مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،
ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز به مقاله ای از محسن جندقي درخصوص سخنرانی اخیر احمدی نژاد در اهواز و تکرار ادعای پرداخت یارانه 250 هزار تومانی با عنوان «چقدر ميدهند؟ چقدر ميگيرند؟!»اختصاص یافت:
«احمدینژاد میخواهد 250 هزار تومان مفت بدهد اما نمیگذارند! 250 هزار تومان یارانه یعنی برای یک خانواده 5 نفره، یک میلیون و 250 هزار تومان پول بیمنت. یعنی سرپرست یک خانواده 8 نفره، ماهانه 2 میلیون تومان کاسب خواهد بود و نمیخواهند مردم کمی پول به دستشان برسد!»
محمود احمدینژاد برای شنیدن جملات بالا یا جملات مشابه آن زحمات بسیاری کشیده است و برای آن از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور سفر کرده تا بدون واسطه، به مردم بسیاری از واقعیات(!) را بگوید؛ اینکه دولت قصد دارد به ملت پول بدهد اما دوستان سایر ارگانها بویژه مجلسیها نمیگذارند او عدالت را اجرا و ثروت را بین مردم توزیع کند. رئیسجمهور در هر سخنرانی یا گفتوگویی بر این مساله تاکید میکند که آنها نمیگذارند و نمیخواهند و همینها هستند که اقتصاد خانوارها را به این حال و روز انداختهاند.
سخنان دیروز احمدینژاد اما با سخنان گذشتهاش کمی فرق داشت و او مخالفان خود و طرحهایش را شیاطینی خواند که نمیخواهند منابع مالی در اختیار تودههای مردم قرار گیرد! رئیسجمهور در جمع مردم اهواز گفت: «دولت در عرصه اقتصاد چند طرح مهم را انجام داد تا ثروت را در بدنه مردم توزیع کند که از جمله آنها میتوان به طرح بنگاههای زودبازده، مسکن مهر و هدفمندی یارانهها اشاره کرد که البته شیاطین و بدخواهان و انحصارطلبان علاقه ندارند در عرصه اقتصاد و سیاست امکانات و منابع در اختیار تودههای مردم باشد.
شیاطین و بدخواهان در مسیر هر کاری که به سمت عدالت برای تودههای مردم و اصلاح اقتصاد باشد مانع تراشی میکنند!» امیدواریم ما را که سخنان آقای دکتر را نقد میکنیم شیطان نخوانند، چراکه مخالف عدالت و رسیدن امکانات و پول به مردم نیستیم و اتفاقا به علت اینکه عدالت رعایت نمیشود و همه امکانات و خدمات به درستی توزیع نمیشود دست به قلم بردهایم. بسیاری اعتقاد دارند دیگر نباید سخنان احمدینژاد را جدی گرفت و کاغذ سفید را سیاه کرد اما برای ثبت در تاریخ و نقد سخنانی که گویا خود رئیسجمهور و اطرافیانش آن را باور میکنند چند نکته را باید متذکر شویم.
1- احمدینژاد دیروز در اهواز گفت: «باید ثروت و امکانات ملت در بدنه اجتماعی توزیع شود و توزیع یارانهها در حقیقت توزیع عادلانه ثروت بین مردم است و معتقدم به جای 45 هزار تومان میتوان 250 هزار تومان به مردم یارانه داد و هدفمندی در حقیقت در قرار دادن پول مردم در جیب خود مردم است.»250 هزار تومان یارانه نقدی برای هر ایرانی اصلا بد نیست، خوب هم هست.
ما مستضعفان و قشر متوسط سابق و ضعیف فعلی هم 250 هزار تومان را دوست داریم و خوشحال میشویم خزانه مملکت آنقدر پر باشد که دولت برای توزیع عادلانه ثروت التماس کند اما آیا خزانه مملکت پر هست یا قرار است با پول همین مردم پر شود؟ چه تضمینی هست که من 250 هزار تومان را بگیرم و 500 هزار تومان هزینه دریافت آن را ندهم؟ برای درک بهتر این مساله کمی حساب و کتاب کنیم؛ همین دولتی که برای اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها و پرداخت 250 هزار تومان سر و دست میشکند در بودجه 1392 مجبور شده برای کاهش وابستگی بودجه به نفت بسیاری از خدمات را گران کند. دولت در بودجه 92 پیشنهاد داده هزینه صدور گذرنامه تا سوخت 2 برابر شود.
همچنین مالیاتها باید افزایش پیدا کند تا آقایان پز کاهش وابستگی به نفت بدهند. البته لایحه بودجه 92 در مجلس تکان درست و حسابی خواهد خورد اما دولتیها همچنان ادعا میکنند میخواهند به مردم پول بدهند اما نمیگذارند و نمیگویند که میخواهند چقدر از مردم بگیرند؟! 2- پرداخت یارانه 250 هزار تومانی میدانید یعنی چه؟
یعنی آزاد شدن قیمت همه خدمات و حاملهای انرژی. یعنی بنزین 3000 تومانی و 5 برابر شدن قبض گاز و آب و برق. یعنی 5 برابر شدن هزینه حمل و نقل، یعنی گران شدن همه کالاها به علت افزایش قیمت سوخت، یعنی افزایش سرسامآور نقدینگی، یعنی تورم باورنکردنی. طبق قانون در صورت اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها نرخ بنزین 90 درصد فوب خلیجفارس میشود و این یعنی با دلار 3500 تومانی بنزین لیتری حدود 3 هزار تومان خواهد شد.
