به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران به نقل از وطن امروز، سال 1391 در نهایت یک پیام بیشتر ندارد: راهی که رفتهایم درست بوده است.
در این سال منازعهای بزرگ شکل گرفت بر سر اینکه مسیر درست سیاست داخلی در
ایران بالاخره کدام بوده است؟ جریان فتنه با استناد به همه آنچه از جانب
دولت در 3 سال گذشته دیده شده، استدلال میکند آنچه در سال 88 رخ داد فتنه
نبوده بلکه پیشبینی زودهنگام مجموعه وقایعی بوده است که اکنون همه - حتی
اصولگرایان- به آن اذعان دارند. این ادبیات را بیش از هر کس دیگر هاشمی
رفسنجانی در ماههای گذشته – بیشتر پنهان و کمتر آشکار- توسعه داده است و
هدف اصلی او هم فراتر از اينهاست. متقابلا فرقه انحرافی نیز تلاش میکند از
وضعیت فعلی حقانیت خود را نتیجه بگیرد. استدلال مرکزی این فرقه – اگر
بتوان نام آن را استدلال گذاشت- این است که اگر هم مشکلی وجود دارد مربوط
به آنها نیست بلکه ناشی از این است که ساختار نظام به اندازه کافی به آقای
احمدینژاد آزادی عمل نداده و او را به عنوان یک نیروی آوانگارد که مجموعه
سیستم باید خود را با آن هماهنگ کند، به رسمیت نشناخته است. از دید این
فرقه، اگر میگذاشتند احمدینژاد هر کار دلش میخواست میکرد، آن وقت وضع
حتما فرق میکرد.
ارزیابی این دو دسته استدلال و اینکه وزن هر یک چه اندازه است کمی زمان
میبرد ولی سخت نیست. جریان فتنه در اصل در حال فرار از صورت مساله اصلی
است. اولا این جریان در سال 88 با اصل نظام و انقلاب درگیر شد نه دولت و پا
را از چارچوبهایی فراتر گذاشت که شکلدهنده اساس ساختار نظام است؛ همان
ساختاری که دولتها در آن میآیند و میروند. کافی بود این جریان در فاصله
خرداد تا دی 88 چند رفتار ساده و در عین حال روشن از خود درباره مرزبندی با
محور بیگانه- ضدانقلاب و گردن نهادن به مکانیسمهای قانونی رسیدگی به
ادعاها درباره سلامت انتخابات تن ميداد؛ آن وقت حتی اگر دولت دهم را از
دست میداد، میتوانست مطمئن باشد در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم به
عنوان حریفی بسیار قدرتمند در صحنه سیاسی کشور ظهور خواهد کرد. اصلاحطلبان
در سال 88 علیه انقلابی بودن دولت خروج کردند نه علیه انحرافی بودن آن.
دولت تا آنجا که فرقه انحراف به آن مسلط است، خویشاوند اصلاحطلبان است نه
حریف آنها. اتفاقا آنچه فرقه انحراف نامیده میشود در خلاصهترین تعریف
ممکن چیزی جز نزدیکی گفتمانی و سازمانی دولت به فتنهگران نیست. از سیاست
داخلی تا سیاست خارجی و اقتصاد و فرهنگ این حکم جزء به جزء صادق است.
اتفاقا اصلاحطلبان بر خلاف آنچه میگویند پیشگویان خوبی نیستند. اگر بودند
میفهمیدند 88 سال آخری نیست که در ایران انتخابات ریاست جمهوری برگزار
میشود. دولت هر چه هم که به بیراهه برود اولا همچنان کارنامه آن با دوران
سیاه اصلاحطلبی دوم خردادی در ایران قابل مقایسه نیست و ثانیا این بیراهه
رفتنها تنها چیزی را که ثابت نمیکند حقانیت اهل فتنه است؛ بلکه برعکس
نشان میدهد گفتمان اصلاحات گفتمانی چنان خطرناک است که هر گفتمان دیگری را
که با آن پیوند خویشاوندی برقرار کرده و با آن بده بستان مفهومی کند، در
زمانی بسیار کوتاه از سر و شکل میاندازد.
در سوی دیگر، اگر برای فتنهگران حوادث سال 91 زمانی برای بازسازی
ادعاها بود، این سال برای فرقه انحراف زماني برای یافتن گریزگاهها بوده
است. این جریان اکنون با افزایش مصرف ادبیات آخرالزمانی بیآنکه مبانی آن
حتی به طور سطحی منقح شده باشد و وعده دادن آیندهای که همه از آن بیخبرند
جز یکی ـ دو فرد خاص در دولت و مهم تر از اینها، تبدیل کردن نوعی متافیزیک
محفلی به مبنایی برای سیاستگذاری و رفتار در سیاست داخلی و سیاست خارجی و
در نهایت یافتن مقصرهایی از انواع مختلف برای هر یک از مشکلاتی که پذیرش
آنها به معنای شکست در مدیریت کشور خواهد بود، فعلا انرژی زیادی صرف یافتن
گریز از بنبستهای فعلی و راههایی برای پرش از بنبستهای مقدر در آینده
کرده است. فرقه انحراف تلاش میکند بگوید قربانی است نه مقصر؛ با این حال
قصد کوتاه آمدن ندارد. مشکل فقط اینجاست که ظاهرا آقایان نمیفهمند و بنا
هم ندارند بفهمند که برای خلایق، پنجه به صورت نظام کشیدن ملاک محبوبیت
نیست، همچنانکه اصلاحطلبان پنجه کشانی بشدت حرفهایتر بودند اما در سال
84 پس از رساندن منحنی رادیکالیسم به اوج با کاندیدا کردن مصطفی معین،
ستاره بختشان چنان افول کرد که هیچ دورنمایی برای فروغ دوباره آن متصور
نیست.
