به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،این خانه را تصور کنید؛ کثیف و تاریک، با اتاقهای فراوان که هر دری از آن را باز کنی زنی خموده و خمار خارج میشود.
آیسان، زنی 24 ساله، ساکن همین خانه است، خانه اجارهای نیست و او برای کشیدن مواد به آنجا پناه نمیبرد، بلکه در این خانه همه اعضای خانوادهاش زندگی میکنند. او هم مانند مادر و سه خواهرش معتاد است و پدر و برادر را به جرم پاک بودن از خانه اخراج کردهاند. جای تعجب ندارد وقتی اسم این خانه را خانه فساد میگذارند.
خانوادهات کجا هستند؟
من و مادر و سه خواهرم همگی در بازداشت هستیم. یکی از خواهرانم به جرم داشتن یک و نیم گرم کراک چند ماه قبل از ما زندانی شد و دو سال باید در حبس بماند و من و مادر و دو خواهرم نیز چند روزی است که به زندان آمدهایم و فعلا بلاتکلیف هستیم. پدر و برادرم حالشان خوب است؛ وقتی همه ما معتاد شدیم، اختلافات پدر و مادرم شدید شد و پدرم که تا آن موقع، زیاد سروصدا نمیکرد، به مادرم گفت این دخترانت را از خانه بیرون بینداز تا ترک کنند.
مادرم هم گفت من ناموسم را بیرون از خانه نمیفرستم. همینجا میمانند، دلت نمیخواهد خودت برو! بعد از آن پدرم مدتی به خانه مجردی برادرم که تنها زندگی میکرد، رفت. اما حالا پدرم به جاده چالوس رفته است و در رستوران برادرش کار میکند و همان جاهم میماند.
جرمتان چیست؟
از همسایههایمان بپرسید. ما که جرمی مرتکب نشدهایم، آنان گفتهاند مرکز فساد داریم در حالی که ما فقط معتاد هستیم.
چه کسی باعث اعتیادت شد؟
اعتیاد از خواهر بزرگم به همه ما سرایت کرد. شوهر خواهرم او را معتاد کرد و بعد نوبت ما شد. در خانواده ما فقط برادر و پدرم معتاد نیستند. از سه سال پیش همگی با هم مصرف مواد را شروع کردیم.
حق را به پدرت نمیدادی؟
وقتی معتاد شدم، فقط به فکر تهیه مواد و مصرفش بودم؛ با رفتن پدرم از غر زدنها و ناراحتیهایش به خاطر اعتیادمان خلاص شدیم.
شغل پدرت چیست؟
او در جوانیاش گچ کار بود و از وقتی با مادرم و بچههایشان از زنجان به کرج نقل مکان کردند، دیگر سر کار نمیرفت.
پس مخارج خانه چگونه تأمین میشد؟
مادرم سرمایهای داشت و بسازوبفروشی را شروع کرد. به همین خواهر بزرگم که شوهرش معتاد بود، خانه و ماشین و زمین داد تا دستش در جیب خودش باشد و به شوهرش وابسته نشود. وضع مالی خوبی داریم.
خودت هم متأهلی؟
بله، البته من و شوهرم یوسف سه سال است که برای طلاق اقدام کردهایم که فعلاً به مرحله صدور حکم نرسیده است.
بچه داری؟
یک پسر چهار ساله به نام آرمین!
آرمین کجاست؟
پیش پدرش. دلم نمیخواست او را با خودم نگه دارم، چون هم نمیخواستم آن قدر به او وابسته شوم که چند سال بعد، وقتی دادگاه او را از من میگرفت و به یوسف تحویل میداد، ضربه سنگینی بخورم. گذشته از این از نظر مالی به مادرم وابسته بودم!
شغل همسرت چه بود؟
در یک کارگاه طلاسازی کار میکند.
او هم مواد مصرف میکرد؟
نه، اصلاً. یوسف خیلی هم اصرار داشت اعتیاد را ترک کنم. سه بار مرا ترک داد؛ اما من باز هم معتاد شدم. خودم هم خیلی تلاش کردم ولی فایدهای نداشت.
پس به دلیل اعتیاد طلاق میگیری؟
بله، با شروع اعتیادم یوسف خیلی تلاش کرد تا ترک کنم؛ اما من که فقط به تهیه مواد و مصرفش فکر میکردم. از خانه شوهرم بیرون رفتم و در خانه مادرم به زندگی ادامه دادم؛ بعد از آن بود که یوسف پیشنهاد داد، طلاق بگیریم.
از خواهرانت که زندانی هستند، بگو.