همین الان که فاز دوم هدفمندی یارانهها اجرا نمیشود دولت مجبور شده دلار 1226 تومانی را کنار بگذارد و حتی برای واردات کالاهای اساسی دلار 2500 تومانی را مبنا قرار دهد. همین یعنی افزایش 100 درصدی هزینه واردات. خب! دولت برای اینکه بتواند ماهانه 15 هزار میلیارد تومان فقط یارانه نقدی پرداخت کند باید بسیاری از خدمات را حداقل 5 برابر کند. با حساب سرانگشتی میتوان گفت برای دریافت 250 هزار تومان باید حداقل 500 هزار تومان پرداخت کرد.
3- احمدینژاد در بخش دیگری از سخنان خود گفته: طرح بنگاههای کوچک طرح موفقی بود و بیش از یک میلیون و 60 هزار شغل ثابت ایجاد کرد اما عدهای که میلیاردها تومان وام از بانکها گرفته و آن را پس نمیدهند با این طرح که به نفع اشتغال جوانان بود به بهانههای مختلف مخالفت کردند و به بهانههای مختلف و با استفاده از ابزار رسانهای و ثروتی که در اختیار دارند برای مخالفت با این طرح آدرس انحرافی میدهند، چرا که نمیخواهند تودههای مردم قدرتمند شوند و با این طرح مخالفت میکنند.
اگر انرژی 30 میلیون نفر در عرصه اقتصاد کشور وارد شود اتفاقات بزرگ و مبارکی در عرصه اقتصاد خواهد افتاد. هدفمندی موفقترین طرح اقتصادی ایران در طول تاریخ بوده است اما جوسازیهای زیادی علیه آن صورت گرفت، چرا که اگر به واسطه این طرح تودههای مردم توانمند شده و وارد عرصههای اقتصادی شوند در آن صورت فرصت انحصارطلبی و انباشتن ثروتهای بادآورده از عده قلیلی گرفته خواهد شد؛ به این خاطر با آن مخالفت میکنند.
همانطور که غربیها در موضوع هستهای میخواهند انرژی هستهای در انحصار خودشان باشد و به وسیله آن دنیا را تصاحب کنند و نمیخواهند اجازه دهند سایر ملتها از این انرژی عظیم استفاده کنند چرا که اگر همه ملتها از آن استفاده کنند، جایی برای قلدری و چپاول ثروت ملتها باقی نخواهد ماند.
اینکه احمدینژاد روش جالبی در سخنرانی دارد و کمتر کسی را یارای مقابله لفظی با وی است، سخنی گزاف نیست. جملات فوق را بار دیگر بخوانید و ببینید با چه تحلیل و منطقی مخالفان و منتقدان اجرای فعلی هدفمندی یارانهها را به غربیهایی که مخالف انرژی هستهای (که حق مسلم مردم ایران است) هستند، ربط داده است؟ او همه چیز را با هم تجمیع میکند تا همان چیزی که میخواهد را نتیجه بگیرد.
موضوع طرح بنگاههای زودبازده و ایجاد شغل در دولت را قبول داریم اما آیا مسؤولان میتوانند آمار ورشکستگی بنگاههای کوچک و بزرگ اقتصادی را بدهند؟ به عبارت بهتر آیا میدانید در کنار ایجاد اشتغال چند نفر بیکار شدهاند که آن هم هیچ علتی جز رها شدن اقتصاد و تولید ندارد؟ جالب اینکه احمدینژاد از عدهای که میلیاردها تومان وام از بانکها گرفته و آن را پس نمیدهند هم انتقاد میکند در حالی که به تازگی پرونده فساد بزرگ بانکی را از سر گذراندهایم. پروندهای که در آن پای برخی مدیران بانکی و اقتصادی در میان بوده است.
اصلا قصد نداریم دولت را متهم به فساد اقتصادی کنیم یا بگوییم دولتهای سابق، هیچ فساد اقتصادی نداشتهاند اما حداقل میتوانیم بگوییم نظارت در دولت دهم حلقه مفقوده مدیریت مالی و بانکی بوده است. در زمان همین دولت بود که تخلفات بزرگ و تاریخی بانکی و مالی رقم خورد و در همین دولت است که بیشترین بدهکاری بانکی تاریخ ایران وجود دارد اما احمدینژاد با ظرافت از این موضوع هم استفاده میکند. در زمان اجرای هدفمندی یارانهها همه تولیدکنندگان از عدم حمایت دولت شکایت داشتند و پیشبینی میشد دولت قانون حمایت از تولید را اجرا کند اما این اتفاق نیفتاد تا تولیدکنندگان این هزینهها را از مردم بگیرند.
آیا دوستان و مشاوران رئیسجمهور نمیتوانند به وی توصیه کنند که دولت قبل از اجرای فاز دوم و آزادسازی قیمتها ابتدا زیرساختهای نرمافزاری و سختافزاری را مهیا کند تا بازار به ثبات برسد سپس فکری به حال نرخ ارز شود و اقتصاد قبل از شوک دوم به آرامش برسد. نمیدانیم شاید آن مشاوران گفتهاند و دوستان نشنیدهاند.
4ـ دولت نهم و دهم کوشا بودهاند و تلاش بسیاری برای برقراری عدالت کردهاند. عملکرد این دولت به گفته بسیاری از بزرگان اصلا با دولتهای گذشته خود قابل مقایسه نیست. حداقلش این است که سعی خود را انجام داد تا ایران را آباد کند و مسؤولان این دولت دوست دارند در روزهای پایانی یادگاریهای خوبی از خود به جا بگذارند اما متاسفانه در 2 سال گذشته برخی بیمدیریتیها و عملکرد ضعیف اقتصادی و لجبازیها موجب شد اقتصاد کشور نه تنها با موفقیت جراحی نشود بلکه عملکرد مثبت دولت هم فراموش شد و زیر سوال رفت.
میتوان از رئیس دولت پرسید آیا میدانید عملکرد چند ماهه اخیر چه تاثیرات منفی در اقتصاد گذاشته است؟ آیا میدانید نقدینگی چه کمکی به افزایش نرخ تورم کرده است و اگر 250 هزار تومانها پرداخت شود چه افتضاحی خواهد شد؟ امیدواریم بدانید.
