ماجرای حمله مرگبار به روح‌الله داداشی، قوی‌ترین مرد ایران را حتماً خاطرتان هست، خبر قتل ناجوانمردانه او را بارها و بارها شنیده یا خوانده‌اید.


به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،  پس از آن ماجرای جنجالی، قتل اشتباهی وزنه‌بردار قدیمی در شهریار بود که بار دیگر ماجرای حمله به ورزشکاران را به رسانه‌ها کشاند و این اتفاق چند بار دیگر هم رخ داد تا اینکه نوبت رسید به نقد علی اسماعیلی، یکی دیگر از قوی‌ترین مردان ایران که چند روز پیش در مهرشهر کرج هدف حمله سه جوان مسلح به چاقو و قمه قرار گرفت و تا یک قدمی مرگ پیش رفت. او گرچه در این حادثه با ضربات متعدد چاقو به شدت مجروح شد، اما با کمک پزشکان از مرگ نجات یافت و حالا این پرونده در اداره آگاهی در جریان است.

بیشتر اهالی مهرشهر کرج او را می‌شناسند. سال‌هاست که در ورزش پرورش اندام فعالیت دارد و همدوره قهرمانانی مثل مرحوم روح‌الله داداشی و برادران فاطمی است. اما ماجرایی که در روز‌های اول اردیبهشت ماه سال جاری رخ داد و باعث شد اسمش سر زبان‌ها بیفتد، ربطی به ورزش یا مسابقات قوی‌ترین مردان ایران نداشت. نقد‌علی اسماعیلی زمانی که در راه بازگشت به خانه بود، هدف حمله سه جوان قرار گرفت و زیر ضربات مشت و لگد، چاقو و شمشیر آنها، مرگ را به چشم دید.

او که این روز‌ها به خاطر جراحات زیادی که برداشته، در خانه به سر می‌برد، درباره روز حادثه می‌گوید: «پنج‌شنبه 5 اردیبهشت، حدود ساعت 9 شب بود که وقتی کارم تمام شد سوار خودروی شورلتم شدم و به سمت خانه حرکت کردم. همین که وارد خیابان اصلی شدم یک خودروی پراید توجهم را جلب کرد. راننده پراید همانطور که مدام چراغ می‌داد با دست اشاره می‌کرد در گوشه‌ای توقف کنم. یک حسی به من می‌گفت قصد دارند دردسر درست کنند. به همین خاطر بدون اینکه توجهی به آنها کنم به مسیرم ادامه دادم.

مرد ورزشکار ادامه می‌دهد: «سرعتم را زیاد کردم تا شدید مرا گم کنند اما انگار قصد نداشتند دست از تعقیب من بردارند. خودروی پراید با سه سرنشینی که داشت همچنان در تعقیب من بودند تا اینکه وقتی به خاطر رد شدن از تقاطع مجبور شدم سرعتم را کم‌کنم از پشت به خودروی من زدند. ضربه به حدی شدید بود که اگر کمربند ایمنی نبسته بودم سرم با شیشه جلو برخورد می‌کرد. واقعاً گیج شده بودم و نمی‌توانستم هیچ دلیلی برای کار آنها پیدا کنم. از ماشین پیاده شدم تا دلیل کارشان را بپرسم.

اما کاش هیچ وقت پیاده نمی‌شدم. وقتی پایم را از داخل خودرو بیرون گذاشتم،‌چشم به سه سرنشین خودروی پراید افتاد آنها را در همان لحظه اول شناختم. هر سه نفر آنها از هم محله‌ای‌هایم بودند و معلوم بود که با قصد و نیت قبلی دست به چنین کاری زده‌اند.

اسماعیلی می‌گوید: «در دست آنها چاقو و شمشیر و چوب بود. اعتماد به‌نفسم را از دست ندادم. کمی جلوتر رفتم و با لحنی آرام از آنها دلیل کارشان را پرسیدم، اما آنها در جواب حرف‌های من با لحنی بد شروع به فحاشی کردند و به سمت من حمله‌ور شدند. این اتفاق آنقدر سریع رخ داد که حتی نتوانستم از دست آنها فرار کنم.

پسر جوانی که شمشیر دستش بود به محض اینکه به من رسید ضربه محکمی به سرم زد. ضربه‌اش آنقدر شدید بود که چشمانم سیاهی رفت و گیج شدم.