ملاک برای تودههای مردم میزان خدمات واقعی است که دریافت میکنند و
در این مورد کارنامه فرقهای که دولت را از خدمت به مردم بازداشت و مشغول
حاشیه کرد، روشنتر از آن چیزی است که مرور مجدد بخواهد. نتیجه چیست؟ نتیجه
این است که اکنون راه برای آینده از هر وقت دیگری روشن تر است. دولت
احمدینژاد تا آنجا که به اصول انقلاب اسلامی پایبند ماند، تا آنجا که
سودای دوستی با آمریكا نداشت، تا آنجا که پنهانی با اهل فتنه پالوده
نمیخورد، تا آنجا که در دفاع از جمعی معدود منافع ملت را قربانی نمیکرد،
تا آنجا که سرباز ولایت بود از همهگونه حمایت از جانب تودههای مردم
انقلابی و گشادهدستانهترین نوع آزادی عمل از جانب نظام برخوردار بود.
نزاع را اصولگرایان شروع نکردند. اصولگرایان تا آخرین لحظه مقاومت کردند و
جنگیدند تا باور نکنند که انحرافی در دولت رخ داده است؛ دولتی که روزها در
جلسات و مجلس سخنرانی و مناظره و شبها کف خیابان برایش جنگیده بودند. اما
وقتی دیگر چاره نماند و وقتی دولت چنان کرد که ثابت شد قصد دارد در برخی
حوزههای خاص به عریانترین وجه ممکن تباین مسیر خود با مسیر انقلاب اسلامی
را علنی کند، اصولگرایی اصولگرایان اقتضا میکرد که ساکت نمانند و
نماندند. انتقاد امروز دقیقا از جنس حمایت دیروز است. آن روز اقتضای
پایبندی دولت به اصول حمایت بود و امروز اقتضای فاصله گرفتن آن از اصول
انتقاد است. اگر این موج انتقادی به راه نمیافتاد جای گله و اعتراض بود و
جای آن بود که کسانی به اصولگرایان خرده بگیرند که شما راه را به اشتباه
رفتهاید. اشتباهی رخ نداده است. احمدینژادی که حمایت دریافت میکرد، بر
صدر نشانده میشد و قدر میدید، احمدینژاد انقلابی بود آن هم به اعتبار
انقلابی بودنش نه به اعتبار احمدینژاد بودنش. حالا او تصمیم گرفته
– تا حدودی- جای خود را عوض کند. مانعی ندارد. جای مدافعان دیروز هم
عوض خواهد شد. اشتباه جریان فتنه این است که معنای رفتار اصولی را
نمیفهمد. مکتب اصولگرایی با کسی عقد اخوت نمیبندد و کسی را معیار و ملاک
ارزشها قرار نمیدهد. همین حالا اگر احمدینژاد، همان احمدینژاد سال 84
باشد همان حمایتهای سابق را دریافت خواهد کرد. کسانی در اطراف آقای
رئیسجمهور همه تلاش خود را کردند تا او را به این جمعبندی برسانند که این
کینهها قدیمی است و اینها از همان سال 84 تو را نمیخواستند و کمر به
انتقام بسته بودند. این جزو بزرگترین دروغهایی است که تاکنون گفته شده
است. فرقه انحراف قدر حمایت بیدریغ و قدرتمندی را که دریافت کرده بود
ندانست، احساس استغنا کرد، سر به طغیان برداشت و حالا برای اینکه نپذیرد
خود آغازکننده این منازعه بوده و بقیه کاری نکردهاند، جز واکنش نشان دادن
– آن هم پس از کلی این دست آن دست کردن و احتیاط- به رفتارهای
ساختارشکنانه روي آورده است. بلی، برخی از این واکنشها تندروانه و برخی
اشتباه بوده ولی این حقیقت قابل فراموش کردن نیست که هر چه بوده واکنش بوده
و کنشهای اولیه از جانب آقایان رخ داده است. اصولگرایی امتحان خوبی پس
داده است. اصولگرایان نگفتند چون احمدینژاد از خودمان است پس هر چه کرد،
کرد. این مدالی جاودانه خواهد بود بر سینه مردانی که چون اصول خود را در
خطر دیدند، تعلق جناحی مانع خروش و برخاستنشان نشد بر خلاف اصلاحطلبان که
هر منکر و خلافی را از دوستان خود توجیه و بلکه از سر لجاجت به آن افتخار
میکنند. دعوا بر سر سیاست نیست، دعوا بر سر اصول است، اصولی که در یکسو
هر که از آنها عبور کرد ملاحظهاش نمیکنند و در سوی دیگر پاک سهطلاقهاش
کردهاند تا مبادا در مناسبات قبیلهایشان خللی بیفتد. سال 92 احتمالا
پایانی برای این داستان خواهد بود و آغازی برای داستانهای دیگر اما من
یقین دارم که اصولگرایان در هر حال بازی را خواهند برد حتی اگر رهبران
پنهانی یک فرقه و رهبران مستکبر فرقهای دیگر پیشبینیهایی متفاوت کرده باشند.