تحلیل نتایج نشست موسوم به دوستان سوريه در استانبول ترکيه با مقاله ای از سيدمحمد اسلامي و موضوع «چرا نشست استانبول براي ارسال سلاح به سوريه به توافق نرسيد؟»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان را می خوانید:
نشست موسوم به دوستان سوريه در استانبول ترکيه به نتيجه جالبي رسيد. آمريکا ظاهراً در پاسخ ماه ها اصرار گروه هاي مسلح درگير با ارتش سوريه، اعلام کرد که به جاي سلاح به آن ها گندم و دارو مي دهد. البته اين نشست را بايد يکي از واقعي ترين مذاکرات بين مخالفان بشار اسد با حاميان منطقه اي و بين المللي شان دانست. به نظر مي رسد که بحران سوريه چنان پيش رفته است که ديگر از نشست هاي نمايشي با حضور 70 تا 120 کشور و ده ها سازمان بين المللي خبري نيست.
حالا معلوم مي شود که نشست هاي آنچناني موسوم به دوستان سوريه در پاريس، تونس، مراکش و ... بيش تر مصرف رسانه اي داشته است. براي همين است که در نشست شنبه دوستان سوريه در استانبول، فقط نمايندگان 11 کشور اصلي درگير در بحران سوريه حضور داشتند.آن ها آمده بودند تا صريح و بي پرده شروط شان را با شخصيت هاي برجسته مخالفان از جمله احمد معاذ خطيب، رئيس ائتلاف ملي مخالفان سوريه، غسان هيتو، نخست وزير خودخوانده مخالفان و ژنرال سليم ادريس، فرمانده شوراي عالي نظامي مخالفان در ميان بگذارند.
نشستي که برخلاف هياهوي تريبون هاي غربي و عربي، ناگزير بود که براساس واقعيت هاي بحران سوريه به نتيجه برسد و اين نتيجه همان است که جان کري، وزير خارجه آمريکا اعلام کرد: «کمک هاي انسان دوستانه، از جمله مواد غذايي مانند گندم، به منطقه فرستاده خواهد شد.» هرچند نمي توان اين موضع را موضع قطعي واشنگتن که البته کمک هاي مالي خود را دو برابر يعني ۲۵۰ ميليون دلار افزايش داد دانست و مشخص است که هر زمان شروط کاخ سفيد محقق شود، سيل سلاح به سوي سوريه راه خواهد افتاد.
مخالفان دولت سوريه پيش از نشست استانبول اعلام کرده بودند که براي دريافت سلاح به ترکيه مي روند. آن ها پس از 2 سال حمايت هاي سياسي و تسليحاتي ترکيه، قطر و عربستان فکر نمي کردند با چنين واکنشي روبرو شوند. واکنشي که با توجه به سرسختي هاي اتحاديه اروپا (به جز انگليس و فرانسه) در تمديد ممنوعيت ارسال سلاح براي مخالفان چندان هم دور از ذهن نبود.
ارسال سلاح در دستور کار نبود؟
با اين همه در نشست استانبول اگرچه ماهيت بحران سوريه يعني رقابت هاي منطقه اي و بين المللي بر سر سرنوشت مردم يک کشور بار ديگر خودنمايي کرد، اما دستور کار حداقل براي غربي ها چگونگي توافق براي ارسال سلاح نبوده است. به عبارت ديگر ارزيابي اروپا و آمريکا از بحران سوريه و حتي آينده مطلوب در نظر آن ها با ارزيابي کشورهاي عربي مخالف بشار اسد متفاوت است.
غربي ها هنوز با رسيدن به وضعيتي که بخواهند سلاح به دست مخالفان اسد بدهند فاصله دارند. 2 دليل پايه اي براي اين استراتژي اين است که آن ها موافق با فروپاشي ناگهاني حکومت سوريه نيستند و همچنين حاضر نيستند حکومت کنوني سوريه را با يک حکومت سلفي عوض کنند. اما فارغ از اين تفاوت راهبردي بين غرب و اعراب، موانع تاکتيکي نيز اجازه چنين تصميمي را به آن ها نمي دهد. اروپا و آمريکا در 2 سال گذشته به اعراب کمک کردند تا "تهديد" حاصل از بيداري اسلامي را به "فرصتي" در سوريه تبديل کنند.
آن ها قدم به قدم پاي مخالفان را به دنياي ديپلماتيک باز کردند. نزديک به يک سال براي "شوراي ملي مخالفان سوريه" وقت گذاشتند و پاييز سال گذشته نيز اگرچه اين شورا را کنار گذاشتند، اما حمايت شان را معطوف به "ائتلاف ملي مخالفان" به عنوان جايگزين آن کردند. اما مخالفان و 3 کشور رقيب در حمايت از آن ها يعني ترکيه، قطر و عربستان نتوانستند انتظارات غربي ها را برآورده کنند. به روشني پيداست که غربي ها از آن ها مي خواهند که توان مديريت تحولات ميداني و درگيري هاي نظامي را داشته باشند.
مي خواهند که بتوانند درباره کنترل نفوذ افراط گراها، سلفي ها و القاعده تضمين بدهند. غربي ها همچنين مدتي است که بر حقوق اقليت ها پس از سرنگوني احتمالي اسد متمرکز شده اند. حتي برخلاف تصور بسياري در منطقه، روزنامه نيويورک تايمز در آستانه نشست استانبول خبر داد که از شروط دولت اوباما براي حمايت تسليحاتي از مخالفان، تضمين امنيت علوي هاي سوريه است(*) اين توقع ها البته منجر به اختلاف بين اپوزيسيون سوري با شرکاي غربي شان شده است.
