باشگاه خبرنگاران_ از ابتدای هشت سال پیش تولید آثار کمدی در ایران به شدت بالا گرفت و البته سطح محتوای آن ها به شدت پایین آمد کار به جائی رسید که اعتراض به نام های سخیف این فیلمها به صحن علنی مجلس هم کشید و حتی هنگام معرفی وزیر ارشاد دولت دهم نمایندگان مخالف به شکلی کاملا علنی سراغ این موضوع رفتند.این اعتراض ها کاملا بجا بود و شما هم اگر به حافظه خود رجوع کنید و نام فیلم هائی که پوستر آن ها روی پنجره و در و دیوار ویدئو کلوپ ها نصب شده بود را به یاد بیاورید، فاجعه بار بودن قضیه را تائید خواهید کرد فیلم هائی با عناوینی چون "مامان بریم خواستگاری"، "خواستگار محترم"، "خواستگار پولدار"، "رد پولو بگیر و بیا" و...امروز اما استقبال مردم از آن نوع آثار خیلی کمتر شده و یک میلی عمومی به سمت فیلم های روشنفکرانه بوجود آمده و ما حالا که در اواخر این دوره مدیریت دولتی هستیم بد نیست این روند را در بوته یک بررسی کلی قرار دهیم تا برای ادامه مسیر هم بتوانیم یک نقشه راه راه کم نقص ترسیم کنیم و از اشتباهات گذشته پند بگیریم چرا مردم در هشت سال پیش اینچنین پرشتاب به سمت فیلم های کمدی رفتند؟ یک جواب سردستی و عمومیت یافته نسبت به این موضوع وجود دارد بدین قرار که بعد از جنگ تحمیلی و ادبیاتی که آن واقعه تاریخی در تمام هنرها و در تمام سطوح اجتماع به وجود آورده بود، مردم از گریه خسته شده فلذا استقبال قابل توجهی از کمدی را شکل گرفت.این تحلیل نقیض های فراوانی همراه خود دارد که از برشماری تک تک آنها صرف نظر می کنیم و فقط در برابر این استدلال سوالی را مطرح می گذاریم که ما را به پاسخ اصلی نزدیک تر کند، چرا استقبال ها از کمدی هایی صورت می گرفت که تا این حد سخیف بودند ممکن است مردم از گریه خسته شده باشند اما چرا باید از تفکر و معنا ببرند و در دوره ای چند ساله به شکلک و ادا و چرندیات بی ادبانه روی بیاورند؟ پاسخ در این جاست که نباید آن استقبال موج گونه از کمدی های کیچ را صرفا واکنشی به فضای غم آلود جنگ دانست بلکه این موج بیشتر واکنشی به سینمای روشنفکرانه چپ گرا به حساب می آمد چپ به معنای سوسیالیست و نه چپ اصلاح طلب ایرانی سینمای روشنفکرانه آن عصر می خواست به بهانه های آرمانی خودش، مرتب به فقیرترین و بیچاره ترین افراد اجتماع بپردازد در حالی که تماشای اینگونه آثار برای خود مردم فقیر یا متوسط جامعه لذت بخش نیست بلکه دیدن آن ها بیشتر برای افرادی که این مصائب را از نزدیک نچشیده اند یعنی قشر مرفه می تواند حالت تفریح پیدا کند همین می شد که آثار اصطلاحا روشنفکرانه آن دوره در فستیوال های خارجی با اقبال فراوانی روبرو میشد چون عده ای شکم سیر فرنگی از دیدن مصائب عده ای گرسنه در آن سوی دنیا لذا می بردند در حالی که این فیلم ها برای مردم خودمان فقط می توانست عامل اعصاب خوردی باشد و نه بیشتر حتی باید گفت در آن دوره های مدیریتی، موازی با سینما سریال های تلویزیون هم چنین حالتی داشتند و علاوه بر فیلم های سینمائی ایرانی که از تلویزیون پخش می شد و متعلق به همان جریان بود سلیقه ای که فیلم های خارجی را انتخاب می کرد نیز در آن روزها چنین بود یعنی شبیه فیلم های ایرانی همان دوره در سینمای موسوم به روشنفکری.نکته دوم این جاست که آمبیگوریته یا همان ابهام مدرنیستی در کارهای روشنفکرانه دوره های پیشین کلی اغلاق و پیچیدگی را وارد عرصه سینما کرده بود و در برابر هر اعتراضی از مخاطب عام نسبت به این گنگی ها، به او اتهام بی سوادی و نافهمی می زد و همین شد که ناگهان دیگ بخار منفجر شد، مردم رفتند و به سمت آثاری که کاراکترهای آن آنقدرها هم بدبخت نباشند و مشکلات آن ها سطحی تر از این حرف ها باشد و حتی در نهایت همین مشکلات هم حل شود و در ضمن فهم فیلم ها خیلی ساده تر از این حرف ها باشد و در یک کلام پای اثری درمیان باشد که از مخاطب عام طلبکار نیست و به او انگ بی سوادی نمی زند.در حقیقت اقبال عمومی از سینمای کمدی سخیف در هشت سال پیش، یک رای منفی عمومی بود و به سینمای روشنفکرانه دوره مدرنیسم که اکنون با رسیدن پیام پست مدرنیسم به نسل جدید راه سومی برای جامعه پیدا شده و چون دیگر لازم نیست برای فراز از روشنفکرانه مدرن ایرانی به کمدی های سخیف پناه برد و یک تفکر روشنفکرانه جدید به نام پست مدرنیسم به عنوان گزینه سوم مطرح است مردم از کمدی های سخیف هم روی گرداندند و دوباره به سمت آثار روشنفکرانه بازگشتند منتها یک روشنفکری نو البته در جملات اخیر منظورم از مردم طیف جوان و تبعا تحصیل کرده تر اجتماع است و بحث جامعه غیر یکپارچه اران به لحاظ سطح روشنائی فکر و هرم اجتماع بایسته در مقابل هرم اجتماعی موجود در کشور که به رابطه نخبگان و مردم باز می گردد را باید به نگارشی دیگر واگذاشت.يادداشت از میلاد جلیل زاده