به گزارش
گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران ، وقتی آنها به زندان انداخته شدند، گناهکار نبودند اما با این وجود، آنقدر مدارک و شواهد علیه آنها وجود داشت که نه تنها به زندان انداخته شدند بلکه حکم مرگ هم برای برخی از آنها صادر شد. این زندانیان سالهای زیادی را در انتظار اجرای حکم مرگ خود پشت میلههای زندان سپری کردند. بعضی از آنها در حالی که تنها چند روز به اجرای حکم اعدامشان مانده بود به طرز باور نکردنی از مرگ نجات یافتند اما بههرحال آنقدر خوششانس بودند که سرانجام تبرئه شدند.
دی انای نجات بخشسال 1988 «رونالد ویلیامسون» به جرم آزار و اذیت و قتل دختری به نام «دبراکارتر» در سال 1982، مجرم شناخته شده و به مرگ محکوم شد. ویلیامسمون یازده سال را در انتظار اجرای حکم مرگ خود سپری کرد و در همه این سالها از تلاش برای اثبات بینگاهیاش ناامید نشد. سپتامبر 1994 تنها 5 روز مانده بود که ویلیامسون را اعدام کنند که ناگهان صدای فریاد او در محوطه زندان پیچید، او فریاد میکشید «من بیگناهم، من بیگناهم، من بیگناهم». از خوششانسی این متهم، در همان زمان یکی از قضات دادگاه به صورت اتفاقی در حال ببازدید از زندان بود که صدای او را شنید و درخواست کرد تا با این متهم صحبت کند، او فهمید که در مورد این متهم، قانون امنیت قضایی به درستی رعایت نشده است براساس این قانون زندانی حق دارد از علت توقیف خود مطلع شود تا بتواند به رای خود اعتراض کند. بعد از به تعویق افتادن حکم اعدام ویلیامسون با انجام آزمایش دیانای، بیگناهی وی ثابت شد و او از زندان آزاد شد اما پنج سال بعد به دلیل ابتلا به بیماری التهاب شدید کبد جان خود را از دست داد.
اعتراف دروغینسال 1980 به یکی از بانکهای ایرلند دستبرد زده شد و در این سرقت دو پلیس کشته شدند. برای شناسایی سارقان، پلیس خودروی آنها را ردیابی کرد، صاحب خودرو کسی جز «پیتر پرینگل» نبود. پرینگل پس از دستگیری ادعا کرده بیگناه است اما با این حال دستگیر شد. بعد از دستگیری پیتر، دو نفر دیگر به نامهای کالم اوشی و پاتریک مک کان نیز به اتهام همدستی با او دستگیر شدند. با بررسی صحنه جرم هیچ لکه خون و یا اثر دیگری که گناهکار بودن پرینگل را ثابت کند در خودروی پرینگل کشف نشد اما با این وجود وی گناهکار شناخته شد. سال 1981 حکم اعدام هر سه نفر صادر شد اما دولت ایرلند از ترس شورشهای سیاسی دائما تاریخ اعدامها را به تعویق میانداخت. 15 سال از زندانی بودن پرینگل میگذشت تا اینکه تحقیقات بیشتر نشان داد پرینگل زیر فشار شکنجههای بازجویی به ارتکاب این جنایت اعتراف کرده و در اصل وی بیگناه بوده است و به این ترتیب از حکم مرگ رهایی یافت.
اعتراف زیر شکنجهژانویه 1984 «لیرو اورانج» و برادر ناتنیاش «لونارد کید» به اتهام قتل چهار نفر از جمله یک پسر ده سال دستگیر شدند. پس از دستگیری اورانج دوازده ساعت در بازجویی بود و زیر فشار شکنجه اعتراف کرد که مرتکب قتل شده است. پس از گناهکار شناخته شدن اورانج، برای او حکم اعدام صادر شد و او در انتظار حکم مرگ در زندان به سر میبرد تا اینکه چند وکیل و دانشجوی رشته حقوق تصمیم گرفتند پرونده اورانج را دوباره بررسی کنند و آنها در جراین تحقیقات خود مدارکی را اریه دادند که نشان میداد این مرد بیگانه به زندان افتاده است. با روشن شدن این موضوع در ژانویه سال 2003 فرماندار ایلینوی به طور رسمی از اورانج عذرخواهی کرد. در بازخوانی پرونده اورانج معلوم شد که او و چهارده نفر دیگر در دهه 1980 زیر فشار شکنجه به جرایمی که مرتکب نشده بودند اعتراف کردهآند.
در انتظار آزادیسال 1999، «میشل تونی» به جرم قتل سه نفر و زخمی کردن دو نفر دیگر متهم شناخته شد. اتهام او این بود که در حادثه بمبگذاری سال 1985 در لیکورس تگزاس دخالت داشته است، اما در حالی که او دوران بازداشت خود تا زمان برگزاری دادگاه را سپری میکرد، هم سلولی تونی برای اینکه حکم آزادی خود را دریافت کند در دادگاه به دروغ شهادت داد که تونی نزد او به این جنایت اعتراف کرده است. به این ترتیب باتوجه به شواهد و مدارک تونی به مرگ محکوم شد، تا اینکه سال 2008 با انجام تحقیقات دوباره معلوم شد که در اتهام دخالت تونی در حادثه بمبگذاری، دو نفر علیه او شهادت دروغ دادهاند که یکی از آنها، یعنی
همسلولی او شهادت خود را پس گرفته بود. اگرچه تونی سال 2009 از زندان آزاد شد اما فقط توانست یک ماه را در آزادی نفس بکشد چرا که او یک ماه بعد از آزادی از زندان، در سن 43 سالگی جان خود را در یک سانحه رانندگی از دست داد.
خصومت شخصیسال 1983 فردی به نام «روبرتو کالن» به اتهام قتل «دلبرت باکر» گناهکار شناخته شد. دلبرت یک آرایشگر بود و در سالن آرایشگاه خود در فلوریدا به قتل رسیده بود این در حالی که بود که کالن ادعا میکرد. هیچگاه دلبرت را ندیده و زمان وقوع قتل با نامزد خود بوده و حتی چهار شاهد نیز حرف او را تایید کردند. با این وجود کالن گناهکار شناخته شد زیرا خلافکاری به نام «دیوید لونا فالکون» شهادت داد که کالن برای او ماجرای قتلی که مرتکب شده را تعریف کرده است. شهادت فالکون در حالی به عنوان یک مدرک موردتوجه قرار گرفت که گفته میشد فالکون پیش از شهادت، یک بار با در یک درگیری کالن را تهدید به مرگ کرده بود و این دو نفر به شدت با هم خصومت داشتند، اما با این حال قضاوت دادگاه بدون توجه به این مسئله باتوجه به شواهد، روبرتو کالن را متهم شناختند. در سال 1999 در حالی که زندانی شدن کالن شانزده سال میگذشت چند وکیل که در بررسی پرونده این متهم، متوجه نواقضی شده بودند وکالت او را برعهده گرفتند و با بررسی دوباره پرونده شواهدی بر بیگناهی کالن ارائه کردند و همین شواهد باعث شد که وی یکسال بعد در حالی که 17 سال از عمر خود را در زندان سپری کرده بود آزاد شد.