ياسر طباره، سخنگوي غسان هيتو که نخست وزير خودخوانده مخالفان است در استانبول در سخناني گلايه آميز "تنها صحبت کردن از اينکه بشار اسد، رئيس جمهوري سوريه بر مناطق مسکوني سوريه موشک پرتاب مي کند" را ناکافي توصيف کرد و حتي تاکيد کرد که "پاسخ اين مشکل با حمايت مالي حل نخواهد شد". روشن است که مخالفان براي گرفتن گندم به استانبول نيامده بودند!
به هر روي به نظر مي رسد ائتلاف ملي مخالفان که مجموعه اي از 70 گروه کوچک و بزرگ با عقايد متنوع است پس از اين نيز براي کسب اعتماد غرب با مشکل مواجه است. مخالفان سکولار ماهيتا نقش و نفوذي در درگيري ها با ارتش سوريه ندارند و چيزي جز اعلام مواضع ديپلماتيک نيز نمي دانند.
گروه هاي ذينفوذ در ميان گروه هاي مسلح نيز تعهدي به ارزش هاي غربي ندارند. گروه هاي درگير با ارتش نيز بارها گفته اند که به دنبال روايت خودشان از يک حکومت اسلامي در سرزمين شام هستند. همچنان که گروه جبهه النصره به عنوان بزرگترين گروه مسلح درگير با ارتش سوريه رسما بيعت خود با ايمن الظواهري، رهبر القاعده را اعلام کرده است. بنابراين شايد اين شرايط بار ديگر راه حل برگزاري انتخابات در سال 2014 با حضور بشار اسد را جدي کند.
علی قنبری( فعال سیاسی اصلاح طلب)در مقاله ای با عنوان «حکایت اصولگرایان و حامیان دولت »برای ستون سرمقاله روزنامه آرمان این طور نوشت:
بیتردید برخی حامیان دولت تلاش دارند تا دولت و سیاستهای آن تداوم پیدا کند. از همین روست که با تمام توان سعی میکنند تا شرایطی را پدید آورند که کاندیدای دلخواه آنان در کارزار انتخاباتی به پیروزی برسد. با توجه به خاستگاه دولت فعلی که جناح اصولگراهاست میتوان اصولگرایان را به نوعی مسئول وضعیت فعلی دانست.
به نظر میرسد برخی اصولگرایان با وجود موفقیت در روی کار آوردن دولت همسو و همین طور تمام مساعدتهای پس از آن، در حال حاضر با دولت زاویه گرفتهاند و آن را از طرف خود طرد شده میدانند و میکوشند تا خود را شریک عواقب سیاستهای 8 سال دولت ندانند.
اما خود اصولگرایان از همه بهتر میدانند که در نهایت باید به پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال دولت تن دردهند و خود را شریک سیاستهای آن بدانند و در بهترین حالت بگویند که آنها نیت دیگری داشتهاند و دولت اهداف دیگری را دنبال کرد! به هر حال مشخص شده که دولت و برخی اصولگرایان با یکدیگر به اختلاف نظر و دیدگاه رسیدهاند و از همین روست که جریان دولت برای ادامه مسیر خود به ابزارها و سیاستهای متنوعی دست یازیده است.
اینها اما زوایای دید دولت و اصولگرایان است. از زاویه دید اصلاحطلبان سیاستهای کلی اصولگرایان و جریان دولت با هم هیچ تفاوتی ندارد و از همین رو نتیجهاش هم متفاوت نخواهد بود. به هر حال حامیان و نزدیکان دولت به دنبال تثبیت کاندیدای مورد نظر خود و جذب پایگاه رای برای او هستند و از این سو برخی هم که این رفتار را برنمیتابند، به دنبال ایجاد زمینه به منظور نرسیدن آنها به اهدافشان هستندتا بار دیگر سایه آنها بر سر اصولگرایان قرار نگیرد.
از آن سو اما سیاست حامیان دولت این است که اصولگرایان را به شیوههای مختلف دچار تشتت و چند دستگی کنند. بیشک وقتی تعدد کاندیدا از سوی عدهای نشان از دموکراتیک بودن انتخابات قلمداد میشود، نه به این معناست که دل آنها به حال دموکراسی و مردم سالاری سوخته است! بیشک این سیاست برای این است که بتواند در جریان اصولگرایان چندگانگی ایجاد کند.
اما اصلیترین نکته در پاسخ به سخنان و رفتارهای حامیان دولت برای زمینهسازی کاندیدای مورد نظرشان، این است که استفاده از امکانات عمومی و منابع وابسته به بیت المال برای حمایت از کاندیدایی خاص و تبلیغ آن کاندیدا حرام بوده و ظلم به سایرین است. موضوعی که بیتردید مسئولان بهخصوص شورای نگهبان با دید باز به آن توجه لازم را خواهد کرد و هرگونه استفاده غیر قانونی را در این زمینه به موقع رسد میکنند با این وجود همگان شاهد انتخاباتی رقابتی و پرشور خواهند بود.
محمداسماعیل سعیدی (عضو کمیسیون اجتماعی )در مقاله ای با عنوان «نمونهای از انطباق وعده با عمل»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
مديريت كارآمد قبل از اينكه علم باشد يك هنر است. اين هنر از طريق تجربه، علم و حضور در عرصههاي مديريت جامعه به شكوفايي ميرسد. اين طور نيست كه هر كس علم مديريت خوانده باشد حتما مديري موفق در عرصه جامعه شود. فردي كه ميخواهد درعرصه مديريت وارد شود بايد چند شاخصه و ويژگي داشته باشد تا بتواند در اين عرصه موفق عمل كند داشتن سعه صدر از مهمترين خصوصيات يك مدير موفق است.