با این حال تلاش کردم خودم را از دست آنها نجات دهم اما انگار هر سه نفر آنها قصد جان مرا کرده بودند. بعد از اینکه شمشیر به سرم خورد تمام بدنم غرق خون شد. اما آنها به همین بسنده نکردند و سه نفری به جانم افتادند. داد و فریاد‌های کمک‌خواهانه من هیچ فایده‌ای نداشت و آنها با چاقو و شمشیر به من ضربه می‌زدند.

خشونت مهاجمان باعث ترس کسانی شده بود که شاهد حادثه بودند. هیچ کدام از شاهدان جرأت نداشتند برای کمک پیشقدم شوند و همه نظاره‌گر ماجرا بودند. در همین لحظه بود که فرشته نجات اسماعیلی از راه رسید و توانست او را از دست 3 جوان خشن نجات دهد. اسماعیلی می‌گوید: «همه بدنم درد می‌کرد و حساس می‌کردم که آنها مرا خواهند کشت.

رمقی برای اینکه بخواهم روی پاهایم بایستم با اینکه از خودم دفاع بکنم، نداشتم. فکر می‌کردم کار من هم مثل مرحوم روح‌الله داداشی به پایان رسیده. فقط از خدا کمک می‌خواستم تا مرا از آن وضعیت نجات دهد. در همین هنگام صدای آشنایی به گوشم رسید.او حسن طالبی، یکی از دوستان هم باشگاهی‌ام بود که فریاد می‌زد ولش کنید او را کشتید.»

3 پسر جوان وقتی متوجه دوست نقد علی شدند که با چند نفر دیگر به سمت آنها می‌دوید، دست از کتک زدن کشیدند و در حالی که همچنان مردم را تهدید می‌کردند سوار ماشین شدند و از محل گریختند.

اسماعیلی می‌گوید: «به هر زحمتی که بود سوار ماشین شدم و با دوستم به کلانتری رفتیم و از سه پسر جوان شکایت کردم. بعد از آن به دلیل خونریزی زیاد از هوش رفتم و وقتی چشم باز کردم خود را در بیمارستان دیدم.»

با حضور ماموران اورژانس در کلانتری اسماعیلی به بیمارستان مدتی مهرشهر کرج منتقل شد، اما به خاطر شدت جراحاتش او را ابتدا به بیمارستان امام خمینی (ره) و بعد به بیمارستان هاشمی‌نژاد تهران منتقل کردند تا هرچه سریعتر تحت عمل جراحی قرار بگیرد. مرد جوان با تلاش پزشکان از خطر مر گ نجات یافته اما بیش از 30 بخیه روی سر و کتف و ی جا خوش کرد تا او هیچ وقت خاطره این حادثه تلخ را از یاد نبرد.

او می‌گوید: «با شکایت من، تحقیقات ماموران برای دستگیری مهاجمان شروع شد. از آنجا که مشخصات کاملی از آنها در اختیار پلیس قرار داده بودم، ماموران راهی محل زندگی‌شان شدند اما شواهد نشان می‌داد که هر سه پسر جوان به محل نامعلومی گریخته‌اند. با این حال ماموران توانستند یک روز بعد از حادثه با شناسایی مخفیگاه یکی از آنها، او را دستگیر کنند.

با اطلاعایت که این مرد در اختیار پلیس قرار داد، بقیه مهاجمان هم دستگیر شدند اما هنوز معلوم نیست که چرا به من حمله کردند و اینگونه مرا تا یک قدمی مرگ بردند.»

 در همین حال سرهنگ صادقی، رئیس پلیس اطلاعات امنیت عمومی استان البرز نیز در خصوص دستگیری متهمان این پرونده می‌گوید: «بعد از تنظیم شکایت از طرف شاکی، ماموران نیروی انتظامی با در دست داشتن مشخصات سه متهم این پرونده طی 48 ساعت آنها را شناسایی و دستگیر کردند.» وی ادامه می‌دهد: «با انتقال متهمان به اداره آگاهی و بازجویی‌های اولیه از آنها مشخص شد هر سه متهم که از هم محله‌ای‌های اسماعیلی هستند، به دلیل اختلافات محله‌ای اقدام به ضرب و شتم وی کرده‌اند. با تکمیل اطلاعات پرونده سه متهم برای بررسی‌های بیشتر به مراجع قضایی فرستاده شدند.»

منبع: سرنخ
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.