصلا چرا باید قوت فیلمنامه داشته باشیم؟ از همینجا از همه دوستانی که باعث کدورت خاطر مبارکشان شدم عذر خواسته و می گویم کمی به رفتار یکسال گذشته خود نظر کنید.