اين فرد بايد قدرت هضم و تحمل افكار و عقايد مخالف و سليقهها و برخوردها و انتقادها را داشته باشد. چرا كه به تجربه اين موضوع ثابت شده است. شناخت كافي از معادلات بينالمللي و داخلي، نحوه برخورد با جريانات مختلف و قدرت پيشبيني موضوعات پيش رو و داشتن شناخت كافي از موضوعاتي است كه اگر مديري به آنها مجهز نباشد موفق نخواهد بود.
افتتاح فاز دوم تونل صدر نيايش كه روز گذشته توسط مديريت شهري انجام شد نشان داد كه مديريت شهري تهران قدرت انطباق وعدههايي كه به شهروندان ميدهد را با آنچه بدان عمل ميكند، داراست و در چارچوب مقرر و قانوني كه از ابتدا بر پايه آن برنامهريزي كاري خود را انجام داده فعاليتهاي عمراني شهر را پيش برده است.
تونل نيايش از روزي كه كليد زده شد تا به ديروز كه افتتاح شد، تماما زير نگاه دقيق رسانهها و كارشناسان و نهادهاي نظارتي ذيربط مانند شوراي شهر تهران قرار داشت و يكي از شفافترين پروژههايي است كه در كشور شروع و در موعد مقرر تمام شد. بهرهبرداري از اين تونل يكي از مصاديق موفقيت دكتر قاليباف در عرصه مديريت شهري است چرا كه عملكرد شهرداري در سالهاي گذشته به صورت علني و تحتنظر رسانههاي مختلف صورت گرفته و كيفيت و كميت اقدامات شهرداري بر هيچ كس پوشيده نيست. پس نگاه به عملكردها و ارزيابي كارنامه عملكرد افراد در انتخاب درست افراد نقش بسزايي دارد نه حرفها و شعارهايي كه زده ميشود.
بسياري از افراد به علت اينكه هنر مديريت و توان و استعداد مديريت را ندارند حرفهايي را ميزنند كه قدرت تحقق آن را ندارند و متوجه بار سنگين صحبتهايشان نيستند. اما شهروندان بايد از يك جهت به بيان اهداف و برنامههای فرد و از طرف ديگر به اطرافيان وي نگاه كنند و اين نكته را در نظر داشته باشند كه آيا اين فرد در مسئوليتهاي گذشته خود توفيقي داشته يا نه؟ و آيا قدرت تعامل و هماهنگي بين وعدههايش را دارد يا نه؟ يكي از مشكلات امروز جامعه ما اين است كه افراد دايره اطراف خود را آنقدر كوچك ميگيرند كه خودشان در درون اين دايره خفه ميشوند و اين مشكل مديريت امروز جامعه ماست.
«انتخابات اسلامي»عنوان مقاله امروز صالح اسکندري ، حول موضوع انتخابات ریاست جمهوری پیش رو ،منتشر شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت را از نظر می گذرانید:
اشاره: روز گذشته در همين ستون نويسنده کوشيده بود يکي از ابعاد انتخابات اسلامي يعني بعد رقابت را زير ذره بين قرار داده و برخي مختصات رقابت ايدآل در انتخابات اسلامي را بررسي نمايد. در اين شماره به يکي ديگر از ابعاد انتخابات يعني مشارکت در مدل اسلامي مي پردازيم.
مشارکت به عنوان يکي ديگر از ابعاد انتخابات اسلامي داراي دو عنصر است:
1- کيفيت حضور مشارکت کنندگان
2- موضوع مشارکت و انتخاب اصلح
در خصوص کيفيت حضور مشارکت کنندگان بايد گفت امروزه انتخابات به عنوان متداول ترين و مهمترين فرماسيون مشاركت سياسي
پيوند هاي مستمري با مشروعيت نظام ها دارد. در ايران علاوه بر اين موضوع انتخابات صبغه ديني و شيعي داشته و مظهر مردمسالاري ديني است. انتخابات براي مشارکت کننده متدين عرصه يک امتحان الهي است و مشارکت گسترده بيعت با ولايت و پذيرش مديريت اسلام در اداره جامعه است. تعدادي از مردم هم که راي نمي دهند از اين واقعيت و تکليف ديني غافل هستند.
چرا که حضور در انتخابات بر خلاف دموکراسي هاي غربي صرفا يک حق نيست بلکه تکليفي است که بر دوش متدينين گداشته شده است.اساسا در اسلام بيعت با امام حاضر يک تکليف است و اگر کسي بميرد اما با امام زمان خود بيعت نکرده باشد به مرگ جاهلي مرده است.«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتته جاهلية » حضور گسترده در انتخابات به معناي اعلام «و نحن شيعتک المصابة بمصيبتک، المحزونة بحزنک، المسرورة بسرورک السائرة بسيرتک المنتظرة لامرک » خطاب به مولاي زمان است.
حضور گسترده مردم در انتخابات مختلف در ايران اوج ارادت و وفاداري آنها را به ولايت نشان مي دهد و يقينا ولايتمداري يكي از دلايل اصلي مشاركت گسترده راي دهندگان ايراني و تفاوت چشمگير آن با راندمان دموكراسي هاي پيشرفته است.پس از جنگ جهاني دوم که دموکراسي به عنوان يک نظام سياسي رايج در اغلب کشورهاي دنيا مورد پذيرش قرار گرفت مشارکت سياسي 30 تا 40 درصدي معمول در انتخابات مبناي مشروعيت نظامهاي سياسي تلقي مي شود.