خواهران زندانیم 29 ساله و 19 ساله هستند. خواهر 29 سالهام طلاق گرفته است.
چرا دستگیر شدید؟
شب قبل از دستگیری یک نفر که خواستگارم است و میخواهد بعد از طلاق با من ازدواج کند، به خانه مادرم آمد. من از او نفرت دارم و از خانه مادرم بیرونش انداختم. بعد از رفتنش پیغام فرستاده بود که کاری میکنم بروی زندان؛ اگر چند وقت آب خنک بخوری، اعتیاد را ترک میکنی!
بعد از رفتن او، یکی از دوستان خانوادگی ما به نام مهران به خانه مادرم آمد. او به خواهرم علاقهمند شده و قرار بود با خانوادهاش برای خواستگاری بیایند. همه موافق این ازدواج بودند. شب دیروقت میخواست برود که مادرم از او خواست در خانهمان بماند.
بالاخره آن شب مهران به خاطر این که مثل عضو خانواده ما بود، در خانه مادرم ماند! چند روزی بود که داخل خانه مادرم تعمیرات داشتیم و مادرم میخواست شکل خانه را عوض کند. آن روز صبح، حال من خوب نبود و در حال استراحت بودم چون شب قبلش سرم درد میکرد.
مادرم دوش میگرفت و خواهرم هم خواب بود که کارگرها دوباره آمدند و قبل از آن که بخواهند کارشان را شروع کنند، مأموران در زدند. مادرم فوری آماده شد و بیرون رفت ولی پلیس به حرف کسی اهمیت نداد و همه را دستگیر کرد. البته همان روز مهران با وثیقه آزاد شد. بعد کارگران را آزاد کردند ولی من و دو خواهر و مادرم که معتاد بودیم، راهی این زندان شدیم.
سابقه داری؟
بله، پارسال ده روز در زندان بودم. موادی که مال خواهرم بود را گردن گرفتم. مادرم 800 هزار تومان جریمه داد و آزاد شدم.
همسرت میداند که زندانی هستی؟
همان روز دستگیری فهمید و بدون این که اصل ماجرا را بداند! به پاسگاه آمد و جلوی چشم همه، یک سیلی محکم به صورتم زد. حالا خودش هم شاکی است. فکر میکند واقعا من به فساد کشیده شده بودم.
چرا نخواستی اعتیاد را ترک کنی؟
وقتی یوسف خواست تا طلاق بگیریم، مصرف شیشه و کراک در کنار مادر و خواهران معتادم، مثل مسکن بود و اگر مصرف نمیکردم، دیوانه میشدم و خودم را به این طرف و آن طرف میزدم!
برداشت آخر:
آیسان در خانوادهای بزرگ شد که مادرش در آن حرف اول و آخر را میزد و پدر با سر کار نرفتن و سپردن امور زندگی به همسرش این میدان را برای او بازتر میکرد. زن به عنوان فرمانده خانه و تأمینکننده مخارج خانواده، چنان دخترانش را تحت سلطه خود درآورده بود که وقتی چشمانش را به روی آینده فرزندانش بست و معتاد شد، سه دخترش هم در کنار او طعم تلخ اعتیاد را چشیدند.
او میتوانست به عنوان بزرگ خانواده، به جای تأمین مخارج مالی دختر بزرگش که معتاد شده بود، وی را وادار به ترک اعتیاد یا جدایی از شوهر معتادش کند؛ اما هم خود معتاد شد و هم دو دختر دیگرش. تنها پسر خانواده که از فرماندهی یکجانبه مادرش دل خوشی نداشت، راه فرار از محیط خانه و زندگی مجردی را در پیش گرفت که امیدواریم این تنهایی باعث گرایش وی به خلاف و اعتیاد نشود.
پدر خانواده که در شهرستان مشغول ساخت خانه بود نیز به نوعی از خانه فراری شده است! در چنین وضعی حضور مرد بیگانهای مانند مهران در آن خانه چه معنایی میتوانست داشته باشد؟ حتی اگر این مادر و دخترانش از اتهام فساد تبرئه شوند، جا دارد بزرگت این خانه با خود فکر کند در تربیت دخترانش کوتاهی نکرده است؟ زیرا رفتوآمد مردان غریبه به عنوان خواستگار دختر طلاق نگرفته یا دوست خانوادگی میتوانست آنان را در کنار اعتیاد، به فساد نیز آلوده سازد و با این وضعیت چگونه میتوان آینده خوبی برای دختران این خانواده متمول انتظار داشت؟