در آمريکاهزينه هاي بسياري براي نام نويسي صورت مي پذيرد اما هنوز نتايج دلخواه به دست نيامده است.به عنوان نمونه در سال 1996 ميزان مشارکت مردم آمريکا در انتخابات رياست جمهوري 49 درصد، سال 2000 ميزان مشارکت 21/51 درصد، سال 2004 ميزان مشارکت 69/56 درصد، سال 2008 ميزان مشارکت 20/58 درصد، اين رقم در سال 2012 نيز حدود 50 درصد بود.در انتخابات کنگره سال 2010 نيز تنها 37/8 درصد واجدين شرايط در انتخابات شرکت کردند. در سال 2006 باز در انتخابات کنگره37/1 درصد مشارکت داشتند و در سال 2002 نيز اين رقم از 37 درصد بالاتر نرفت. اين در حالي است که در سال 2008 ميلادي براي نام نويسي از هر راي دهنده فعال 11/4 دلار از محل ماليات دهندگان آمريکايي هزينه شده است.
اما درباره موضوع مشارکت و انتخاب اصلح بايد تصريح کرد همچنان كه اصل حضور گسترده در انتخابات يك تكليف الهى است، انتخاب اصلح هم در انتخابات اسلامي يك تكليف الهى محسوب مي شود. انتخاباتي از نزاهت، طهارت و پاکيزگي که مطلوب اسلام است برخوردار است که در نهايت منجر به انتخاب اصلح از بين صالحين گردد.يکي از انحرافات انتخابات متداول سکولار در جهان امروز الگوها و روندهايي است که منجر به انتخاب ناصالحين مي گردد.
انتخاباتي که در آن نتيجه انتخاب آزادانه و آنچه از صندوق ها بيرون مي آيد لزوما اصلح موجود نيست بلکه شخص يا جرياني است که منطبق با اميال نفساني و مطامع دنيوي انتخاب کنندگان چه در سطح عامه و چه در سطح بازي سازاني است که در برخي مواقع حتي اجازه اين نوع انتخاب غير عقلاني را نيز از مردم مي گيرند.
انتخابات اسلامي اما بيش از آنکه يک امر عرفي باشد، موضوعي ايماني است. انتخاب اصلح هم يک تکليف ايماني است و مانند ساير تکليفات ديني از دو طريق قابل حصول است. يا از طريق تحقيق فردي و اجتهاد در آن موضوع و يا اتکا به قول و فعل کساني که فرد حرف و تشخيص آنان را، تشخيص قابل احتجاجِ عنداللَّه مي داند. مقام معظم رهبري سال گذشته و در آستانه انتخابات مجلس نهم در اين خصوص در ديدار مردم قم در سالروز قيام تاريخي 19 دي در خصوص نحوه گزينش نامزدها در انتخابات توسط مردم فرمودند: مردم بايد چشمها را باز کنند، ملتفت باشند.
خوشبختانه مردم ما بيدارند. افرادي که ميتوانند انسان را خاطرجمع کنند، بين انسان و خدا حجت براي انسان درست کنند، انسان به اينها اطمينان کند؛ آنجايي که خودش ميتواند تحقيق کند، تحقيق کند. اينها لازم است." رجوع به خبره و ارجاع غيرمتخصص به متخصص کاملا يک امر عقلاني است و مجال و مجلايي براي تکميل عقلانيت و زدودن رگه ها و پيرايه هاي نفساني محسوب مي شود.
اين گزاره عقلي چنان متقن و خلل ناپذير است که اگر انسان امروزي بخواهد حتي چند لحظه اي در امور زندگي خويش به اين حکم عمل نکند زندگيش غير ممکن مي شود. نبايد از نظر دور داشت که اصل رجوع مسلمانان به معصومين(ع) و يا مراجعهء آنان به مراجع عظام، براي شناخت تکاليف خود و يا رجوع مردم به خبرگان براي کشف ولي فقيه و ... بر همين اصل عقلي است.
در قرآن کريم آمده است:...فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون (نحل:43 و انبيا:7) ... اگرنمي دانيد از آگاهان بپرسيد. مرحوم علامهء طباطبايي ذيل اين آيه شريفه مي نويسد: "به هر حال، آيهء مذکور، به يک اصل عمومي عقلايي رهنمونمي کند و آن اصل«رجوع جاهل به خبره» است. اين حکم، تعبدي نيست و فرمان يافتن جاهل به پرسش از عالم، بخصوص پرسش از اهل ذکر هم امري مولوي و تشريعي نيست و اين مطلب آشکاري است."
مآلا بايد گفت انتخابات اسلامي در بعد مشارکت و در دو عنصر کيفيت حضور مشارکت کنندگان و موضوع مشارکت و انتخاب اصلح داراي روشها و الگوهاي کاملا اسلامي است که باعث مي شود مشارکت سياسي در انتخابات توسط مردم در قالب اين روشها و الگوها به يک "عمل صالح" تبديل شود.
اين عمل صالح به گونه اي است که در روز انتخابات توصيه عموم علما و بزرگان بر اين است که به منظور انجام عمل صالح بر طبق روايات بايد تعجيل کرد. اين عمل صالح توام با ايمان است. خداوند متعال در قرآن کريم هر گاه از عمل صالح ياد کرده است آن را همراه با ايمان مومنين آورده است.انتخابات اسلامي نيز يک عمل صالح و انتخاب ايماني است. تنها مشارکت و رقابتي که توام با ايمان باشد
مي تواند يک انتخابات اسلامي را رقم بزند.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای از حسن خياطي با عنوان «درسي كه غربيها نياموختند»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
قدرتهاي غربي به سركردگي آمريكا، انگليس و فرانسه تلاشهاي خود براي كمك رساني به مخالفان دولت سوريه را بيش از گذشته افزايش دادهاند. يكي از اهداف مهم اجلاس به اصطلاح "دوستان سوريه" كه شب يكشنبه در اسلامبول تركيه و با حضور 11 تن از وزيران خارجه كشورهاي عضو اين گروه برگزار شد، رسيدن به همين نتيجه بود.
جان كري وزير امورخارجه آمريكا كه به منظور شركت در اين اجلاس به اسلامبول سفر كرده بود از دو برابر شدن ميزان كمكهاي آمريكا به مخالفان سوري خبر داد و فريب كارانه اين كمكها را نشانگر تاكيد بر يافتن يك راهحل سياسي براي پايان دادن به تنشها در سوريه قلمداد كرد! پيش از اين شبكه خبري روسيااليوم به نقل از يك مقام آمريكايي كه نام او را فاش نكرد اعلام كرده بود آمريكا كمكهاي نظامي به ارزش 100 ميليون دلار به مخالفان سوري ارائه خواهد داد.
اين اتفاق درحالي رخ ميدهد كه ويليام هيگ وزير امورخارجه انگليس نيز به مخالفان سوري وعده حمايت تسليحاتي اتحاديه اروپا را داده و گفته است اجازه نخواهيم داد موضوع تحريم ارسال سلاح به سوريه مانعي در برابر رساندن به گروههاي مخالف دولت سوريه ايجاد كند. هيگ همچنين تصريح كرد كه انگليس و فرانسه براي لغو ممنوعيت ارسال سلاح براي مخالفان سوري دلايل محكمي دارند!
در همين حال، هم پيمانان قدرتهاي غربي در منطقه تاكنون با تخصيص كمكهاي چند صد ميليون دلاري به مخالفان سوري ضمن تاكيد بر ادامه سياستهاي خصمانه خود عليه ملت سوريه، گوش به فرماني خود در برابر اوامر اربابان غربي را به رخ كشيدهاند. حكام سعودي و شيوخ اميرنشين قطر از جمله كساني هستند كه غربيها هرگاه اراده كردهاند ثروت مردم اين كشورها را توسط آنها براي رسيدن به اهداف استعماري خود در اختيار گرفتهاند.
غربيها كه ادعا ميكنند اين كمكها در قالب كمكهاي انسان دوستانه و غيرنظامي براي حمايت از مردم سوريه در اختيار مخالفان قرار ميگيرند، هيچگاه حاضر نيستند به اين سئوال پاسخ دهند كه اگر واقعاً در ادعاهاي خود صداقت دارند، چرا گروههايي را كه خود آنان بطور رسمي "تروريست" خواندهاند در برابر مردم سوريه تجهيز ميكنند؟ مركز مطالعات بينالمللي بنيادگرايي در لندن در گزارشي كه اخيراً منتشر كرده بدون آنكه متوجه اعتراف گونه بودن گزارش خود باشد، تصريح كرده است بيش از 600 شهروند اروپايي براي جنگيدن عليه نظام سوريه به گروههاي مخالف سوري پيوستهاند و از آنجا كه بيشتر اين افراد از جنگجويان حامي سلفيها هستند، حضور آنان در سوريه به كابوسي براي سرويسهاي اطلاعاتي غرب تبديل شده است.
"آرون. واي. زلين" كه از محققان اين مركز مطالعاتي در لندن است، در گزارش ياد شده تاكيد ميكند: "سوريه درحال حاضر به يكي از مهمترين كشورها براي گروههاي به اصطلاح "جهادگر سلفي" تبديل شده و شورشياني از كشورهاي آلباني، بلغارستان، دانمارك، فرانسه، انگليس،كوزوو، سوئد و اسپانيا به شورشيان بينالمللي كه زير پرچم جبهه "النصره" در سوريه ميجنگند پيوسته اند، شورشياني كه يك گروه به شدت متعصب و نزديك به القاعده هستند."
تهيه كنندگان اين گزارش كه مجبور به اين اعتراف مهم شدهاند در تلاش بودند نگراني خود را ازعواقب رويكرد مقامات غربي در اعزام تروريستهاي خودپرورده براي جنگ درساير نقاط جهان ابراز نمايند. اين نگراني البته ازآن جهت نيست كه چرا دولتهاي غربي به آتش افروزي در ديگر نقاط جهان مشغولند، بلكه از اينست كه اين افراد در آينده به بلايي تبديل ميشوند كه نهايتاً بر سر خود آنان فرو خواهند باريد.
اظهارات اخير "مادلين آلبرايت" وزير امورخارجه سابق آمريكا مؤيد اين واقعيت است. وي در گفتگو با نشريه آلماني "اشتوتگارتر ناخريشتن" با اشاره به انفجارهاي بوستون و تاكيد بر اينكه تروريسم بخشي از زندگي غربيها شده، شرايط در سوريه را نگران كننده خوانده و از شكاف در جبهه مخالفان سوري و نفوذ روزافزون افراطيون به اين جبهه به شدت انتقاد كرده است. وي تاكيد ميكند: "غرب از افغانستان اين درس را گرفته كه ما گروههاي مخالف را مسلح كرديم و حالا همين سلاحها را در برابرخود ميبينيم."
واقعيت اينست كه آنچه اكنون در قالب كمكهاي غرب و همپيمانان عرب آنها به مخالفان سوري اهدا ميشود، در اختيار افراطيوني قرار ميگيرد كه سركردگان آنان از عناصر اصلي القاعده به شمارمي روند و همانها هستند كه در سوريه آتش افروزي ميكنند. جبهه "النصره" سوريه كه يك گروه سلفي به شدت متعصب است، رسماً با "ايمن الظواهري" رهبر فعلي القاعده بيعت كرده و به يكي از شاخههاي اين گروه تبديل شده است.
"ابوبكر بغدادي" مسئول شبكه القاعده در عراق هفته قبل در يك پيام صوتي به نقل از رهبر خود اعلام كرد كه جبهه النصره در سوريه امتداد شبكه القاعده و بخشي از آن است كه هدفش برپايي يك دولت اسلامي در سوريه ميباشد. "ايمن الظواهري" سركرده گروه تروريستي القاعده نيز پيش از آن در پيام تلفني جداگانهاي خواستار تصرف سرزمين شام (سوريه) و سرنگوني بشار اسد شده بود تا زمينه براي برپايي خلافت اسلامي! مهيا گردد.
بي ترديد بذري كه امروز غربيها با فريب دادن حكام عرب منطقه و سرازير كردن انواع كمكهاي مالي و تسليحاتي به سوريه ميكارند، همان محصولي را خواهد داد كه آنان در افغانستان كاشتند و درو كردند. محصولي كه در نهايت بلاي جان خودشان شد. سخنان اخير بشار اسد مبني براينكه آتش حمايت از تروريستها دامن غربيها را خواهد گرفت و اين آتش تنها به مرزهاي سوريه محدود نخواهد شد، اشاره به همين نكته است.
دولتهاي غربي با آنكه ميدانند حاميان سياستهاي آنان در فتنه سوريه هيچگاه قادربه پيروزي در اين آتش افروزي نخواهند بود، همچنان بر سياستهاي تجربه شده اصرار ميورزند و برايشان افزايش تلفات مردمي و تخريب زيربناهاي اساسي يك كشور اهميتي ندارد. غافل از آنكه نتيجه اين بيتدبيريها ممكن است به مراتب سختتر و سنگينتر از درسي باشد كه آنان در ماجراي افغانستان نياموختند.
«همه ضرر ميكنند مگر ...»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته مهدي نصرتي را درپایان می خوانید:
هموطنان عزيزمان اين روزها در حال و هواي خاصي هستند. موج تورم كمسابقه يك سال اخير و بدتر از آن، تغيير مداوم قيمتهاي نسبي همه را دچار سردرگمي كرده است. خيلي از ما دائم در اين فكر و خيال هستيم كه ای کاش وقتي سكه بالا رفته بود، ...
ميفروختيم و ملك ميخريديم بعد ملك را ميفروختيم خودرو ميخريديم بعد دوباره... . اما واقعيت اين است كه اين وضعيت جز اتلاف منابع و انرژي و نيروي خلاقانه مردم ثمري ندارد. در اين وضعيت، توليد و سرمايهگذاري صورت نميگيرد، نتيجتا ثروتي خلق نميشود و در نهايت كل مردم فقيرتر ميشوند. نتيجه خالص سفتهبازي، ضرر است.
سفتهبازي به معني خريد و فروش دارايي با هدف سودآوري (اعم از سهام، ارز، طلا، ملك و...) در مجموع كاري زيانبار است و اگر جمع خالص آن منفي نباشد، در بهترين حالت يك «بازي با جمع صفر» (zero sum game) است. (واضح است كه فعاليت واسطهگري عواملي مثل بنگاههاي املاك، طلافروشان، دلارفروشان و... مادامي كه نقش واسطهاي را ايفا ميكنند، يك فعاليت مفيد و خارج از تعريف سفتهبازي است).
البته هريك از ما مثالهايي از افرادي كه از اين روشها به ثروتهاي افسانهاي رسيدهاند، سراغ داريم؛ اما واقعيت اين است كه اين افراد يا داراي رانت خبري و اطلاعاتي بودهاند يا خوششانس. در مقابل عده زيادي نيز بودهاند كه ضررهاي هنگفتي كردهاند و معمولا اسمي از اين افراد برده نميشود.
به اين معني كه هر سودي كه در اين وضعيت نصيب كسي شده است به قيمت ضرري بوده كه نصيب شخص ديگري شده است. اصولا مبادلات اقتصادي بر پايه يك نيت خير شكل ميگيرد. مثلا شما كالايي را به خريدار ميفروشيد با اين نيت صريح كه سود كسب كنيد و با اين نيت ضمني كه خريدار نيز از كالاي خريداري شده منتفع و راضي باشد.
يا وقتي سوار تاكسي ميشويم هدفمان اين است كه سالم و به موقع به مقصد برسيم. راننده تاكسي هم هدفش دريافت كرايه خود است. اصطلاحا در اقتصاد، مبادلات «برد-برد» (win-win) هستند.
واضح است كه در سفتهبازي نميتوان نيت خير داشت. اگر سكههايم را با هدف سفتهبازي ميفروشم آرزويم اين است كه دوباره ارزان شود و من سود كنم و اين آرزو تلويحا به معني آرزوي ضرر براي طرف مقابل است. اما در اين شرايط چه توصيهاي ميتوانيم به خودمان درخصوص دارايي و سرمايهگذاري داشته باشيم؟ اول اينكه در ابتدا به دنبال برآورده كردن نيازهاي اوليه و ضروري خود باشيم و سپس اقدام به سرمايهگذاري كنيم. از اين رو بيمعني است كه كسي مسكن شخصي و سرپناه خود را بفروشد با اين هدف كه وارد سرمايهگذاري شود.
متنوعسازي داراييها (diversification) نيز يكي از اصول اوليه سرمايهگذاري است. به قول معروف همه تخممرغها را نبايد در يك سبد گذاشت.
اگر آذوقه غذايي ذخيره ميكنيم با اين نيت باشد كه خود را در برابر ريسكها محفوظ نگه داريم نه با اين آرزو كه تورم تداوم يابد و خداي ناكرده قحطي شود. اگر طلا و ساير داراييها ميخريم با اين هدف باشد كه ارزش داراييمان را در برابر تورم حفظ كنيم نه با اين اميد كه پول ملي روز به روز بيارزشتر شود. همگي به خاطر داريم كه در سال 67 كه قطعنامه پذيرفته شد، بسياري افراد سكته كردند. براي ساليان دراز وضعيت اين افراد از ديد عامه مردم نفرتانگيز و مايه تمسخر بود، اما اكنون در چه وضعيتي هستيم؟
سخن آخر اينكه به استناد كلام الهي، «همانا انسانها در حال ضرر هستند. جز آنان كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و توصيه به حق كردند و توصيه به صبر كردند.»